تاثیر ثبات هیجانی بر تمرکز و مدیریت تکالیف تحصیلی

سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 24

فایل این مقاله در 15 صفحه با فرمت PDF و WORD قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

SREDCONF01_2677

تاریخ نمایه سازی: 9 آذر 1404

چکیده مقاله:

ثبات هیجانی به عنوان یکی از مولفه های بنیادی خودتنظیمی، نقش محوری در توانایی دانش آموزان برای حفظ تمرکز پایدار و مدیریت کارآمد تکالیف تحصیلی ایفا می کند. در سال های اخیر، پژوهش های علوم اعصاب شناختی نشان داده اند که نحوه تنظیم هیجان، نه تنها کیفیت تجربه عاطفی، بلکه کارکرد شبکه های اجرایی مغز را به طور مستقیم تحت تاثیر قرار می دهد. الگوهای پایدارتر هیجانی—که با نوسانات کمتر در برانگیختگی و واکنش پذیری عاطفی مشخص می شوند—به طور ویژه با فعالیت بهینه قشر پیش پیشانی پشتی–جانبی (DLPFC)، قشر سینگولیت قدامی (ACC) و ارتباطات مهاری آن ها با آمیگدال مرتبط هستند. این ارتباطات، ظرفیت فرد برای کنترل حواس پرتی، تنظیم توجه، برنامه ریزی گام به گام و اولویت بندی تکالیف را تسهیل می کنند. در محیط های آموزشی، ثبات هیجانی موجب حفظ تعادل در محور HPA و کاهش ترشح مزمن کورتیزول می شود؛ عاملی که در غیر این صورت می تواند باعث اختلال در حافظه کاری، کاهش انعطاف پذیری شناختی و افت کیفیت تصمیم گیری تحصیلی گردد. به ویژه در دانش آموزان ابتدایی—که مهارت های اجرایی هنوز در حال تکوین اند—بی ثباتی هیجانی می تواند به چرخه ای از حواس پرتی، اجتناب از تکالیف، کاهش خودکارآمدی و تجربه استرس تحصیلی منجر شود. از سوی دیگر، ثبات هیجانی بالا، از طریق بهبود برانگیختگی بهینه، افزایش تحمل تاخیر پاداش، و تقویت شبکه نورونی مسئول پایش خطا، امکان می دهد تا دانش آموز تکالیف را با تمرکز پایدارتر، سرعت مناسب و دقت بیشتر مدیریت کند. پژوهش ها نشان می دهد مداخلات مدرسه محور مانند تمرینات ذهن آگاهی، آموزش مهارت های تنظیم هیجان، همکاری معلم–دانش آموز در ایجاد اقلیم هیجانی امن، و تقویت تعامل اجتماعی–عصب زیستی مبتنی بر اکسیتوسین و نورون های آینه ای، می توانند به شکل معناداری ثبات هیجانی و در نتیجه عملکرد تحصیلی را ارتقا دهند. در مجموع، ثبات هیجانی نه تنها یک ویژگی شخصیتی، بلکه سازوکاری عصبی–شناختی است که کیفیت توجه، انگیزش درونی و مدیریت تکالیف را تعیین می کند. فهم عمیق این سازوکارها می تواند به طراحی برنامه های آموزشی مبتنی بر علوم اعصاب منجر شود که هم کارآمدی تحصیلی و هم سلامت روانی دانش آموزان را بهبود می بخشند.

نویسندگان