تحلیل تطبیقی نظریات عرفانی ابن عربی و مولوی درباره وحدت وجود: بررسی تاثیر آن بر سلوک عرفانی
محل انتشار: فصلنامه معرفت و بصیرت اسلامی، دوره: 1، شماره: 2
سال انتشار: 1402
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: انگلیسی
مشاهده: 85
فایل این مقاله در 11 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
JR_IKI-1-2_005
تاریخ نمایه سازی: 25 اسفند 1403
چکیده مقاله:
مفهوم وحدت وجود یکی از بنیادی ترین اصول در عرفان اسلامی است که توسط دو تن از بزرگ ترین عرفای این سنت، محی الدین ابن عربی و جلال الدین مولوی، به تفصیل مورد بحث و تبیین قرار گرفته است. این مقاله به تحلیل تطبیقی نظریات این دو متفکر درباره وحدت وجود می پردازد و تاثیر این نظریات را بر سلوک عرفانی پیروانشان بررسی می کند. ابن عربی با رویکردی فلسفی و عقلانی، وحدت وجود را به عنوان اصلی هستی شناختی مطرح می کند که در آن خداوند وجود مطلق است و تمامی موجودات، تجلیات او هستند. در مقابل، مولوی با رویکردی تجربی و عاطفی، وحدت وجود را از طریق عشق و تجربه عرفانی تبیین می کند، جایی که عشق الهی نیروی محرک برای تقرب به خداوند و تجربه وحدت است. تحلیل تطبیقی نشان می دهد که تفاوت های رویکردی این دو متفکر، تاثیرات متفاوتی بر سلوک عرفانی پیروانشان داشته است؛ به طوری که پیروان ابن عربی به سوی سلوکی مبتنی بر تفکر فلسفی و شناخت عقلی هدایت شده اند، در حالی که پیروان مولوی سلوکی مبتنی بر عشق و وجد معنوی را دنبال کرده اند. این تفاوت ها نشان دهنده غنای عرفان اسلامی و تنوع مسیرهای سلوکی در آن است. در پایان، پیشنهاداتی برای پژوهش های آینده در حوزه عرفان اسلامی و وحدت وجود ارائه شده است که می تواند به درک عمیق تر از این مفهوم و کاربردهای آن در دنیای معاصر کمک کند. مفهوم وحدت وجود یکی از بنیادی ترین اصول در عرفان اسلامی است که توسط دو تن از بزرگ ترین عرفای این سنت، محی الدین ابن عربی و جلال الدین مولوی، به تفصیل مورد بحث و تبیین قرار گرفته است. این مقاله به تحلیل تطبیقی نظریات این دو متفکر درباره وحدت وجود می پردازد و تاثیر این نظریات را بر سلوک عرفانی پیروانشان بررسی می کند. ابن عربی با رویکردی فلسفی و عقلانی، وحدت وجود را به عنوان اصلی هستی شناختی مطرح می کند که در آن خداوند وجود مطلق است و تمامی موجودات، تجلیات او هستند. در مقابل، مولوی با رویکردی تجربی و عاطفی، وحدت وجود را از طریق عشق و تجربه عرفانی تبیین می کند، جایی که عشق الهی نیروی محرک برای تقرب به خداوند و تجربه وحدت است. تحلیل تطبیقی نشان می دهد که تفاوت های رویکردی این دو متفکر، تاثیرات متفاوتی بر سلوک عرفانی پیروانشان داشته است؛ به طوری که پیروان ابن عربی به سوی سلوکی مبتنی بر تفکر فلسفی و شناخت عقلی هدایت شده اند، در حالی که پیروان مولوی سلوکی مبتنی بر عشق و وجد معنوی را دنبال کرده اند. این تفاوت ها نشان دهنده غنای عرفان اسلامی و تنوع مسیرهای سلوکی در آن است. در پایان، پیشنهاداتی برای پژوهش های آینده در حوزه عرفان اسلامی و وحدت وجود ارائه شده است که می تواند به درک عمیق تر از این مفهوم و کاربردهای آن در دنیای معاصر کمک کند.
کلیدواژه ها: