چکیده مقاله نقد اخلاقی شخصیت سیاسی گشتاسپ شاهنامه با نگاهی به اندیشه های ماکیاولی (در کتاب شهریار)
شاهنامه صرفاً مجموعه ای از داستان ها و سرگذشت پادشاهان ایرانی نیست بلکه جنبه های اجتماعی، سیاسی، فلسفی و اخلاقی آن بسیار برجسته است. فردوی ناظمی صرف و بی اراده نیست، شخصیت و اندیشه و آرمان او از درونمایۀ
شاهنامه تفکیک ناپذیر است. شخصیت پردازی ها، نبردها و به تصویر کشیدن هر گنه برخورد مهم در دوره ها و نظام های سیاسی و عقیدتی در
شاهنامه قبل از هر چیز در روح فردوسی در گرفته است. خالق
شاهنامه ملی با غم غربت از روزگار عزت و اعتلای انسان و جامعه آرمانی، شروع دوران گشتاسبی را به علت عدول شهریار از مبانی فضیلت و اخلاق در نظام شهریاری، شروع انحطاط در معیارهای سیاسی، دینی و اخلاقی آرمانی جامعه ایرانی می داند.
گشتاسب شاهنامه نمونۀ بارز پادشاه و حکمرانی است که اخلاق زدایی از سیاست قدرت مطلقه خود را تثبیت کرد. فردوسی در داستان پادشاهی
گشتاسب نگرش ابزار گونه
گشتاسب را به اخلاق و دین در حوزه سیاست و حفظ قدرت به تصویر می کشد. نظریه جدایی اخلاق و سیاست به صورتی صریح و آشکار از سوی
ماکیاولی متفکر ایتالیایی سال ها بعد از فردوسی مطرح شد. او روشن کرد که به حکم تجربه در سیاست پیروی از اخلاق فایده نمی بخشد و بنیاد این برداشت و آموزه را بر این استوار می دید که نیرنگ بازی و فریب در بازی قدرت، اصلی ضروری و ناگریز است.
ماکیاولی به جای توجه به جلوداران صحنه و ظاهر نظام سیاسی شهریاری کامیاب، به جست و جوی انگیزه ها و ابزارهای نهانی کامیابی های سیاسی پرداخت آنها را به صورت قواعدی کلی برای کامیابی سیاسی! طرح کرد. درسی در باب ماهیت قدرت! آنچنان که هست نه آنچنان که باید باشد. خواهیم دید که فردوسی نیز با چنین جسارتی با خلق شخصیت
گشتاسب که پادشاهی فره مند (دارای بخت و اقبال) بود و آفرینش تراژدی رستم و اسفندیار، واقعیت های اخلاقی شهریاری خودکامه اما کامیاب را بیان می کند و بسیار زیرکانه انگیزه ها و شیوه های ناپرهیزانه
گشتاسب را که در پس هر مرحله کامیابی او وجود داشت، ترسیم می کند. در این مقاله به تحلیل دوران حکومت
گشتاسب و ماهیت
اخلاق سیاسی او در
شاهنامه با نگاهی به اندیشه
ماکیاولی می پردازیم.