بررسی و مقایسه رابطه بین نشخوار فکری و افکار ناکارآمد والدین با میزان افسردگی دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه اول

هدف پژوهش حاضر بررسی و مقایسه رابطه بین نشخوار فکری و افکار ناکارآمد والدین با میزان افسردگی دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه اول بود. روش پژوهش برحسب هدف کاربردی و نحوه گردآوری داده ها، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری در این پژوهش عبارت است از کلیه والدین و دانش آموزان دختر و پسر مقطع اول متوسطه ناحیه یک شهرستان خرم آباد در سال تحصیلی ۱۴۰۰ مشغول به تحصیل بود. تعداد آنها ۸۲۵۹ نفر بود. مشخص شد، روش نمونه گیری طبقه ای بود. ابتدا جامعه با استفاده از آزمون کوکران بین جامعه آماری حجم نمونه آماری به تعداد ۳۶۷ نفر تعیین گردید. سپس نمونه آماری بطور تصادفی به طبقه تفکیک جنسیت تقسیم شده و پس بین طبقه پرسشنامه توزیع گردید. ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش پرسشنامه افسردگی توان (۱۹۶۱) و پرسشنامه افکار ناکارآمد وانس و بک (۱۹۹۷) که والدین بر کودکان (۱۹۹۷) بر داشتند. پرسشنامه نشخوار فکری توان (۱۹۶۱) که دانش آموزان پر کردند. به منظور آزمون فرضیات از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام استفاده گردید. یافته ها نشان داد که بین رابطه بین نشخوار فکری و افکار ناکارآمد والدین میزان افسردگی دانش آموزان دختر و پسر مقطع اول متوسطه شهر خرم آباد رابطه مثبت وجود دارد. بدین صورت که هر چه نشخوار فکری و افکار ناکارآمد والدین افزایش یابد پرورش. نتیجه گیری بر اساس یافته های پژوهش نتیجه می شود که عواملی همچون افکار ناکارآمد و نشخوار فکری والدین به عنوان متغیر های مهم در افسردگی دانش آموزان نقش اساسی را ایفا می کنند.

کلیدواژه ها:

افسردگی دانش آموزان دختر ، نشخوار فکری ، افکار ناکارآمد والدین