از حکمت تا کوانتوم: جستجوی پاسخ های فلسفی علامه طباطبایی به چالش های جهان ذره ای
از حکمت تا کوانتوم: جستجوی پاسخ های فلسفی علامه طباطبایی به چالش های جهان ذره ای
سیر پر فراز و نشیب فلسفه ی علم در گستره ی تمدن اسلامی، همواره شاهد اهتمام بی دریغ اندیشمندان مسلمان به برقراری پیوندی استوار و وثیق میان منابع متنوع و غنی معرفتی بوده است. عقل استدلالی، وحی الهی و تجربه ی حسی، به مثابه اضلاع مثلث معرفت در اندیشه ی اسلامی، همواره مورد توجه و مداقه ی حکمای مسلمان قرار داشته و تلاش برای تلفیق و هماهنگ سازی این منابع، از دغدغه های اصلی این سنت فلسفی محسوب می شده است. در این میان، ظهور پدیده ی انقلابی و دگرگون ساز نظریه ی کوانتوم در سپیده دم قرن بیستم میلادی، با طرح مجموعه ای از مفاهیم و اصول بنیادین که در تعارض آشکار با شهود متعارف و عقل کلاسیک برآمده از تجربه ی زیسته ی روزمره قرار داشتند، این سنت فلسفی دیرپا را با چالش های سترگی مواجه ساخت.
آیا دستگاه منسجم و پویای فکری فلسفه ی اسلامی، به ویژه آن گونه که در اندیشه های عمیق، جامع و نظام مند علامه سید محمدحسین طباطبایی (قدس الله سره) تبلور یافته است، توانایی پاسخ گویی شایسته و اقناع کننده به این معضلات ژرف و چندلایه معرفت شناختی و هستی شناختی را داراست؟ جستجوی پاسخ به این پرسش محوری، انگیزه ی اصلی نگارش مقاله ی حاضر را تشکیل می دهد. در این نوشتار، با اتخاذ رویکردی تحلیلی-تطبیقی و بهره گیری از روش مداقه ی عقلی و بررسی اسناد و منابع مرتبط، تلاش خواهیم نمود تا ضمن تبیین مبانی فلسفی علم در اندیشه ی علامه طباطبایی و تشریح چالش های بنیادین نظریه ی کوانتوم، امکان تعامل، تقابل و هم افزایی این دو حوزه را واکاوی نموده و افق های جدیدی را فراروی پژوهشگران و اندیشمندان حوزه ی فلسفه علم و دین بگشاییم.
به منظور بررسی دقیق و نظام مند مسئله ی پژوهش
ضروری است که ابتدا به اجمال، مبانی و اصول فلسفه ی علم در دستگاه اندیشه ی علامه طباطبایی را تبیین نماییم. فلسفه ی علم علامه، بر شالوده ی مستحکم حکمت متعالیه استوار است؛ مکتب فلسفی جامعی که توسط صدرالمتالهین شیرازی (ملاصدرا) بنیان نهاده شده و توسط علامه طباطبایی در عصر معاصر احیا و تعمیق گردیده است. حکمت متعالیه بر مبادی بنیادینی همچون اصالت وجود، وحدت شخصی وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری استوار است و در آن، علیت به عنوان اصلی ضروری و بنیادین در ساختار هستی، جایگاهی کانونی و محوری را به خود اختصاص می دهد. علامه طباطبایی در تبیین نسبت و رابطه ی علم و دین، با تفکیک ظریف و دقیق میان علوم حصولی (علوم مبتنی بر حس و تجربه، مانند فیزیک نوین) و علوم حضوری (علوم مبتنی بر شهود باطنی و اشراق قلبی)، بر تعامل سازنده و مکمل این دو نوع معرفت تاکید می ورزد. ایشان علم را نه صرفا ابزاری عملی و فنی، بلکه راهی وثوق پذیر و معتبر برای کشف حقیقت عینی و مستقل از ذهن عالم می داند و از این منظر، رویکردی واقع گرایانه به علم اتخاذ می نماید.
در مقابل، نظریه ی کوانتوم با مجموعه ای از مفاهیم و اصول بدیع و اغلب مغایر با شهود عرفی و عقل متعارف، چالش های بنیادینی را برای فلسفه ی علم کلاسیک به وجود آورده است. از جمله ی این چالش ها می توان به اصل عدم قطعیت هایزنبرگ اشاره نمود که محدودیتی ذاتی و بنیادین را در دقت اندازه گیری هم زمان جفت های خاصی از متغیرهای فیزیکی بیان می کند و تلویحا بر تصادف و احتمالیت ذاتی در بنیادی ترین لایه های جهان هستی دلالت دارد. پدیده ی درهم تنیدگی کوانتومی نیز با آشکار ساختن نوعی ارتباط اسرارآمیز و غیرقابل شهود میان ذرات کوانتومی درهم تنیده، مفاهیم بنیادین فضا، زمان و علیت را به چالش می کشد و نقش تعیین کننده ی ناظر در فرایند اندازه گیری، پرسش های عمیقی را در خصوص ماهیت آگاهی، ذهن و رابطه ی آن با واقعیت فیزیکی بنیادین برمی انگیزد.
در بخش تحلیل تطبیقی، مقاله به بررسی امکان پاسخ گویی حکمت متعالیه و اندیشه ی علامه طباطبایی به این چالش های فلسفی برآمده از نظریه ی کوانتوم می پردازد. ایده ی بنیادین تشکیک وجود در حکمت متعالیه، می تواند چارچوبی نظری مناسب برای فهم و تفسیر رفتار به ظاهر پارادوکسیکال و غیرقابل شهود ذرات کوانتومی ارائه دهد. بادر نظر گرفتن جهان کوانتومی به منزله ی سطحی خاص و متمایز از واقعیت که در مراتب پایین تر و "ضعیف تر" وجود قرار دارد، می توان ویژگی های غریب و غیرشهودی آن، نظیر برهم نهی حالات را به عدم تعین کامل و سیالیت ذاتی واقعیت در این سطح از وجود تفسیر نمود.
در خصوص چالش تعارض ظاهری اصل علیت و اصل عدم قطعیت، مقاله پیشنهاد می دهد که با بازاندیشی مفهوم علیت در پرتو مبادی و اصول حکمت متعالیه، می توان این تعارض را مرتفع ساخت. با تفسیر علیت به ارتباط وجودی و وابستگی ماهوی میان علت و معلول (و نه صرفا توالی زمانی یا همراهی مکانی)، می توان علیت کوانتومی را به مثابه نوعی علیت نظام مند، غایی یا احتمالی در نظر گرفت که در سطح کلی و نظام مند جهان هستی عمل می کند. همچنین، توسل به تفسیر متغیرهای پنهان از نظریه ی کوانتوم می تواند راهی برای سازگاری کامل تر میان فیزیک کوانتوم و اصل علیت در فلسفه ی اسلامی فراهم سازد.
در نهایت، مقاله به بررسی نقش آگاهی و ذهن ناظر در واقعیت کوانتومی از منظر مفهوم علم حضوری در فلسفه ی اسلامی می پردازد. با توجه به تعریف علامه طباطبایی از علم حضوری به عنوان "ادراک بی واسطه" و "حضور وجودی معلول نزد علت تامه"، می توان نقش ناظر در مکانیک کوانتومی را به منزله ی جلوه ای از علم حضوری و تاثیر آگاهی بر واقعیت در سطح بنیادین جهان هستی تفسیر نمود. این دیدگاه، می تواند بنیان های دوگانه انگاری ذهن و ماده در فلسفه ی غرب را به چالش کشیده و راه را برای تحقیقات بیشتر در خصوص رابطه ی آگاهی و واقعیت هموار سازد.
نتیجه گیری
تحلیل تطبیقی اندیشه ی فلسفی علامه طباطبایی (ره) و یافته های شگفت آور نظریه ی کوانتوم، به وضوح موید این نکته ی اساسی است که حکمت متعالیه، به مثابه نظام فلسفی جامع، عمیق و پویای بنیان نهاده شده توسط صدرالمتالهین شیرازی و تبیین گشته توسط علامه طباطبایی، با اتکا به مبادی انعطاف پذیر، وحدت نگر و ژرف اندیشانه ی خود، ظرفیت های بالقوه و قابل توجهی را برای گفت وگو، تعامل سازنده و حتی هم افزایی معرفتی با علم مدرن، و به ویژه با نظریه ی کوانتوم داراست. نظام تشکیک وجود، امکان فهم سطوح مختلف واقعیت کوانتومی و رفتار به ظاهر پارادوکسیکال ذرات را فراهم می سازد. مفهوم گسترده تر علیت وجودی، امکان انطباق مفهوم علیت سنتی با پدیده های غیرقطعی و پیچیده ی کوانتومی را فراهم می آورد و مفهوم سترگ علم حضوری، می تواند چارچوبی نظری و فلسفی برای فهم نقش آگاهی و ذهن ناظر در واقعیت فیزیکی ارائه دهد.
با این حال، اذعان به برخی محدودیت ها و چالش های فراروی این رویکرد نیز ضروری است. مفهوم علیت کلاسیک در فلسفه ی علامه، ممکن است به طور کامل و بی هیچ گونه تعدیل و تفسیر مجدد، با اصل عدم قطعیت کوانتومی سازگار نباشد و نیاز به بازاندیشی و انطباق سازی دقیق تری داشته باشد. همچنین، شخص علامه طباطبایی به طور مستقیم و تفصیلی به مسائل فلسفی برآمده از نظریه ی کوانتوم نپرداخته اند و از این رو، پژوهش های بیشتری به منظور توسعه، تعمیق و نظام مند ساختن این گفت وگو و هم افزایی معرفتی ضروری به نظر می رسد.
در پایان، امید است که این مقاله، گامی کوچک و نخستین در مسیر دشوار و پر فراز و نشیب گفت وگوی انتقادی و سازنده میان فلسفه ی اسلامی و نظریه ی کوانتوم به شمار آمده و انگیزه ای برای امتداد، تعمیق و غنابخشیدن به این تلاش علمی و معرفتی سترگ و ضروری باشد و در آینده، شاهد پژوهش های جامع تر و عمیق تری در این زمینه باشیم.
فهرست منابع
- طباطبایی، سید محمدحسین. (۱۳۷۰). نهایه الحکمه. قم: انتشارات اسلامی.
- بل، جان استوارت. (۲۰۰۴). گفتار و ناگفتنی ها در مکانیک کوانتومی: مقالات گردآوری شده در فلسفه کوانتوم. کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج.
- باربور، ایان جی. (۱۳۸۵). علم و دین: مسائل تاریخی و معاصر. ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
خواستار دعای شما بزرگواران هستم،
محمدزاده هستم معلمی کوچک در مسیر روشنایی