استقلال سیاسی اشراف اشکانی در شاهنامه ی فردوسی ، با تکیه بر روایت های بهرام چوبین و سوفرا و نقضی بر نظریه ی گفتمان »استبداد شرقی «

سال انتشار: 1401
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 286

فایل این مقاله در 16 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

LLCSCONF13_039

تاریخ نمایه سازی: 19 دی 1401

چکیده مقاله:

استبداد شرقی «یکی از مهم ترین رویکردهایی است که برخی از محققان غربی از دریچه ی آن به رویدادهای تاریخی شرق، نگریسته اند. براساس نظریه ی استبداد شرقی ، در جوامع آسیایی ، از جمله ، درایران، به دلیل عوامل جغرافیایی ، کم آبی و کاستی های دیگر، دولت به مثابه یک نهاد بی رقیب سیاسی ، با حذف همه ساختارها و نهادهای اجتماعی ، از جمله به اضمحلال کشاندن اشراف مستقل ، به صورت نیرویی قدرتمند ویگانه ، در جامعه ی شرقی ، نمودار گشته است . تامل بر اقدامات سوفرا و بهرام چوبین ، نشان می دهد که این اشراف با بهره مندی از پایگاه قدرتمند سیاسی شان، نقش موثری در تحدید و توازن قدرت داشتند. در نتیجه ،این مقاله با روش توصیفی -تحلیلی ، می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که ایا طبقه ای که سوفرا و بهرام چوبین ، آن را، نمایندگی می کردند، مطابق با نظریه ی استبداد شرقی ، از زمره طبقه های وابسته به نهاد پادشاهی بود،یا با توجه به نهادهای دیگر قدرت و طبقه بندی های اجتماعی دیگر، نظریه ی دست خوش حکومت دانستن این طبقه ها،یک توهم تاریخی ، بوده است ؟این مقاله ، ضمن استناد به شاهنامه ، تاریخ و مستندات کتابخانه ای ، نشان می دهد که سوفرا و بهرام چوبین ، ۱) با انتصاب و انحلال پادشاهان ۲) بهره گیری از موازین »شاه آرمانی « برای مجازات پادشاهان ۳) همچنین با ارتش مستقل و مجهزشان، مانع از حکومت خودکامه یا دسپوتیسم می شدند.

نویسندگان

سیدارسلان بهاری سقالکساری

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بوعلی سینا

علی محمدی

استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بوعلی سینا