مطالعه تصمیم گیری در
سیاست خارجی دارای اهمیت بسیاری می باشد که برخی از متفکران در حوزه علوم سیاسی وروابط بین الملل،تصمیم گیری را نخستین گام شناخت معناها وپیچیدگی کنش در نظام بین اللملی می دانند.تصمیمگیری فرایندی است که از طریق آن راه حلی برای مسئله معینی انتخاب می شود.منشا مطالعات امروزی تصمیم گیری در سیاست خارجی،تلاش های اولیه اسنایدر برای توسعه بخشیدن به مطالعه روابطبین الملل است که بازتابی از دل مشغولی های نخستین اوست که بعدها افرادی همچون ساپین،بروک،هربرت سایمون،جوزف فرانکل ،گراهام آلیسون به این روند اضافه شد.مطالعات تصمیم گیری را می توان نوعی تغییرجهت در مطالعاتسنتی نظریه های کلان و ساختاری روابط بین الملل دانست در رویکرد سنتی،به طور معمول دولت ها تصمیم گیر قلمدادمی شوند و این درحالی می باشد که افراد و سازمان ها به نمایندگی از دولت،امر تصمیم گیری در
سیاست خارجی را برعهددارد در واقع به جای آنها عاملان واقعی تصمیم گیر هستند.ازمنظر تصمیم گیر،این انسان است که همانند سایر رشته هایعلوم اجتماعی بن مایه روابط بین الملل را شکل می دهد .در این پژوهش ابتدا به تجزیه تحلیل
سیاست خارجی پرداخته و سپس
نظریه تصمیم گیری را مورد بررسی قرار داده و درآخر به نقد و ارزیابی این نظریه می پردازیم ودر آخر به دستاورد خواهیم رسید که در تحلیل
سیاست خارجی این دولت هانیستند که تصمیم گیری می کنند بلکه انسان ها در آن نقش ایفا می کنندو این تصمیم گیری عاری از خطا نیست وداراینقایصی می باشد که درآخر پژوهش به آن اشاره خواهیم کرد.این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی و بهره گیری از شیوه کتابخانه ومقالات وسایر منابع در دسترس انجام شده است.