بررسی تاثیر دموکراسی بر رابطه رشد اقتصادی با نابرابری درآمدی در ایران
محل انتشار: فصلنامه اقتصاد مقداری، دوره: 18، شماره: 1
سال انتشار: 1400
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 210
فایل این مقاله در 16 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
JR_JQE-18-1_001
تاریخ نمایه سازی: 27 آبان 1402
چکیده مقاله:
معرفی: کاهش نابرابری، تعدیل درآمدها و مسائل بازتوزیع هنگامی که همراه با رشد اقتصادی در نظر گرفته میشود به بزرگترین هدف اقتصاد توسعه و دشوارترین وظیفه سیاستگذاران تبدیل میشود. زیرا حصول به نرخ رشدهای بالا علاوه بر اینکه دشواریهای خاص خود را دارد این نگرانی را نیز به همراه میآورد که فراهم آوردن رشد شتابان ممکن است موجب بروز نابسامانیهایی در توزیع درآمد شود. بنابراین تبیین رابطه علی بین رشد و توزیع درآمد و نحوه مشخص شدن ارتباط بین این دو متغیر و سپس اعمال سیاستهای بهینه رشد و توزیع اهمیت ویژهای دارد. مطالعات فراوانی در جوامع مختلف در این زمینه انجام شده است که عمدتا بر اساس فرضیه «رشد و توزیع درآمد» کوزنتس (۱۹۵۵) است. کوزنتس، در مطالعات خود یک رابطه سهمی شکل بین درآمد سرانه و نابرابری درآمد مشاهده و رابطه مزبور را به این صورت تبیین کرد: در مراحل توسعه اقتصادی، پایینترین و بالاترین مقادیر درآمد سرانه با نابرابری اندک و مقادیر میانی درآمد سرانه، با درجات بیشتری از نابرابری متناظر است. وی با استفاده از آمار و اطلاعات سه کشور انگلیس، آلمان و ایالات متحده آمریکا، به تخمین تجربی تاثیر رشد اقتصادی بر توزیع درآمد پرداخت و مشاهده کرد که نابرابری توزیع درآمد طی اولین مراحل رشد اقتصادی رو به افزایش میگذارد و سپس، همتراز می شود و بالاخره طی مراحل نهایی رشد اقتصادی، کاهش مییابد. اما نتایج حاصل از مطالعات تجربی نشان میدهد که فرضیه کوزنتس همواره مورد تایید نبوده و نحوه ارتباط بین رشد اقتصادی و نابرابری درآمدی از قبل قابل پیشبینی نیست و بسته به اینکه این موضوع برای کدام کشور (یا گروه کشورها) بررسی شود رابطه مثبت، منفی، بیمعنی و یا غیرخطی حاصل خواهد شد. به همین دلیل در میان برخی از اقتصاددانان به ویژه از اوایل دهه ۱۹۹۰ به بعد، نگرشی نوین به موضوع رشد اقتصادی و نابرابری درآمد در اقتصاد کلان ظهور کرده است. نگرش هایی که عمدتا معتقدند بر خلاف نظر کوزنتس که فقط عوامل اقتصادی را در تببین این رابطه مد نظر قرار می داد، نحوه ارتباط این دو عنصر درونزاست و علاوه بر عوامل اقتصادی، تابعی از عوامل اجتماعی و سیاسی نیز هست در نتیجه از تحولات سیاسی و نهادی جوامع متاثر میشود. از همین رو محققان به دنبال متغیرهایی هستند که درک جامع تری از الگوهای رشد و نابرابری درآمدی را به دست بدهد و در عینحال بتواند رشد اقتصادی و توزیع درآمد را به صورت همزمان محقق نماید. در همین راستا، هدف این مقاله، بررسی تاثیر دموکراسی بر رابطه بین رشد اقتصادی با نابرابری درآمدی در ایران است. به صورت نظری این انتظار وجود دارد که برقراری فرهنگ دموکراتیک در جامعه علاوه بر فراهم آوردن شرایط مناسب برای انجام فعالیتهای مولد اقتصادی، سبب میشود که نابرابرهای درآمدی و تضاد طبقاتی از طریق فرآیند مشارکت عمومی و نیز گسترش عدالت همهجانبه در سایه دموکراسی کاسته شود. اما در واقع در این مورد هیچ ارتباط مشخص و صریحی وجود ندارد و تاثیر دموکراسی بر متغیرهای اقتصادی تا حدود زیادی بستگی به توزیع بالفعل قدرت دارد. نخبگان سیاسی می توانند در برخی شرایط خاص که دموکراسی قدرت قانونی آنها را تهدید کند، سرمایه گذاری بر قدرت واقعی را (از طریق کنترل بازیگران محلی، بسیج نیروهای نظامی غیردولتی، لابی های سیاسی و دیگر ابزارهای ناقض نظام حزبی) افزایش دهند تا کنترل فرآیندهای قانونی امکان پذیر شود. طبیعی است که در چنین فضایی، دموکراسی تاثیر چندانی روی بازتوزیع ثروت و کاهش نابرابری و رشد اقتصادی نخواهد داشت. در کنار این امر، ممکن است فرآیند دموکراسی از طریق نهادهایی چون قانون اساسی، احزاب سیاسی محافظه کار، قضات، تهدید واقعی کودتا و حتی فرار گسترده مالیاتی محدود شده و در نتیجه تاثیرات اقتصادی آن نیز کمرنگ شود. بنابراین رابطه دقیقی بین دموکراسی و متغیرهای رشد و نابرابری وجود ندارد اما این به این معنی نیست که اساسا هر نوع رابطه ای منتفی است بلکه این امر، به احتمال بسیار ناشی از روابط پیچیده و متفاوت دموکراسی و متغیرهای اقتصادی است که توجه و دقت نظر بیشتری را در انجام این مقاله میطلبد. تبیین نظری ارتباط متقابل بین رشد اقتصادی و توزیع درآمد میتواند پاسخگوی یکی از پرسشهای اساسی و بنیادین برنامهریزان اقتصادی، به ویژه در کشورهای در حال توسعه باشد. زیرا کشورهای مزبور، همواره از سطح پایین درآمد سرانه و نیز گستردگی شکافهای درآمدی در رنج بودهاند. شاید بتوان گفت، ریشهکن کردن فقر و تعدیل نابرابری درآمد، وقتی همراه با رشد اقتصادی و اصلاحات نهادی و سیاسی در نظر گرفته شود، به بزرگترین هدف و دشوارترین وظیفه سیاستگذاران اقتصادی در کشورهای در حال توسعه تبدیل میشود. در مورد کشوری مانند ایران نیز طبعا چگونگی فرآیند توسعه میتواند در نوع ارتباط بین رشد و توزیع درآمد موثر باشد. به همین دلیل در این مقاله، تاثیر دموکراسی به عنوان یک متغیر سیاسی بر نحوه این ارتباط بررسی میشود تا تاثیر گسترش نهادهای دموکراتیک بر مشکلات مربوط به ناهماهنگی رشد اقتصادی با نابرابری درآمدی به طور همزمان و نه با کنار گذاشتن یکی به نفع دیگری روشن شود. متدولوژی: این تحقیق از نوع علی است و دادهها به صورت کتابخانه ای (عموم اطلاعات و داده های مورد نیاز از سایت بانک جهانی، آمارهای سری زمانی منتشر شده توسط مرکز آمار ایران، بانک مرکزی و گزارشهای مربوط به پروژه پولیتی) استخراج شدهاند. جامعه مورد مطالعه در این تحقیق، کشور ایران در سال های ۱۳۹۷-۱۳۵۰ است. با توجه به ماهیت دادهها، برای برآورد مدل از روش خودتوضیح با وقفههای گسترده (ARDL) استفاده شده است. بهاین منظور، بستههای نرمافزاریExcel, Microfit ۴.۱ Eviews۹ مورد استفاده قرار گرفتهاند. سامان تحقیق بهگونهای است که پس از بیان مقدمه، ادبیات موضوع به طور خلاصه بررسی و مدل و متغیرهای تحقیق مشخص شدهاند. سپس برآورد مدل و آزمونهای اقتصاد سنجی لازم برای بررسی صحت و ثبات ضرایب و نتایج انجام شده و در انتها نیز به جمع بندی نتیجهگیری و ارائه چند پیشنهاد پرداختهایم. یافته ها: براساس نتایج برآورد مدل تحقیق (اقتصاد سیاسی منحنی کوزنتس) هرچند فرضیه کوزنتس ( رابطه u شکل نابرابری درآمدی و رشد اقتصادی) در ایران رد نمیشود اما در نظر گرفتن تاثیر نهاد سیاسی دموکراسی موجب شده است که تاثیر منفی رشد بر نابرابری کمتر شود، همچنین ورود متغیر دموکراسی به مدل،نشاندهنده اثر معکوس و معنادار رشد همراه با دموکراسی بر نابرابری درآمدی است به این معنی که نابرابری حالت خود مخرب دارد و تغییرات رژیم سیاسی (گسترش مردمسالاری) منتج به نظام توزیع مجدد میشود. در واقع براساس مبانی نظری این مدل، فرضیه کوزنتس شکل میگیرد اما افزایش نابرابری در جامعه موجب میشود که توده مردم عادی که از وضع موجود ناراضی هستند اقدام به شکلدهی سازمانها و نهادهایی در جهت احقاق حقوق خود کنند بنابراین سیاستمداران که احساس خطر میکنند ناچارند که برنامههای اصلاحی و سیاستهای بازتوزیع را در دستور کار خود قرار دهند تا بدین ترتیب خطر کودتا و انقلاب را از خود دور نگه دارند. در نتیجه میتوان گفت که اصلاحات سیاسی و اقدامات مردمسالارانه موجبات کاهش نابرابری را در کنار افزایش رشد اقتصادی فراهم میکند. نتیجه: فرضیه کوزنتس در بازه زمانی تحقیق، با درصد اطمینان بالایی پذیرفتهشده است. رشد اقتصادی تاثیری فزاینده و مجذور رشد اقتصادی تاثیری کاهنده بر نابرابری درآمدی دارد و شدت این تاثیرات در بلند مدت بیشتر است. این مطلب موید این است که تحمل درصدی از نابرابری در جامعه جهت دستیابی به سطح مشخصی از رشد به منظور توسعه اقتصادی، اجتنابناپذیر است که با افزایش سطح توسعهیافتگی، اثر رشد بر نابرابری معکوس شده و امکان رشد همراه با توزیع مناسب درآمد فراهم خواهد شد. تورم دارای اثر مستقیم و معنادار بر نابرابری درآمدی است به این معنی که افزایش تورم شکاف درآمدی جامعه را وسیعتر میکند. این نتیجه با مطالعات ابونوری (۱۳۸۵) و گرجی (۱۳۸۷) هم-خوانی دارد. نسبت درآمدهای نفتی به تولید تاثیر مستقیم بر نابرابری درآمدی داشتهاست. بنابراین افزایش درآمدهای نفتی به شدت نابرابریها را دامن زده است. این نتیجه با فرضیه دولت رانتیر در اقتصاد ایران همخوانی دارد بهطوریکه گروههای ذی نفع با نفوذ در فرآیند بودجهریزی و تخصیص منابع مالی تلاش میکنند سهم هرچه بیشتری از رانتهای نفتی را به خود اختصاص دهند. لذا به نظر میرسد افزایش درآمدهای نفتی از طریق افزایش دسترسی به منابع ارزی خارجی و واردات بیشتر کالاهای مصرفی، زمینه را برای فعالیتهای غیرمولد و افزایش شکافهای درآمدی فراهم میکند. ورود شاخص دموکراسی به مدل سبب شده است که اثرات منفی رشد اقتصادی بر نابرابری تا حدود قابل قبولی کاسته شود (هر چند که فرضیه کوزنتس همچنان برقرار است.) براین اساس بهنظر میرسد که از طریق ایجاد و ثبات شرایط دموکراتیک، دستیابی همزمان به دو مولفه رشد اقتصادی و کاهش نابرابری ممکن میشود اما در تحلیل تجربی این نتایج لازم است این مطلب را در نظر بگیریم که ممکن است ویژگی نهاد بودن دموکراسی مانع از تاثیر فوری در این زمینه شود. ضریب کمتر این متغیر در کوتاه مدت نسبت به بلند مدت نیز موید این مطلب است. لازم به ذکر است که به منظور اطمینان از صحت نتایج برآوردهای مدل اقتصاد سنجی آزمونهای برقراری فروض کلاسیک و برای بررسی ثبات مدل، آزمونهای پسماند تجمعی و مجذور پسماند تجمعی، برای مدل تصریح شده انجام شد که نتایج آن حاکی از برقراری فروض کلاسیک و نیز ثبات مدلهاست. با توجه به تاثیر فزاینده رشد بر نابرابری در مراحل اولیه، این احتمال وجود دارد که پیگیری سیاستهای رشد مدارانه، صرف نظر از عواقب توزیعی آن به بدتر شدن وضعیت توزیع درآمد در ایران بیانجامد. بنابراین برای دستیابی به هر دو هدف مهم توسعهای یعنی رشد اقتصادی و توزیع درآمد، لازم است که راهبردهای رشد توام با سیاستهای بازتوزیعی در نظر گرفته شود. همچنین نظر به اثرگذاری مثبت دموکراسی در بهبود توزیع درآمد و نقش آن در کاهش اثرات منفی رشد بر نابرابری لازم است که صاحبنظران در برنامهریزی برای توسعه فقط سیاستهای اقتصادی را ملاک عمل قرار نداده و در کنار این نوع سیاستها سعی کنند به سیاستهایی همچون افزایش آزادیهای سیاسی و فردی، حاکمیت قانون وایجاد، تقویت وگسترش زیرساختهای قانونی و نهادهای دموکراتیک بپردازند تا از طریق این سیاستها با فراهم آوردن شرایط بهتر در افزایش وگسترش دموکراسی، راه را برای افزایش رشد و توسعه اقتصادی در کنار بهبود توزیع درآمد هموار ساخته و موجبات توسعه همه جانبه جامعه را فراهم سازند.
کلیدواژه ها:
نویسندگان
محدثه حسینی
کارشناس ارشد علوم اقتصادی، دانشکده علوم اداری و اقتصادی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.
محمد طاهر احمدی شادمهری
دانشیار اقتصاد، دانشکده علوم اداری و اقتصادی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.
محمد جواد گرجی پور
دانشجوی دکتری اقتصاد، دانشکده علوم اداری و اقتصادی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.
مراجع و منابع این مقاله:
لیست زیر مراجع و منابع استفاده شده در این مقاله را نمایش می دهد. این مراجع به صورت کاملا ماشینی و بر اساس هوش مصنوعی استخراج شده اند و لذا ممکن است دارای اشکالاتی باشند که به مرور زمان دقت استخراج این محتوا افزایش می یابد. مراجعی که مقالات مربوط به آنها در سیویلیکا نمایه شده و پیدا شده اند، به خود مقاله لینک شده اند :