تحلیل داستان «ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» و نمایشنامه «کارنامه بندار بیدخش» در چارچوب مکتب اگزیستانسیالیسم

سال انتشار: 1402
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 318

فایل این مقاله در 7 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

INCMET04_052

تاریخ نمایه سازی: 24 مهر 1402

چکیده مقاله:

یکی از مهم ترین و تازه ترین مکاتب فلسفی در قرن بیستم مکتب اگزیستانسیالیسم است.این مکتب تنها به فلسفه محدود نمیشود و به روانشناسی و ادبیات هم راه پیدا کرده و شاخه دوانده است.زیرا جوهره اندیشه انسانی انتهای بی کرانی دارد و هیچگاهتنها یک قالب برای بیان آن کافی نبوده و نخواهد بود.ادبیات،فلسه و فرزند خلفش روانشناسی،هنر و ... بار این بی کرانگی را بهدوش می کشند تا شاید حق مطلب را ادا کنند.در همین راستا کوشیدم تا با استفاده از اصول حاکم بر مکتب اگزیستانسیالیسم،که بیشتر تاکیدم بر روی روانشناسی اگزیستانسیال است، به تحلیل دو داستان که اولی "ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد" ازپائولو کوئیلو و دومی نیز "کارنامه بنداربیدخش" از بهرام بیضایی است.،بپردازم.پائولو کوئیلو،رمان نویس برزیلی،صاحب اندیشهای عرفانی و همچنین تحت تاثیر مولانا بوده که داستان هایش مورد توجه خوانندگان ایرانی هم می باشد.در کنار آن بهرامبیضایی،نمایش نویس و کارگردان ایرانی،متعهد و علاقه مند به ادبیات کهن ایران است که زمانی به سراغ بازآفرینی بعضی ازداستان های شاهنامه تحت لوای سبک ویرایش پرداخته است.هیچ یک از این دو در جایی خود را اگزیستانسیال معرفی نکردهاند،اما با گریزی بر آثارشان می توان این موضوع را نشان داد. مهم ترین وجوه اشتراک این دو اثر و مکتب اگزیستانسیالسم عبارتنداز : "مرگ" ، "اضطراب اگزیستانسیال"،"آزاددی" و " زندگی نزیسته".

نویسندگان

محمد سیدآبادی

دانشجوی کارشناسی راهنمایی و مشاوره دانشگاه فرهنگیان (پردیس آیت الله خامنه ای «ره»)، گرگان، ایران