تحلیل نابرابری آموزشی در توزیع منابع مدارس ابتدایی
سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 40
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
MAECONFM01_6578
تاریخ نمایه سازی: 10 آبان 1404
چکیده مقاله:
نابرابری آموزشی در توزیع منابع مدارس ابتدایی یکی از بنیادی ترین مسائل عدالت آموزشی و کیفیت نظام های یادگیری است که بر فرصت رشد شناختی، هیجانی و اجتماعی کودکان تاثیری تعیین کننده دارد. در جوامع معاصر، به ویژه در کشورهای در حال توسعه، توزیع منابع مالی، انسانی و فیزیکی مدارس بازتابی از ساختارهای قدرت، سیاست های طبقاتی و گفتمان های حاکم بر نظام آموزش و پرورش است. پژوهش های عدالت آموزشی نشان می دهد که تفاوت در تخصیص بودجه، کیفیت معلمان، نسبت دانش آموز به معلم، امکانات فضاهای یادگیری و دسترسی به فناوری آموزشی، موجب بازتولید چرخه نابرابری اجتماعی می شود؛ چرخه ای که از سطح مدرسه آغاز شده و در مسیر تحصیلی و فرصت های شغلی آینده تداوم می یابد.از منظر نظری، تحلیل نابرابری آموزشی را می توان در سه سطح تبیین کرد: سطح اقتصادی سیاستی (که به تخصیص عادلانه بودجه و سیاست های توزیع منابع مرتبط است)، سطح اجتماعی فرهنگی (که به سرمایه های فرهنگی و اجتماعی خانواده ها و مناطق مرتبط است)، و سطح حاکمیتی گفتمانی (که در آن ایدئولوژی های آموزشی و روایت های رسمی تعیین کننده ارزش ها و اولویت های سرمایه گذاری آموزشی اند). نظریه های بوردیو در باب سرمایه فرهنگی و بازتولید اجتماعی، و دیدگاه های فوکو درباره قدرت و گفتمان، چارچوبی تحلیلی برای فهم چگونگی استمرار این نابرابری ها در میدان آموزشی فراهم می کنند. در ایران نیز تمرکز بیش ازحد نظام آموزشی بر آزمون محوری و کنکور، تخصیص نامتوازن منابع میان مدارس دولتی و غیردولتی، و شکاف شهری روستایی، از مهم ترین مصادیق نابرابری در سطح مدرسه ابتدایی است.از منظر اقتصادی، داده ها نشان می دهد که مدارس مناطق برخوردار به طور متوسط از سرانه ی مالی بالاتری برای هر دانش آموز، معلمان با صلاحیت علمی بیشتر، زیرساخت های فناورانه نوین، و برنامه های مکمل (هنر، زبان، مهارت های زندگی) برخوردارند. در مقابل، مدارس مناطق کم برخوردار با کمبود بودجه، تراکم بالا، فرسودگی فضا و کمبود نیروی متخصص مواجه اند. این تفاوت ها با نظریه های عدالت توزیعی، به ویژه دیدگاه جان رالز (اصل تفاوت و برابری فرصت ها) و رویکرد آمارتیاسن (توانمندی و قابلیت) قابل تبیین است؛ دیدگاه هایی که نابرابری را نه فقط در سطح منابع، بلکه در دامنه ی واقعی امکان ها (capabilities) برای یادگیری و رشد باید سنجید.علاوه بر این، نابرابری منابع آموزشی آثار روانی هیجانی عمیقی بر کودکان بر جای می گذارد. محرومیت از محیط یادگیری غنی و تعاملات مثبت، به کاهش انگیزش درونی، تضعیف احساس شایستگی و خودکارآمدی (مطابق نظریه ی خودتعیین گری، SDT) و افزایش اضطراب تحصیلی منجر می شود. در سطح اجتماعی، این نابرابری ها موجب بازتولید حس حاشیه نشینی فرهنگی و شکاف در اعتماد اجتماعی بین کودکان طبقات مختلف می گردد. از منظر علوم اعصاب آموزشی نیز، کیفیت محیط یادگیری و تنظیم هیجان معلمان (PFC/آمیگدال) در مدار رشد شناختی و هیجانی کودکان اثرگذار است؛ بنابراین، نابرابری منابع می تواند به تفاوت واقعی در مسیر رشد عصبی هیجانی دانش آموزان منجر شود.در نهایت، برقراری عدالت آموزشی در توزیع منابع نیازمند نگاه چندسطحی و میان رشته ای است: اصلاح سازوکار بودجه ریزی و تخصیص منابع، ارتقای کیفیت معلمان در مناطق محروم، تقویت سرمایه اجتماعی مدارس، و تغییر پارادایم های سیاستی از تمرکز بر کارایی به محوریت بر عدالت. تجربه ی کشورهای موفق مانند فنلاند، کانادا و استرالیا نشان می دهد که سرمایه گذاری هدفمند بر برابری فرصت ها، آموزش معلمان در مناطق حاشیه ای، و سیاست های جبرانی آموزشی، تحقق عدالت آموزشی را از یک آرمان نظری به یک واقعیت مدیریتی تبدیل کرده است. برای ایران نیز حرکت به سمت مدل های توزیع عادلانه ی بودجه بر اساس شاخص های نیاز، عدالت جغرافیایی و آسیب پذیری اجتماعی ضرورتی اجتناب ناپذیر است؛ چراکه تا زمانی که نابرابری در منابع پایه ای مدارس ابتدایی برطرف نشود، سخن گفتن از کیفیت یادگیری، آموزش شاد یا سلامت روان مدرسه، صرفا شعاری انتزاعی خواهد بود.
کلیدواژه ها:
نویسندگان
زهرا شکیبائی قوجه بگلو
آموزگار
حسن شکیبائی قوجه بگلو
آموزگار
سحر محمودوند
آموزگار
ثنا گلزاد ننه کران
آموزگار