«مقایسه اثربخشی روش های یاددهی — یادگیری: روش کلاسیک معلم محور در برابر یادگیری معکوس در حل مسائل ریاضی با تاکید بر خودتنظیمی دانش آموز»
سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 30
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
IRNHAMAYESH01_156
تاریخ نمایه سازی: 10 آذر 1404
چکیده مقاله:
در سال های اخیر، دگرگونی های بنیادین در حوزه ی آموزش ریاضی موجب شده است که شیوه های سنتی تدریس، که عمدتا بر محور معلم استوار بوده اند، با چالش هایی جدی در پاسخ گویی به نیازهای یادگیرندگان امروزی مواجه شوند. یکی از رویکردهای نوین که توانسته است در برابر الگوهای کلاسیک جایگاه ویژه ای پیدا کند، «یادگیری معکوس» است. در این الگو، فرایند انتقال دانش از فضای کلاس به فضای بیرون از کلاس منتقل می شود و زمان حضور در کلاس به فعالیت های تعاملی، حل مسئله، و تفکر تحلیلی اختصاص می یابد. مسئله ی اساسی این پژوهش، بررسی و مقایسه اثربخشی دو الگوی «یاددهی–یادگیری کلاسیک معلم محور» و «یادگیری معکوس» در حل مسائل ریاضی با تاکید بر مولفه ی کلیدی «خودتنظیمی یادگیری» است.هدف اصلی پژوهش حاضر، تبیین تجربیات زیسته دانش آموزان از دو نوع مواجهه با یادگیری ریاضی، و تحلیل کیفی برداشت آنان از نقش خود در جریان یادگیری است. این مطالعه تلاش دارد روشن کند که چگونه تغییر در ساختار تعامل آموزشی، می تواند فرایند خودنظارتی، برنامه ریزی ذهنی، و احساس مسئولیت در یادگیرندگان را دگرگون سازد. با توجه به ماهیت پدیده مورد بررسی، رویکرد پژوهش کیفی و از نوع پدیدارشناسی تفسیری انتخاب شد تا بتوان از خلال تجربه های واقعی دانش آموزان و معلمان، ابعاد عمیق تری از یادگیری و خودتنظیمی را آشکار ساخت. داده ها از طریق مصاحبه های نیمه ساختاریافته با گروهی از معلمان و دانش آموزان دوره متوسطه دوم گردآوری و با روش تحلیل مضمون مورد بررسی قرار گرفتند.یافته های اولیه نشان داد که در الگوی کلاسیک معلم محور، بیشتر دانش آموزان یادگیری را به عنوان فرآیندی منفعل و تابع معلم تجربه می کنند؛ در حالی که در رویکرد یادگیری معکوس، آنان احساس مالکیت بر فرایند یادگیری پیدا کرده و با انگیزش درونی بیشتری به حل مسائل می پردازند. همچنین مشخص شد که استفاده از فناوری های آموزشی و محتواهای چندرسانه ای در الگوی معکوس، نه تنها موجب تسهیل درک مفاهیم ریاضی می شود، بلکه توانایی دانش آموزان را در برنامه ریزی، خودارزیابی، و اصلاح راهبردهای یادگیری به طور چشمگیری افزایش می دهد.نتایج تحلیل ها بیانگر آن است که یادگیری معکوس، با فراهم ساختن بستری برای تفکر انتقادی و مشارکت فعال، می تواند زمینه ساز رشد خودتنظیمی و خودکارآمدی تحصیلی شود. از سوی دیگر، روش معلم محور اگرچه در انتقال مفاهیم پایه ای و کنترل نظم آموزشی مزایایی دارد، اما در پرورش مهارت های فرادانشی و خودنظارتی کارآمد نیست. در نهایت، این پژوهش پیشنهاد می کند که تلفیق منطقی دو الگوی کلاسیک و معکوس، در چارچوبی متناسب با فرهنگ آموزشی ایران، می تواند راهکاری اثربخش برای بهبود کیفیت آموزش ریاضی و تقویت توانایی حل مسئله در دانش آموزان باشد.
کلیدواژه ها:
نویسندگان
ابراهیم عبدی
کارشناسی آموزش ریاضی دانشگاه فرهنگیان پردیس شهید رجایی ارومیه، ارومیه، ایران
علی پاشائی
کارشناسی آموزش ریاضی دانشگاه فرهنگیان پردیس شهید رجایی ارومیه، ارومیه، ایران