مطالعه ساخت گرایانه روایت در مثنوی های عاشقانه ادبیات فارسی

سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 6

فایل این مقاله در 16 صفحه با فرمت PDF و WORD قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

SREDCONF01_2018

تاریخ نمایه سازی: 29 مهر 1404

چکیده مقاله:

چکیده ی این پژوهش بر آن است تا با رویکردی ساخت گرایانه، روایت در مثنوی های عاشقانه ی ادبیات فارسی را بررسی کند؛ متونی که از قرون میانه تا دوره ی معاصر، در بستر سنت های روایی و شعر کلاسیک فارسی شکل گرفته اند و در آن ها شبکه ای پیچیده از کارکردهای روایی، شخصیت پردازی، کنش های داستانی و روابط زمانی مکانی و معنایی به کار گرفته شده است. ساخت گرایی، به عنوان یکی از مهم ترین روش های تحلیلی در نقد ادبی مدرن، بر این فرض مبتنی است که معنا حاصل تعامل میان اجزای متن، به ویژه ساختارهای روایی و زبانی، است و نه صرفا بازتاب مستقیم تجربه ی نویسنده یا شاعر. بر اساس این مبنا، مثنوی های عاشقانه همچون ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، خسرو و شیرین نظامی گنجوی، لیلی و مجنون نظامی و امیرخسرو دهلوی، و آثار مشابه، به عنوان نظام هایی سازمان یافته از نشانه ها و روابط زبانی، مورد بازخوانی قرار می گیرند. در این مطالعه، سیر روایت با بهره گیری از نظریه های ساخت گرایان برجسته چون ولادیمیر پراپ و ژرار ژنت تحلیل شده است؛ پراپ با تمرکز بر کنش های بنیادین و الگوهای ثابت پیکره ی داستانی، و ژنت با رویکرد به روایت شناسی در سه سطح زمان، وجه و صدا، زمینه ی مناسبی را برای فهم مکانیزم های روایی در این مثنوی ها فراهم می آورد.تحلیل روایت ها نشان می دهد که مثنوی های عاشقانه ی فارسی، علی رغم تفاوت های محتوایی و تاریخی، از ساختارهای بنیادین مشترکی بهره می برند، از جمله کنش های آغازین پیوند عشق، موانع و آزمون ها، تکرار الگوهای سفر یا جدایی، و بازگشت یا وصال به عنوان گره گشایی نهایی. در این میان، عناصر روایی چون توالی زمانی غیرخطی، استفاده از پیش آگهی و بازگشت به گذشته، و روایت های درهم تنیده با بافت های فرعی، نشان می دهند که شاعران کلاسیک فارسی از ظرفیت های ساختاری پیچیده ای برای ایجاد تنش و کشش هنری بهره برده اند. در سطح شخصیت پردازی، الگوهای قهرمان عاشق، معشوق دست نیافتنی و مخالف یا رقیب، در قالب نقش های پراپی، جایگاه تثبیت شده ای دارند و به واسطه ی زبان استعاری و نمادپردازانه، معناهای چند گانه ای خلق می کنند.از سوی دیگر، بررسی صدا و وجه روایت، پیوند تنگاتنگی با بینامتنیت دارد؛ شاعران در این مثنوی ها نه تنها صدای روایی را با متغیرهای درون متنی تغییر می دهند، بلکه با بهره گیری از منابع پیشین، روایات اسطوره ای، مذهبی و تاریخی را در متن تازه بازآفرینی می کنند تا به ایجاد هم زمان فرامتنیت و چندصدایی بیانجامند. همچنین، ساختار مکانی روایت، اغلب بر بنیاد تقابل های نمادین (شهر/بیابان، دربار/خلوت، باغ/ویرانه) شکل می گیرد که در درک جهت گیری معنایی عشق و سرنوشت عاشقان نقشی کلیدی دارد.نتیجه ی این تحلیل نشان می دهد که مثنوی های عاشقانه ی فارسی را می توان به منزله ی شبکه ای از روابط ساختاری و معنایی تلقی کرد که در آن هر عنصر روایی، کارکردی دقیق و جایگاهی مشخص در تولید معنا دارد. درک این روابط نه تنها به شناخت عمیق تر سنت روایی و زیباشناسی این آثار کمک می کند، بلکه نسبت آن ها را با الگوهای جهان شمول داستانی، و نحوه ی بازتولید و بومی سازی این الگوها در فرهنگ ایرانی آشکار می سازد. رویکرد ساخت گرایانه در این مطالعه، به ویژه با تاکید بر تحلیل کارکردها، زمان بندی روایی و چندصدایی، توانسته است پرده از قابلیت های پیچیده و کم تر دیده شده ی مثنوی های عاشقانه بردارد و تصویر تازه ای از فرم و روایت در این میراث شعر کلاسیک فارسی ارائه دهد که برای مطالعات تطبیقی، بینارشته ای و نظریه پردازی ادبی ارزشمند است.

نویسندگان

زهرا آذری دودران

دبیر ادبیات فارسی