اثربخشی طرحواره درمانی بر تنظیم هیجان و کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی

اختلال افسردگی اساسی (MDD) به عنوان یکی از شایع ترین و پیچیده ترین اختلالات روانی، تاثیرات عمیق و گسترده ای بر زندگی فردی و اجتماعی افراد مبتلا دارد. این اختلال معمولا با احساسات ناامیدی، بی ارزشی و عدم علاقه به فعالیت های روزمره همراه است و در تهران، به دلیل چالش های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خاص، شیوع آن به طور قابل توجهی افزایش یافته است. این مقاله به بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر تنظیم هیجان و کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی در تهران می پردازد. طرحواره درمانی به عنوان یک رویکرد نوین در درمان اختلالات روانی، به شناسایی و تغییر الگوهای تفکر و رفتار منفی کمک می کند. در این پژوهش، ابتدا به تعریف اختلال افسردگی اساسی و عوامل موثر در بروز آن پرداخته می شود. سپس، به تشریح طرحواره درمانی و اجزای آن، از جمله طرحواره ها، سبک های مقابله و الگوهای تفکر می پردازیم. همچنین، نقش تنظیم هیجان در اختلال افسردگی و تاثیر آن بر کیفیت زندگی افراد مورد بررسی قرار می گیرد. روش پژوهش به صورت ترکیبی از روش های کمی و کیفی طراحی شده و جامعه آماری شامل افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی در تهران است. ابزارهای گردآوری داده ها شامل پرسشنامه های استاندارد و مصاحبه های نیمه ساختاریافته می باشد. یافته های کمی نشان می دهند که طرحواره درمانی تاثیر مثبتی بر تنظیم هیجان و کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال افسردگی دارد. همچنین، تجربیات کیفی شرکت کنندگان نشان دهنده تغییرات مثبت در الگوهای تفکر و احساسات آن ها و بهبود روابط اجتماعی است. در نهایت، این مقاله به بررسی نتایج و پیشنهاداتی برای تحقیقات آینده می پردازد. با توجه به نتایج به دست آمده، طرحواره درمانی می تواند به عنوان یک روش موثر در درمان افسردگی و بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا مورد استفاده قرار گیرد. همچنین، نیاز به مطالعات بیشتر در زمینه تاثیرات بلندمدت طرحواره درمانی و بررسی آن در گروه های سنی و فرهنگی مختلف وجود دارد. این پژوهش می تواند به متخصصان روانشناسی و درمانگران کمک کند تا از طرحواره درمانی به عنوان یک ابزار موثر در درمان افسردگی استفاده کنند و در نهایت، به بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلالات روانی کمک نمایند.

کلیدواژه ها:

طرحواره درمانی ، تنظیم هیجان ، کیفیت زندگی ، اختلال افسردگی اساسی ، الگوهای تفکر