حقارت و عزت نفس
سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 37
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
CFTP11_1407
تاریخ نمایه سازی: 22 شهریور 1404
چکیده مقاله:
حقارت همان احساسی است که در ما این حال بد را به وجود می آورد که از اطرافیان خویش کمتر هستیم. یاس، ناکامی، شکست و عجز منابع اساسی احساس حقارت را تشکیل می دهند. ما از اینکه مورد بی توجهی و بی مهری قرار گیریم و یا اینکه به محل پست تر از محلی که در آن هستیم نزول یابیم متنفریم. ما میل داریم موفق شویم و بر مشکلات پیروز آییم و همواره خویشتن را نیرومند و کامیاب بیابیم. حساسیت شدیدی که شخص مبتلا به حس حقارت را پیوسته رنج می دهد ممکن است ناشی از عوامل بدنی باشد. مثال: فردی در کودکی دچار سکته شده بود و بر اثر این عارضه یکی از پاهاش ضعیف گشته و به طور نامحسوسی از یک پا می لنگید. پس از آنکه دوره نقاهت را طی کرد، بر آن شد تا بار دیگر در مدرسه در ورزش ها و تفریحات و شاگردی های خود شرکت جوید. دوستانش نخست تا اندازه ای عدم توانایی او را در هماهنگی با سایر بازیکنان رعایت کردند، لکن بزودی پیمانه شکیبایی شان لبریز گرید و با صراحت کودکانه به او گفتند که مانند پیش قادر به ورزش کردن نیست. او با نهایت تاثر مشاهده کرد که با اکراه وی را در بازی هایشان راه می دهند، حتی یکی دو بار بچه های گستاخ مدرسه او را لنگ صدا زدند. به این ترتیب همه ی آرزوهایش به یاس و ناکامی تبدیل شد، غم زده و متاثر به فکر فرو رفت و به این نتیجه رسید که با پای لنگ نخواهد توانست محبوبیت و مقام دیرینه اش را در میان رفقایش به دست آورد. پس از چندی شروع به برداشتن پول به طور پنهانی از جیب پدرش نمود و با این پول برای دوستانش چیزهایی خرید و از این طریق آنها را به سمت خود جذب کرد تا مدتی با پول مقام سابق خود را در میان دوستانش در حقیقت خریداری کرد. خوشبختانه والدینش زود جریان را فهمیدند و فرزندشان را نزد یک مشاور فرهیخته روانه کردند و به موقع از خطرات بیشتری رهایش ساختند. به طور کلی هر نقص جسمانی هر قدر ناچیز باشد عواقب وخیمی دارد و باید هر چه زودتر وسیله عقلانی موثری برای جبران آثار مطلوب این نقص یافت. البته عوامل روحی هم در ایجاد عقده حقارت نقش مهمی را بازی می کنند. مثال: کودکی که در مدرسه نمره بدی می گیرد و از سایر دانش آموزان عقب می ماند دچار یاس و اندوه می گردد. اگر پدر و مادر به موقع به فریاد او برسند و به علت عقب ماندگی او پی ببرند می توان گفت خطری او را تهدید نخواهد کرد. ولی اگر به جای اینکه یاری اش کنند تا بر نقص خود غلبه نماید، پیوسته ملامت و سرزنشش کنند و با توهین و خفیف کردنش او را در هم بکوبند، آینده و زندگی قشنگی را که ممکن است در انتظارش باشد مبدل به ویرانه ای خواهند کرد. این کودک برای نیل به مقصود تلاش بیشتری ابراز می دارد ولی هیولای شکست و آزار و توهین دیگران از سوی دیگر آنقدر او را خواهد ترساند که به تدریج اعتماد به نفس خویش را از دست خواهد داد و مدام به خود خواهد گفت: (( من استعداد ندارم این کار از عهده ی من خارج است (( سردرد و گریه های بی موقع و بالاخره انواع و اقسام بیماریهای روحی روانی که آخرین وسیله رهایی یافتن او از احساس حقارت است پشت سر هم دامنگیرش می شوند. در طی سالهای خدمتم در آموزش و پرورش شاهد چنین مواردی بوده. اما شاید ذکر این مثال چندان مناسب نباشد، ولی لازم است برای هشدار به خانواده هایی که فرزندشان را تحقیر می کنند تذکر دهم از نام نهادن به خصوص اسامی زشت بر فرزندشان جدا خودداری نمایند. چند سال پیش دانش آموزی داشتم که هربار از او درس می پرسیدم نمی توانست به خوبی پاسخ دهد.
کلیدواژه ها:
نویسندگان
ژاله ابراهیمی
کارشناس ارشد ایرانولوژی با گرایش تاریخ، دانشگاه گیلان، دبیر تاریخ دوره دوم متوسطه، گیلان، رشت