بررسی تضاد در اندیشه مولانا و هگل در باب فلسفه هنر و زیبایی

سال انتشار: 1403
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 90

فایل این مقاله در 16 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

ICRSIE09_459

تاریخ نمایه سازی: 12 اسفند 1403

چکیده مقاله:

دیالکتیک، یکی از شاخص ترین شیوه های ایجابی و سازنده ایست که هر انسان کمال گرایی به وسیله ی آن با تطور ذاتی زندگی در جهت دانندگی روح و سیر آن به سمت غایت حقیقی همراه می شود. از دیگر سو مولانا جلال الدین محمد بلخی از جمله عارفان و هنرمندان بنامی است که تفکری حقیقت محور دارد و با توسل به آراء و عقاید دیالکتیکی به بازنمایی کیفیت سیر روح انسانی به ماوراء طبیعت می پردازد. از آنجا که مولانا در حکایات خود به گونه های مختلفی دیدگاه دیالکتیکی خود را به نمایش می گذارد، طبیعتا ممکن است مفاهیم متفاوتی از دیالکتیک نیز در بازتاب افکار موردنظر مولانا در حکایات، نقش داشته باشد. اندیشه او در این موارد بیشتر به تفکر دیالکتیکی فیلسوفانی چون افلاطون نزدیک می شود و گاه، بستر حکایات را عرصه تقابل و کشمکش هستی و نیستی قرار می دهد تا در نتیجه آن بتواند ادراک حسی را به رویش در مرتبه ای والتر از دید و دریافت منجر سازد. در این موقعیت ها نیز، دیدگاه او به عقاید دیالکتیکی فلسفه ای چون هگل نزدیک می شود. بررسی مقوله تضاد که در آرا و اندیشه ی هگل به زبان فلسفی و در دستگاه فکری مولانا به زبان ادبی، هنری بیان شده می تواند نقطه مشترک میان دو تفکر فلسفی – هنری ادبی را روشن سازد. همچنین با توجه به اینکه مولوی چند قرن پیش از هگل می زیست سعی بر آن بوده است که جایگاه والی این هنرمند ایران زمین بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد تا به حد توان از مشاهیر ایران زمین تجلیل به عمل آید. هدف از این پژوهش بررسی نقش تضاد و تقابل در اندیشه مولانا و هگل می باشد. همچنین روشن شدن نقاط اشتراک و افتراق مقوله تضاد در اندیشه مولانا و هگل از اهداف این جستار می باشد.

کلیدواژه ها:

نویسندگان

سمیه دشتیاری

دانشجوی کارشناسی ارشد رشته پژوهش هنر، دانشگاه پیام نور