تطبیق «مرگ» در عرفان اسلامی و عرفان سرخپوستی (با تاکید بر آراء مولوی و کاستاندا)

سال انتشار: 1400
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 578

فایل این مقاله در 14 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

RELIGI05_012

تاریخ نمایه سازی: 16 آبان 1400

چکیده مقاله:

مرگ، پدیده و راز ناگشودهای است که، ماهیت، چیستی و چگونگی آن را گاه از میان کتب عرفانی در لابه لایاندیشه های عرفا می توان دید و شناخت. برخی از دانشمندان، مرگ را تکامل روح یا نفس انسانی و بی نیازی آنبه بدن و خروج آن از بدن به دلیل بینیازی و کمال می دانند. و برخی دیگر، آن را یک قانون الهی می دانند،همانگونه که حیات، مطابق قانون الهی است، مرگ نیز از قانون خداوندی پیروی می کند. این مقاله با هدفتطبیق «مرگ» در عرفان اسلامی و عرفان سرخپوستی (با تاکید بر آراء مولوی و کاستاندا)، به روش توصیفی تحلیلی و کتابخانه ای، مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج حاصله نشان میدهد، مولوی مرگ را می ستاید و آنرا، موهبتی از جانب خداوندمتعال، می داند، و از آن به نوعی دگرگونی و مرحله ای از مراحل کمال روح انسانیاد میکند. و از دو نوع مرگ «اختیاری» و «جسمانی یا اجباری» نام می برد. مرگ اختیاری درعرفان اسلامی و عرفان سرخپوستی مشترک است، اما مرگ جسمانی در این دو عرفان متفاوت است. عرفان اسلامی به لقایخداوند رسیدن انسان، پس از مرگش اعتقاد دارد و معتقد است آگاهی فردی شخص حفظ می شود. اما عرفانسرخپوستی یا ناوالیسم می گوید: عقاب (تنها حکمران کیهان) موجودات زنده را خلق کرده تا هنگام مرگ،آگاهی شان توسط عقاب بلعیده شود. و دیگر آگاهی و فردیتی ندارد.

نویسندگان

زهرا پریدختان

دانش آموخته دکتری دانشگاه آزاد اسلامی شیروان