روابط ساختاری ترومای کودکی با حافظه مثبت و علائم افسردگی در بزرگسالان: نقش میانجی بدتنظیمی هیجانی مثبت

مقدمه: بدتنظیمی هیجانی به­عنوان یک عامل مهم فراتشخیصی برای علت­شناسی و درمان مشکلات روانشناختی مختلف شناسایی شده است. مطالعه حاضر با هدف بررسی روابط ساختاری ترومای کودکی با حافظه مثبت و علائم افسردگی با توجه به  نقش میانجی بدتنظیمی هیجانی مثبت در بزرگسالان انجام شد. روش­ کار: پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه افراد مراجعه­کننده به کلینیک­ها و مراکز خدمات روان­شناختی شهر تهران  در سال ۱۴۰۲ بودند. از میان جامعه آماری، ۲۴۰ نفر به شیوه نمونه­گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش عبارت بودند از: پرسشنامه ترومای دوران کودکی (CTQ)، پرسشنامه افسردگی بک ویرایش دوم ((BDI-II، مقیاس دشواری در تنظیم هیجان مثبت (DERS-P) و پرسشنامه تجارب حافظه-فرم کوتاه (MEQ-SF). برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری و از نرم افزار SPSS-۲۲ وAMOS-۲۶  استفاده شد. یافته­ ها:  نتایج نشان داد که مدل پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است. اثر مستقیم ترومای کودکی بر حافظه مثبت معنادار نبود. اثر مستقیم ترومای کودکی بر علائم افسردگی (۰۸/۱۳ T= ،۸۰/۰ = β) و بدتنظیمی هیجانی مثبت (۴۸/۱۶ T= ،۸۰/۰ = β) و اثر مستقیم بدتنظیمی هیجانی مثبت بر حافظه مثبت (۴۰/۵ T= ،۷۶/۰ = β) و علائم افسردگی (۰۵/۲ T= ،۱۲/۰ = β) معنادار بود. همچنین بدتنظیمی هیجانی مثبت در رابطه بین ترومای کودکی با حافظه مثبت و علائم افسردگی نقش میانجی داشت. نتیجه­ گیری: با توجه به یافته­های پژوهش حاضر بدتنظیمی­هیجانی مثبت باید هدفی برای درمان در قربانیان ترومای دوران کودکی، برای جلوگیری از اختلالات خلقی و اختصاصی­کردن خاطرات مثبت باشد. بنابراین پیشنهاد می­شود­، از درمان­هایی از قبیل درمان­های مبتنی بر تنظیم هیجان و آموزش اختصاصی­کردن خاطرات برای کاهش علائم افسردگی و افزایش اختصاصی­کردن خاطرات در افراد دارای تجربه ترومای کودکی استفاده شود.

کلیدواژه ها:

childhood trauma ، Positive Emotion Dysregulation ، Positive Memory ، depression. ، ترومای کودکی ، بدتنظیم هیجانی مثبت ، حافظه مثبت ، افسردگی.