تعمق و بازبینی قاعده فلسفی «انقلاب ماهیت محال است»

1 اسفند 1403 - خواندن 16 دقیقه - 293 بازدید

بسمه تعالی

مقاله کوتاه:

تعمق و بازبینی قاعده فلسفی «انقلاب ماهیت محال است»

*****

مقدمه :

قاعده فلسفی «انقلاب ماهیت محال است» در مسائل مختلف فلسفه اسلامی مورد استفاده و استدلال قرار گرفته است. این قاعده یکی از مباحثی است که از قدیم الایام در میان فیلسوفان مطرح بوده است. و تا دوره  ملاصدرا و پدیدار گشتن مجال آراء این حکیم ، همه فیلسوفان معتقد بودند که «انقلاب ماهیت محال است»  و غرض و مقصودشان آن بود که محال است، یک شی ء دارای ذات یا ماهیتی باشد و سپس این ذات تبدیل به ذاتی دیگر بشود. زیرا ماهیت از آن جهت که خود ماهیت است، جز همان ماهیت چیز دیگری نیست مفهومی جز خود آن ماهیت بر آن ماهیت صدق نمی کند. قاعده «انقلاب ماهیت محال است» با این عنوان مستقل در کتب فلسفی، مورد بحث و گفتگو قرار نگرفته است؛ ولی ضمن اثبات یا رد برخی مسائل به آن استناد شده و به عنوان یک اصل ثابت، در طریق استدلال واقع شده است. ملاصدرا معتقد است این قاعده براساس نگاه اصالت الماهیه صحیح است اما بر اساس «اصالت وجود» انقلاب در ذات و ماهیت محال نیست.  این مقاله با ساختار مقاله کوتاه  (Essay)  و از نوع الگوی تعریف  (Definition)  است.  در این نوع مقاله، هدف توصیف قاعده مذکور و مفهوم شناسی اصطلاحات کلیدی در این قاعده پر کاربرد است.

مفهوم شناسی  قاعده فلسفی :

اصطلاح «انقلاب» در این قاعده فلسفی یک واژه کلیدی است. «انقلاب» مصدر عربی است که در زبان فارسی در چند معنا بکار می­رود. معنای غالب آن «برگشتن» و « بازگردیدن» و « واژگون شدن و برگشتن از کاری و حالی» است. [1] در کتاب ارزشمند «فرهنگ نفیسی» که در اوایل قرن­چهاردهم توسط دکتر میرزا علی اکبرخان نفیسی ناظم الاطبا تالیف گشت. برای نخستین بار در ذیل واژه «انقلاب» علاوه بر سه معنای رایج و متداول  «تغییر و تبدیل» ، «اضطراب و بی آرامی» و نیز «شورش و آشوب» یک معنای فلسفی « تغییر ماهیت» را هم ذکر کرده است.[2] و اتفاقا در این جستار کوتاه همین معنای چهارم مورد نظر است.

البته این تغییر ماهیت به عنوان مفهوم واژه «انقلاب» در اشعار شعرای فارسی زبان هم بکار رفته است. مثلا در شعری که به صائب تبریزی منسوب است چنین آمده است:

بر خرابی صبر کن کز انقلاب روزگار       دشتها معموره و معموره صحراها شود

این تغییر ماهیت از زمین بایر و خراب  به زمین آباد یا از زمین آباد به مخروبه یک «انقلاب» است. گرچه از نظر فلسفی این تغییرماهیت و ذات نیست بلکه یک تغییر در اعراض و صفات شیء است.

و یا حافظ می گوید:

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ       از این فسانه هزاران هزار دارد یاد[3]

اینجا اگرچه «انقلاب» به معنای تغییر ماهیت یا دگرگونی های پی درپی و غیرمنتظره است مثل تغییرات آب وهوایی، جنگ، قحطی، سیل ،سرنگونی نابهنگام حکومتی وسر برآوردن حکومتی دیگرو .... اما هیجکدام تغییر در ذات و ماهیت نیست.

اما «انقلاب» در اصطلاح فیلسوفان اسلامی ، عبارتست از آن که ماهیت یک شی ء به ماهیت شیء دیگری تبدیل گردد. مثلا ملاصدرای شیرازی در کتاب اسفار «انقلاب» را از نظر فلسفی چنین تعریف می کند :

« انقلاب الشی ء عباره عن ان ینقلب ماهیه شی ء من حیث هی هی الی ماهیه شی ء آخر بحسب المعنی و المفهوم[4]»

انقلاب یعنی ماهیت شیء مثل آب به ماهیت شیء دیگر مثل سنگ تبدیل شود. اینجا منظور از ماهیت، آن ماهیت محقق در خارج نیست که با وجود خارجی متحد است .  بلکه منظور «ماهیت من حیث هی هی» است.

برای فهم بهتر واژه «انقلاب» در این قاعده محتاج آن هستیم که واژه کلیدی بعدی یعنی «ماهیت» را هم بیشتر بررسی کنیم. «ماهیت» از نظر لغت  حقیقت و نهاد و ذات چیزی است. اما در اصطلاح فلسفی از یک دقت و ظرافت بیشتری برخوردار است. ماهیت در فلسفه  آن است که در جواب «ما هو؟» (آن چیست؟) گفته می شود عبارت مشهور فیلسوفان چنین است : (الماهیه ما یقال فی جواب ما هو)، مثلا وقتی شیء متحرک را از دور می بینیم و درست تشخیص نمی دهیم، می پرسیم: «آن چیست که حرکت می کند؟»، کسی که آن را درست تشخیص داده می گوید: «آهو است» این ماهیت آن شیء است. حرف«ما»  که از ماهیت سوال می کند، «ما»ی حقیقیه است نه «ما»ی شارحه. در فلسفه ، طرفداران نظریه اصالت وجود ، ماهیت را حد وجود  یا متحد با وجود و در هرحال یک امری اعتباری می دانند. اما ماهیت به معنای دیگری هم به کار می رود و آن «ما به الشیء هو هو» است؛ یعنی آن چه حقیقت شیء را تشکیل می دهد.  ماهیت به این معنا بر وجود هم قابل اطلاق است، ولی ماهیت به معنای اول در مقابل وجود است. بر اساس تعریف ملاصدرا از «انقلاب» ماهیت به معنای اول در این قاعده مورد نظر است.

بین «ماهیت» و «مفهوم» فرق و تفاوت زیادی برقرار است. یک شیء می تواند مصداق چند مفهوم باشد. اما هر شیء فقط یک ماهیت دارد. اجتماع دو ماهیت بر یک شیء محال است ولی اجتماع چند مفهوم بر یک شیء محال نیست.

تفاوت دیگر آنکه «ماهیت» تبدل پذیر است یعنی هم با وجود خارجی است و هم با وجود ذهنی.  به تعبیر دیگر ماهیت گاهی به وجود خارجی و گاهی به وجود ذهنی موجود می شود و خارجیت و ذهنیت عین ذات او نیست اما مفهومی که در مقابل ماهیت است ، فقط جایگاهش ذهن و فهم است و محال است که در خارج یافت شود . بعبارت دیگر ماهیت قابل تبدل به وجود با حفط اصل ذات می باشد بر خلاف مفهوم که قابل تبدل به وجود خارجی نمی باشد . و لذا به محکی علیه ماهیت، فرد و به محکی علیه مفهوم ، مصداق اطلاق می شود ، یعنی در خارج؛ مفهوم، مصداق و ماهیت، فرد ، دارد . و از خصوصیات مفهوم اینست که بر مصادیق خود حمل می شود اما نه از قبیل حمل جنس و نوع بر افراد خود و لذا مفهوم برای مصادیق خود از قبیل عرض برای ذات است، ولی ماهیت به عنوان یکی از کلیات خمس بر افرادش حمل می شود و بعبارت دیگر، مفهوم انتزاعی است ولی ماهیت همان ذات شی است[5].

وجه استحاله انقلاب فلسفی:

در مبحث «انقلاب ماهیت» دو نظریه موافق و مخالف وجود دارد. نظریه مشهور که غالب فیلسوفان اسلامی بر آن تصریح نمودند ،  این است که انقلاب ذات محال است . و البته بیشتر آنها برای ماهیت اصالت قائل بودند.  ولی عده ای از فیلسوفان از زمان ملاصدرا به بعد معتقدند که این امر محال نیست و اتفاقا انقلاب در ذات و ماهیت در عالم هستی مکررا و به دفعات زیاد روی می دهد. و بقول پروین اعتصامی:

ایمن چه نشینی درین سفینه         کاین بحر همیشه در انقلابست[6]

ملاصدرا  از طرفداران نظر دوم بوده و معتقد است که محال دانستن انقلاب ذات، بر اساس اندیشه اصالت دادن به ماهیت است.  دیدگاه متقدمان و فیلسوفان تا قبل از دوره ملاصدرا ، این بود که استحاله انقلاب در ذات و ماهیت کاملا روشن و بدیهی است و اگر کسی ادعا کند که «انقلاب ماهیت محال است» و مدعی شود که ممتنع بودن انقلاب به شیء دیگر بدیهی است، اصلا به گزاف سخن نگفته است. چون محال بودن این قضیه آنچنان واضح به نظر می رسد که هیچ گونه نیازی به استدلال را ایجاب نمی نماید؛ اگر چه در برخی کتب فلسفی جهت اثبات این قاعده استدلال شده است.

اما چرا ازنگاه بیشتر فیلسوفان، «انقلاب ماهیت»  محال است.  زیرا به باور بیشتر فیلسوفان  «انقلاب» تبدیل و دگرگونی «ماهیت من حیث هی هی» است. و قطعا انقلاب در این نوع ماهیت محال است. مهم این است که ماهیت را چگونه لحاظ کنیم. زیرا با تصور صحیح ماهیت بلافاصله تصدیق خواهیم کرد که انقلاب ماهیت محال است. اصل دیگری که بین فیلسوفان مشهور است این اصل است که «الماهیه لیست من حیث هی الا هی» یعنی ماهیت از آن جهت که خودش خودش است، جز خودش چیز دیگری نیست، یعنی هرچه جز خودش از آن سلب می شود. نتیجه آنکه «انقلاب» هم از ماهیت سلب می­شود.

به نظر می رسد ملاصدرا هم این تعبیر از قاعده را قبول دارد و مطابق باور متقدمان معتقد است که در «ماهیت من حیث هی هی» انقلاب راه ندارد و  وجه استحاله آن را چنین گفته است :

« انقلاب الشی ء عباره عن ان ینقلب ماهیه شی ء من حیث هی هی الی ماهیه شی ء آخر. و هذا ممتنع لان الماهیه من حیث هی هی لیست الا هی[7] »

اگر اصطلاح «ماهیت» را من حیث هی هی لحاظ کنیم آنگاه انقلاب در آن راه ندارد. و یا اگر اصطلاح «انقلاب» را فقط به ماهیت شیء من حیث هی هی برگردانیم،آنگاه قطعا باید قبول کنیم «انقلاب ماهیت محال است»

جایگاه قاعده فلسفی  بر اساس اصالت وجود

اصالت وجود، نظریه ای در فلسفه اسلامی است که در مقابل اصالت ماهیت مطرح شده است. طرفداران و هوادران نظریه اصالت وجود، معتقدند که خارجیت و عینیت اشیاء ، ناشی از وجود آنهاست.  اینان ماهیت را امری اعتباری می دانند. و به سخن دیگر اصالتی که در بحث وجود و ماهیت مقصود است، به معنای عینیت و خارجیت است در مقابل اعتباریت که به معنای عدم عینیت و خارجیت و محصول ذهن بودن است[8]

ملاصدرا معتقد است با این نگاه ، دیگر انقلاب ذات، محال نیست. یعنی یک شیء می تواند در دو زمان ، دارای دو ذات، و یا دارای دو ماهیت، و در نتیجه دارای دو جنس و فصل باشد. و یا حداقل  در زمانهای مختلف می­شود فصلهای یک جنس تغییر بکند و بدین ترتیب این شیء از مقوله ای که در آن است خارج نشود ولی نوعیتش عوض شود و از نظر فلسفی تبدیل به نوعی دیگر شود.

ملاصدرا در همانجا که قاعده «انقلاب ماهیت محال است»  را می پذیرد و می گوید : «هذا ممتنع لان الماهیه من حیث هی هی لیست الا هی» اما در ادامه می گوید:

« و اما اشتداد الوجود فی کمالیته و استکمال صوره جوهریه فی نفسه حتی یصیر متقوما باوصاف ذاتیه اخری- غیر ما کانت اولا فلیس ذلک بممتنع لان  الوجود متقدم علی الماهیه و هو اصل و الماهیات تبعه له [9]»

یعنی وجود سیال و در حرکت اشتدادی است. و آن حرکت رو به کمال است وموجود صورت جوهری خود را بتدریج از دست داده و صورت جوهری دیگری را می پذیرد و به اوصاف ذاتی دیگری قوام می­گیرد. غیر از اوصاف ذاتی قبلی که از آن برخوردار بود. پس وجود با این نوع تغییر و حرکت در ذات خود انقلاب می­پذیرد. و چون وجود متقدم بر ماهیت است و اصالت دارد و ماهیات تابع وجودند بنابراین انقلاب در ماهیت هم تحقق دارد.

به تعبیر دیگر وجود دارای حرکت اشتدای یعنی حرکت رو به کمال است.  و چون حرکت همواره از قوه به فعل است همیشه اشتدای خواهد بود و حرکت قهقرایی از نظر فلسفی معنی ندارد.  در حرکت همیشه شی به چیزی می رسد که قبلا فاقد آن بود لذا این حالت کاملتر از حالت سابق خواهد بود.بر این اساس، تبدیل ذات و یا نوع ، نه تنها محال نیست، بلکه در عالم واقع هم شده است؛ یعنی هر کجا که اشتدادی روی می دهد و حرکتی اشتدادی رخ می دهد، تبدیل و تبدلی در ذات و یا نوع روی می دهد[10].

شهید مطهری در توضیح این نکته می گوید:

یک وقت می گوییم یک شی ء معدوم می شود و بعد چیز دیگری از نو به وجود می آید که هیچ پیوندی با شی ء قبلی ندارد ، این بحث دیگری است یک وقت می گوییم گذشته تبدیل به آینده می شود ، و تبدیلش به این صورت است که انقلاب ذات انجام می شود ، این را فلاسفه می گویند محال است . اما مرحوم آخوند می گویند : این مساله که انقلاب ذات محال است ، یعنی شی ء واحد در عین اینکه واحد است در دو آن دارای دو ذات باشد . بنابر اصالت ماهیت است که محال است و این حرف حرف اصالت ماهیتی است ، بنابر اصالت وجود انقلاب ذات محال نیست ، که یک شی ء در دو آن دو ماهیت ، دو ذات ، دو جنس و فصل داشته باشد ، یا لااقل فصولش تغییر بکند ، از آن مقوله ای که درش هست خارج نشود اما نوعیتش تغییر بکند ، یعنی نوعی تبدیل به نوعی دیگر و به عبارتی تبدل انواع صورت گیرد ، این محال نیست .[11]

بنابر فکر اصالت ماهیت تبدل انواع در هر شکلی ، یعنی این که ذات تبدیل به ذات دیگر و یا نوع تبدیل به نوع دیگر بشود محال است . مرحوم آخوند می فرماید بنابر اصالت وجود تبدل ذات به ذات دیگر و یا نوع به نوع دیگر و در موارد اشتداد به نوع کاملتر ، نه تنها محال نیست بلکه واقع هم هست ، یعنی در هر جا که اشتداد صورت می گیرد دائما تبدل نوع صورت می گیرد و همه حرکات اشتدادی تبدل انواع است .

جانب داران نظریه  اصالت وجود معتقدند  ذات هر شیء مثل آب یا خاک و..... و نیز  نوعیت هر شیء مثل سنگ یا چوب و .... همه ماهیات هستند و همه تابع و منتزع از حقیقت وجودند.  وجود در هر مرحله ای از مراحل اشتداد ، مصداق یک ماهیت از ماهیات متعدد است. در مرحله بعد که وجود اشتداد یافت ماهیت دیگری از آن انتزاع می شود ، یعنی در مرحله قبل تحت یک نوع و یک ذات بود و یک جنس و فصل داشت در مرحله دوم یک جنس و فصل دیگر و یک ماهیت دیگری دارد .

هواخواهان «اصالت وجود» می­گویند : حقیقت وجود موضوع ثابتی است که در هر یک مرحله از مراحل مختلف اشتداد دارای ذاتیات  یا ماهیات گوناگون­اند. و در مرحله دیگر دارای ذاتیات و ماهیات دیگری هستند. به سخن دیگر در همه این مراحل یک موضوع در اینجا ثابت است که همان حقیقت وجود است که قبلا دارای ذاتی بود و اکنون دارای ذات دیگری است .

نتیجه گیری:

1- قاعده «انقلاب ماهیت محال است» یکی از قواعد مهم و مباحثی است که از گذشته دور در میان فیلسوفان اسلامی مطرح بوده است. و تا زمان ملاصدرا عموم فلاسفه معتقد بودند که انقلاب ذات محال است.

2- «انقلاب» در اصطلاح فیلسوفانی که به این قاعده فلسفی معتقد بودند ،  عبارتست از آن که ماهیت یک شی ء به ماهیت شیء دیگری تبدیل گردد.

3- مقصود از ذات و ماهیت در متن این قاعده فلسفی ، آن ماهیت محقق در خارج نیست که با وجود خارجی متحد است .  بلکه منظور «ماهیت من حیث هی هی» است.

4- از نگاه ملاصدرا ، وجود یا سیال است و یا ثابت. وجود سیال همواره در حرکت اشتدادی است. و موجود سیال صورت جوهری خود را بتدریج از دست داده و صورت جوهری دیگری را می پذیرد و به اوصاف ذاتی دیگری قوام می­گیرد. پس وجود با این نوع تغییر و حرکت در ذات خود انقلاب می­پذیرد. و چون وجود متقدم بر ماهیت است و ماهیات تابع وجودند بنابراین انقلاب در ماهیت هم تحقق دارد.

پی نوشت ها :

[1]- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه   و نیز :  معین، محمد، فرهنگ فارسی

[2]- نفیسی ، علی اکبر ، فرهنگ نفیسی،  کتابفروشی خیام، 1355 ، ج1 ، ص437

[3]- حافظ » غزلیات، غزل 101

[4]- ملاصدرا شیرازی ، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، ۱۳۶۸ش،  ج۸، ص۳۶۸،

[5]- سجادی ، سید جعفر ، فرهنگ علوم عقلی ،  ص 513 و 567 .  و نیز : مطهری ، مرتضی ،  شرح مبسوط منظومه ج 1 ، ص 32

[6]- پروین اعتصامی ، دیوان اشعار ،  قصاید ، قصیده شماره ۱۰

[7]- ملاصدرا شیرازی ، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، ۱۳۶۸ش،  ج۸، ص۳۶۸،

[8]- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،  تهران:  انتشارات صدرا، ۱۳۷۷ش. ج6، ص 496

[9]- ملاصدرا شیرازی ، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، ۱۳۶۸ش،  ج۸، ص۳۶۸،

[10]-  همان

[11]-  مطهری، مرتضی ، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ، تهران،  انتشارات حکمت، ۱۳۶۹ش ، ج 1 ، ص : 438