نگاهی تحلیلی به نقش نهادها و نیروهای اجتماعی در تحولات سیاسی، دموکراسیسازی و حقوق بشر از منظر نظریات عمده ی جامعه شناسی سیاسی

جامعه شناسی مطالعه رفتار انسان در زمینه اجتماعی است. بنابراین جامعه، واحد اساسی تحلیل است. از طرفی سیاست، حلتضادهای انسان هاست؛ فرایندی است که جامعه از طریق آن منابع و ارزش ها را مقتدرانه توزیع، تصمیمات را اتخاذ یاسیاست ها را تعیین می کند. بنابراین سیاست، اعمال قدرت و نفوذ در جامعه است. جامعه شناسی سیاسی به عنوان یک حوزهتحقیقاتی اساسی در علوم اجتماعی، به تحلیل و تفسیر تعاملات پیچیده بین ساختارهای اجتماعی و فرآیندهای سیاسیمی پردازد. این حوزه مطالعاتی نقش بسیار مهمی در فهم عمیق تر از انگیزه ها، الگوها و پیامدهای تحولات سیاسی دارد که بهچالش ها و فرصت هایی که برای جوامع بشری ایجاد می شوند، پرداخته است . در این تحقیق، ابتدا به معرفی و تعریف دقیقی ازمفهوم جامعه شناسی سیاسی پرداخته و اهمیت آن را برای توسعه نظریات و سیاست های عمومی بیان کرده و نشان می دهد کهچگونه تحولات جامعه شناسی و سیاسی به هم پیوسته ارتباط دارند. بررسی نظریه های جامعه شناسی و نیروهای اجتماعی ازجمله گروه های اجتماعی، سازمان های مدنی، جنبش های اجتماعی، اتحادیه های کارگری، رسانه ها، نهادهای آموزشی و مذهبیکه نقش حیاتی در زندگی سیاسی ایفا می کنند نیز بخشی دیگر ا ز این تحقیق است که نمایانگر تنوع و پیچیدگی رویکردهایمختلف در این زمینه است. بررسی نظریه بنیانگذاران جامعهشناسی سیاسی یعنی کارل مارکس و ماکس وبر در مورد قدرت وسیاست و رویکردهای مارکس در مقایسه وبر در مورد معنا و شکل گیری نگرش جامعه شناسی سیاسی نیز در دستور کار قرارگرفت تا ضمن بسط نظری مفهوم جامعه شناسی سیاسی، عوامل و چگونگی شکل گیری آن، با بهره گیری از رویکرد آمیختهتوصیفی تحلیلی نیز مورد توجه قرار گیرد. نتایج تحقیقات نشان میدهد که چگونه تغییرات سیاسی می توانند اثرات گسترده ای بر جوامع داشته باشند و به ویژه در جهت توسعه دموکراسی و حقوق بشر موثر باشند .

کلیدواژه ها:

جامعه شناسی ، جامعه شناسی سیاسی ، طبقات اجتماعی ، نظریه های جامعه شناسی سیاسی