نقش هنر و موسیقی در توسعه سواد هیجانی دانش آموزان
سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 28
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
SREDCONF01_2260
تاریخ نمایه سازی: 10 آبان 1404
چکیده مقاله:
در دهه های اخیر، آموزش و پرورش جهانی به سوی رویکردهای مبتنی بر رشد همه جانبه و تلفیق مولفه های شناختی، هیجانی و اجتماعی در برنامه های درسی حرکت کرده است؛ در این میان، سواد هیجانی (Emotional Literacy)، به عنوان توانایی شناسایی، فهم، بیان و تنظیم هیجان ها، از ارکان بنیادین «یادگیری اجتماعی-هیجانی (SEL)» به شمار می رود. پژوهش های نوین در نوروسایکولوژی تربیتی نشان داده اند که هنر و موسیقی با تاثیرگذاری مستقیم بر شبکه های عصبی مربوط به آمیگدال، قشر پیش پیشانی (PFC)، هیپوکامپ و سیستم دوپامینی پاداش، موجب تسهیل هم تنظیمی عصبی و کاهش واکنش های هیجانی ناپایدار می شوند. در بستر آموزش، تجربه های هنری و موسیقایی نه تنها زمینه ای برای ابراز خلاقیت و خودبیانگری فراهم می سازند، بلکه بستر امنی برای تمرین تنظیم هیجان در موقعیت های اجتماعی و گروهی ایجاد می کنند.مطالعات بین فرهنگی از کشورهایی چون فنلاند، استرالیا و ژاپن نشان می دهند که تلفیق موسیقی و هنرهای تجسمی در آموزش رسمی، افزایش معناداری در شاخص های همدلی، خودآگاهی هیجانی، تفکر انتقادی عاطفی و کاهش رفتارهای برون ریز و اضطراب تحصیلی دارد. از دیدگاه روان شناسی خود تعیین گری (Self-Determination Theory)، فعالیت های هنری و موسیقایی به نیازهای بنیادین روانی چون خودمختاری، شایستگی و پیوند اجتماعی پاسخ می دهند و بدین وسیله زمینه ساز درونی سازی ارزش های هیجانی و اخلاقی در دانش آموزان می شوند. افزون بر آن، از منظر یادگیری اجتماعی بندورا (Social Learning Theory)، مشاهده و تقلید الگوهای ابراز هیجان در اجرای گروهی موسیقی، راهی کارآمد برای آموزش غیرمستقیم تنظیم هیجان محسوب می شود.به لحاظ نوروبیولوژیک، موسیقی با فعال سازی مناطقی همچون insula و anterior cingulate cortex، موجب هم زمان سازی فعالیت های هیجانی و شناختی می شود؛ در نتیجه، فرایندهای همدلی عاطفی، دگرآگاهی و تمایز هیجانی تقویت می گردند. هنرهای تجسمی نیز از طریق تحریک قشر بینایی و نواحی انجمنی پاراتیال، در بازنمایی دیداری هیجان و تمرین ذهن آگاهی بصری (Visual Mindfulness) نقش دارند. چنین فعالیت هایی نوعی «آزمایش هیجانی در محیط امن» را فراهم می کنند که در آن، کودکان بدون ترس از قضاوت، می توانند هیجان های پیچیده ای چون خشم، اندوه، شوق یا اضطراب را به صورت نمادین بیان و بازتنظیم نمایند.در مجموع، آموزش هنر و موسیقی را می توان به مثابه یک مداخله آموزشی-پیشگیرانه دانست که هم زمان بر ابعاد عصبی، شناختی و اجتماعی رشد تاثیر می گذارد و با تقویت مدارهای خودتنظیمی مغز، موجب افزایش هوش هیجانی کاربردی در موقعیت های تحصیلی و بین فردی می شود. تلفیق نظام مند این دو حوزه در برنامه های مدرسه ای، از اهداف بنیادین آموزش نوین برای تربیت شهروندان خلاق، همدل و تنظیم یافته در قرن بیست ویکم است.
کلیدواژه ها:
سواد هیجانی ، هنر ، موسیقی ، تنظیم هیجان ، یادگیری اجتماعی-هیجانی (SEL) ، نظریه خودتعیین گری (SDT) ، بندورا ، هم تنظیمی عصبی ، آمیگدال ، قشر پیش پیشانی ، هوش هیجانی ، تفکر انتقادی عاطفی ، رشد اجتماعی-عاطفی ، آموزش مدرسه ای
نویسندگان
بهیه حسین نژاد
آموزگار
شهلا رشیدی
آموزگار