مقایسه و تحلیلی رویکرد معلم محور در مقابل رویکرد دانش آموز محور
سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 82
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
SREDCONF01_738
تاریخ نمایه سازی: 7 شهریور 1404
چکیده مقاله:
در ادبیات آموزش و یادگیری، دو رویکرد غالب «معلم محور» (Teacher-Centered Approach) و «دانش آموز محور» (Learner-Centered Approach) به عنوان دو طیف متقابل اما گاه مکمل، محور اصلی بحث های نظری و کاربردی بوده اند. رویکرد معلم محور که سابقه ای دیرینه دارد، بر نقش معلم به عنوان مرجع اصلی دانش، سازمان دهنده محتوا، و کنترل کننده فرآیند یادگیری تاکید می کند. در این الگو، کلاس درس بیشتر محیطی ساختارمند، سلسله مراتبی و مبتنی بر انتقال یک سویه اطلاعات است؛ برنامه ریزی و تصمیم گیری بر اساس نظر معلم انجام می شود و ارزشیابی معمولا بر یادسپاری و بازتولید مفاهیم متمرکز است. این دیدگاه، اگرچه در مدیریت کلاس های پرجمعیت، آموزش مفاهیم پایه، و حفظ انسجام محتوایی کارآمد است، اما احتمال محدود شدن تفکر انتقادی، خلاقیت، و خودتنظیمی یادگیرندگان در آن وجود دارد.در مقابل، رویکرد دانش آموز محور که ریشه در نظریه های سازنده گرایی (Constructivism)، نظریه خویشتن تعیینی (Self-Determination Theory) و الگوهای یادگیری فعال دارد، بر فعال سازی یادگیرنده به عنوان عامل اصلی فرآیند یادگیری تاکید می کند. در این مدل، معلم بیشتر نقش راهنما، تسهیل گر و مربی را ایفا می کند تا انتقال دهنده صرف دانش؛ محتوا و روش تدریس با توجه به علایق، تجارب قبلی، سبک های یادگیری، و نیازهای فردی دانش آموزان انتخاب و تنظیم می شود. ارزشیابی در این الگو اغلب تکوینی، پروژه محور و چندبعدی است و هدف آن ارتقای مهارت های حل مسئله، تفکر انتقادی، و توانمندی های اجتماعی و هیجانی یادگیرندگان است.از منظر مقایسه ای، رویکرد معلم محور معمولا با الگوهای آموزشی سنتی، یادگیری بر اساس انضباط بیرونی، و انتقال یک سویه اطلاعات همبستگی دارد، حال آنکه رویکرد دانش آموز محور با یادگیری خودراهبر، مشارکتی و تعاملی پیوند خورده است. نتایج پژوهش های تجربی نشان می دهد که اگرچه رویکرد دانش آموز محور اثربخشی بیشتری در پرورش مهارت های قرن بیست ویکمی دارد، اما در شرایط خاص نظیر محدودیت زمانی، تراکم محتوای آموزشی، یا کمبود مهارت های خودمدیریتی در دانش آموزان، تلفیق این دو رویکرد می تواند کارآمدتر واقع شود. به بیان دیگر، بهره گیری از «الگوی ترکیبی» که در آن ساختار معلم محور با انعطاف پذیری و مشارکت جویی رویکرد دانش آموز محور ادغام شود، می تواند به تعادل میان انتقال منظم دانش و پرورش عمیق مهارت ها بینجامد.بر این اساس، تحلیل حاضر با تکیه بر چارچوب های نظری یادگیری اجتماعی (ویگوتسکی)، هوش های چندگانه (گاردنر)، و نظریه انگیزش درونی، نشان می دهد که انتخاب رویکرد آموزشی بهینه باید با در نظر گرفتن عوامل بافتی چون فرهنگ آموزشی، منابع در دسترس، اهداف یادگیری، و ویژگی های فردی و گروهی دانش آموزان انجام گیرد. چنین نگاهی می تواند به جای رویکردی دوقطبی، مسیر را برای طراحی الگوهای آموزشی منعطف، شواهد محور و پاسخگو به نیازهای متغیر دنیای واقعی هموار سازد.
کلیدواژه ها:
رویکرد معلم محور ، رویکرد دانش آموز محور ، یادگیری فعال ، سازنده گرایی ، خودتنظیمی ، ارزشیابی تکوینی ، تلفیق الگوهای آموزشی.
نویسندگان