آگاهی برتر و موانع آن

12 بهمن 1403 - خواندن 19 دقیقه - 39 بازدید

برای شناسائی موانع آگاهی باید اول خودآگاهی را تاحدودی شناسائی کنیم و برای این منظور سوالی به این مضمون مطرح می شود، که آگاهی چیست؟ چه فرقی با دانش دارد؟ و... کلا دو نوع سوال اساسی وجود دارد. یکی از نوع بودشی و نوعی دیگر دانشی است. 



برای سوالات دانشی می توان جوابی با کلمات و واژه ها و منطقی که قابل انتقال باشد، پیدا کرد، اما برای سوالات بودشی تنها می توان جوابی نزدیک به کیفیت جواب سوال پیدا کرد که به راحتی قابل انتقال نبوده و اصلا جواب واقعی نیست بلکه تنها فلش و راهنمائی است در درون خود فرد که جواب را که یک کیفیت است در درون خود تجربه کند. در مکتب TM مثال جالبی در این مورد وجود دارد که مثلا شما چگونه می توانید توت فرنگی و یا مزه آن را برای کسی که توت فرنگی را نخورده است توضیح دهید و یا داستان فیل و یا شمع در مثنوی معنوی مولوی که می گوید: فیلی از هندوستان در شهری که مردمش تا به حال فیل ندیده بودند آوردند و آن را در یک خانه تاریک گذاشتند و به هر کسی گفتند: بروید و بگوئید آن چیست.
یکی رفت و خرطوم فیل را لمس کرد و گفت یک مار بزرگ و دیگری گوش های فیل را لمس کرد و گفت: بادبزن هائی بزرگ و... که اگر یکی از آنها شمعی در دست داشت می توانست واقعیت فیل را ببیند و یا گفته معروفی که، دائوئی که به نوشته درآید دائو نیست. سوالات مربوط به آگاهی هم از نوع بودشی است و تنها می توان با دانش، فلشی برای راهنمائی حقیقت جو درست کرد تا او خود آن را در درون خود تجربه کند. آگاهی را تعریف های مختلفی کرده اند که از جمله آنها می توان به هوشیاری یا حساس بودن اشاره کرد، نه تفکر و نه دانش صرفا هوشیاری و زنده بودن، رابطه هر چیزی با مبدا اصلی آن، کیفیتی از هوشیاری برتر (higherawareness)، تجربه ای از بسط و گسترش، ماهیتی از بودن و ... ولی در کل آگاهی، نه دانش است و نه احساسی خام بلکه به وسیله این ابزار به کیفیتی از هوشیاری و بودش می رسیم که به آن مرتبه ای خاص از آگاهی می گویند. حال می رسیم به تعریف آگاهی برتر. آگاهی برتر مفهومی است نسبی، مثلا ممکن است سطحی از بودش که برای فردی آگاهی برتر نامیده می شود سطحی باشد که اکنون فرد دیگری در آن قرار دارد و یا از آن گذشته باشد.
اما در تعریفی کلی می توان گفت: آگاهی برتر سطح و کیفیتی از بودش است که بالاتر و برتر از بودش کنونی فرد بوده و در معنائی کاربردی تر، لطیف تر، پرنورتر، رهاتر و بسط یافته تر از آگاهی فعلی است. برای آگاهی از بودشی نو موانعی در فرد وجود دارد که قسمتی از آنها خودآگاه و قسمتی دیگر از آنها ناخودآگاه هستند که در عملکرد فرد، خود را نمایش می دهند. برای شناخت این موانع و برطرف کردن آنها می بایست فرد مشاهده گری درگیر با موضوع باشد یعنی در حین اینکه درگیر است قادر باشد موضوع را بدون قضاوت و تجزیه تحلیل نظاره و مشاهده کند. باید توجه داشته باشید الکترون با توجه به نوری که به آن تابیده می شود جای خود را تغییر می دهد. ”مشاهده و مشاهده گر“. مثلا در یک مشاجره سه نوع برخورد می شود اولی که خود را کاملا درگیر مشاجره می کند و از خود غافل می شود و درگیر احساسات، عقاید و تجزیه تحلیل های قضاوت گونه خود می شود، نوع دیگر، خود را درگیر موضوع نکرده، سعی می کند خود را وارد آن نکند، او در خود فرو می رود و از موضوع غافل می شود و نوع سومی هم وجود دارد که در آن فرد بالاترین درگیری را با موضوع پیدا می کند ولی در عین حال خود و موضوع را مشاهده کرده و درس هائی برای بودشی نو از آن می گیرد. اینک به بررسی بعضی از این موانع می پردازیم البته موانع بسیار دیگری وجود دارند که شناسائی و برطرف کردن آنها برعهده خود حقیقت جو می باشد و اینها تنها می توانند راهنمائی برای یافتن بقیه آن باشد. حال به بررسی برخی از آنها می پردازیم.
۱. عدم کنترل بر احساسات و افکار:
گوئی انسان ماهیت خود را از دست داده و فراموش کرده است که احساسات و افکار ابزاری برای زندگی بهتر چرا که یا احساسات از هم گسیخته راهبری او را در زندگی برعهده دارد و یا افکار محدود و بسته او را محدود می کند. انسان حتی نمی تواند از بروز احساسات منفی در خود جلوگیری کند و یا با منطقی ناقص، خود را برحق می داند تا دیگران را کشتار کند و حق دیگری را پایمال کند.
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب دنیا کبودت می نمود
تمرین الف: زندگی خود را مشاهده کنید و ببینید در کجاها درگیر خوشایندها و ناخوشایندها بوده اید از خود بپرسید برای چه؟ چرا؟ آیا این طرز نگرش صدمه ای به من در آن رابطه نزده است؟
تمرین ب: علامتی برای خود مثلا علامت ضربدر بر دستتان بزنید و هر بار که در حال تجزیه و تحلیل و قضاوت بودید و یا از چیزی خوشتان آمد و یا بدتان آمد، در حالی که با موضوع درگیر می شوید، خودتان، احساستان و افکارتان را بدون هیچ قضاوت و مقایسه و پیش داوری فقط و فقط نظاره کنید. سپس آنها را در دفتری یادداشت کنید و فکر کنید ”آیا می شد احساس یا فکر دیگری می کردم که مرا در برخورد و کیفیت برتر یاری کند؟“ حداقل ۵ مورد از آن افکار را بنویسید و فکر کنید چرا اینگونه برخورد نکردید.
۲. ترس و مقاومت در برابر تغییر:
ممکن است این اندیشه را شنیده باشید که ”ترک عادت موجب مرض است“ این یک واقعیت وجودی در بشر و برای ذهن است.
ذهن که خود توده ای از انرژی است وقتی به چیزهائی عادت می کند شیارهائی از انرژی در درون خود درست می کند که حرکت بر روی این شیارها یا انجام عادت ها موجب لذت و تغییر آنها موجب ترس می شود. ذهن بشر از زمان کودکی توسط خانواده و جامعه برنامه ریزی می شود، الگوهائی تکراری، عادت ها و یا روش هائی به او داده می شود. این عادت باعث یک سری عملکردهای تکراری و الگودار می شود که کاملا خشک و بی روح است. یکی از کارکردهای شناخت و آگاهی تغییر این عادات و الگوها و نگرش هاست که باعث مقاومت و ترس در فرد می شود. راهکار این موضوع پذیرش است که تنها با تغییر نگرش به وجود می آید. تنها یک حقیقت جو است که به دنبال تغییر خود و یافتن بودشی نو می باشد و با شجاعت در راه تغییر نگرش خود گام برمی دارد و در برابر هر آگاهی جدیدی نه آن را رد می کند و نه آ ن را قبول می کند، بلکه به عنوان یک محقق بر روی آن فکر می کنید و اگر آن را مناسب تشخیص داد به آن عمل می کند.
تمرین الف به نحوه راه رفتن خود توجه کنید، حرکت دست ها، حرکت پاها و... ببینید که حتی راه رفتن شما هم عادتی بیش نیست و در مرحله بعد سعی کنید جور دیگری راه بروید و توجه کنید که چه احساسی پیدا می کنید، آن را یادداشت کنید.
تمرین ب: با دستی که عادت ندارید سعی به نوشتن کنید و به واکنش خود دقت کنید.
تمرین ج: یکی از عادات تغذیه ای خود مثلا نوشیدن چای را قطع کنید ببینید چه حالتی برایتان پیش می آید؟ روی آن فکر کنید. آیا وابسته به آن عادت هستید و ... مسلما کشف اینکه ما تقریبا هیچ کنترلی بر روی خود و زندگی مان نداریم تحقیرآمیز خواهد بود. در جهان روزمره متعارف، تجربه اهانت و تحقیر ”من“ چیزی است که از آن پرهیز می شود، در کار، آموزش و... اما تحقیر و پوچی ضربه ای است واقعی که برای پرتاب کردن فرد به آگاهی برتر ضروری است. فرد در عادت ها و زندگی روزمره از ارزشیابی واقعی خود ”تنها و تنها خود و نه جامعه و...“ فرار می کند، در حالی که برای رسیدن به آگاهی برتر این بسیار ضروری است. داستان افسانه ای آلیس در سرزمین عجایب و آینه را به خاطر می آورید که همه چیز سروته و وارونه بود و گل ها حرف می زدند. آن بیانی سری و باطنی از چیزی است که معنای کار بر روی خود برای رسیدن به آگاهی برتر حضور، می بایست شجاعانه کیفیت متفاوت از آن چه دیگران انجام می دهند را تجربه کرد که آن ممکن است کاملا متضاد با امور عادی و روزمره باشد، البته بدون دخالت در حریم و صدمه زدن به چیزی.
ممکن است این اندیشه را شنیده باشید که زندگی یک پندار و خیال است. اگر ما عادت ”وجود خارجی قائل شدن“ برای هر چیزی را راها ساخته و منشا هر چیزی را در درون خود جستجو کنیم آنگاه می توانیم حجابی که در واقع همان حجاب و پرده پندار است و برای خود درست کرده ایم را بدریم.
مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
و حال به بررسی چند فرآیند می پردازیم که این پرده پندار را برای ما به وجود می آورد. اگر بر روی آنها دقت کنیم متوجه می شویم که نمایانگر شکل خاصی از اتلاف انرژی، توجه مان هستند که بر بیرون تمرکز یافته اند.
۱. پندار یا خیال و تخیل (mayaimagination)
تخیل یکی از استعدادهای بسیار خلاق بشری و نیروی محرکی برای انسان است. در پس هر اختراعی، در ذهن خالق آن ابتدا تخیل آن بوده است، اما روی دیگر تخیل، خیال بافی است که مانعی قدرتمند و موذیانه در برابر توانائی ما برای نفوذ به آگاهی برتر می باشد. خیال بافی بخش عمده ای از انرژی توجه ما را هدر می دهد. بخش اعظم آنچه را که ما تفکر می گوئیم خیال پردازی بیش نیست. در تخیل فرد اتکاءاش برخود است و قائم به ذات بوده ولی در خیال پردازی قالیچه ای از آسمان می آید و فرد را به آرزوهایش می رساند. خیال پردازی نوعی فرار و روبرو نشدن با واقعیت است. فرد قدرت و شجاعت برخورد با واقعیت را ندارد پس خود را در خیالاتش غرق می کند تا از درد و رنجی که می کشد فرار کند. خیال پردازی ما را از زندگی در لحظه باز می دارد و کیفیت توجه را پراکنده می کند. ما حتی خودمان را از کیفیت خیالی اشباع کرده ایم، خیالاتی همچون عشق، روراستی و... اما خیال بافی فرد را در خوابی عمیق به اندازه عمر فرو می برد و به جای اینکه دست به عمل بزنیم، نظریه می دهیم و دچار تئوری می شویم.۲. من یا خطاهای شناختی ”وابستگی (mentattach) به شکل ها“ perversions of the mind
مانع بعدی که باید مورد توجه قرار گیرد، چیزی است که انرژی را همانند رویابافی به بیرون منتشر نمی سازد بلکه آن را به واسطه یک موضوع خارجی و یا یک کیفیت روانی و درونی از ما بیرون می کشد. این کیفیت همان من یا هم ذات پنداری خود با روابط، نقش ها، خوشایند و ناخوشایندها، قوت ها و ضعف هایمان با تمام مالکیت هایش می باشد. انسان متوجه نمی شود که در حال هم ذات پنداری است و چگونه خود را با نقش هائی که بازی می کند یکی پنداشته و خود را از بودش واقعی اش باز می دارد و دلیل اصلی آن که نمی تواند توصیفش کرده و آن را شناسائی کند این است که همه انسان ها کم و بیش در آن قرار دارند و یک مورد مشترک است. فلسفه شرق این حالت را وابستگی می نامد که شناسائی خود با چیزی است در بیرون از خود فرد چرا که انسان ماهیت اصلی خود را شناسائی نکرده است، او از نقش ها، مقام و هر چیزی که در بیرون از وی قرار دارد هویت می گیرد، حتی نسبت به احساس و عقایدمان یکی می شویم، اگر کسی به ما بگوید که فکر و عقیده ات غلط است انگار که به ما توهین کرده است و ما درصدد انتقام از او برمی آئیم و با او می جنگیم. ما حتی تبدیل به تملکات خود می شویم، به ماشین من صدمه می زنی، من ناراحت می شوم و از تو انتقام می گیرم. این به این معناست که ما نه فقط با تملکات و شغلمان و روابطمان یکی می شویم بلکه همچنین با قوانین اجتماعی و برنامه ریزی و سنت ها و... هم یکی می شویم، مثلا تماشاچیان متعصب فوتبال را در نظر بگیرید حاضرند به خاطر تیم های مورد علاقه شان سر یکدیگر را بشکنند، حتی در سطحی بالاتر، یکی شدن با جسم و احساسات و افکار و عمل بر اساس آنها، مثال بارز آن عیسی بودن است، زمانی که عیسی به صلیب کشیده شده بود خود را با جسمش یکی نمی دانست و حتی آنجا هم به همه عشق داشت اما در بعد انسانی یک نفر با یک حرف خوشایند شاد و با حرف دیگری ناراحت می شود.
در پی هم ذات پنداری، خطاهای شناختی فراوانی مانند تعمیم، عواطف منفی، درگیری، تفسیر، عنصر خودی و... بروز می کند. کار اصلی از بین بردن روی هم ذات پنداری عملا از آنجا آغاز می شود که بپذیریم آن وجود دارد. بنابراین نخستین کار مشاهده است. هر چه جدی تر و عمیق تر مشاهده کرده و به پوچی این موضوع پی ببریم کمتر با وقایع و امور بیرون یکی شده و کمتر تاثیر می گیریم و می توانیم انرژی مان را باز پس گرفته و رها باشیم و کنترل زندگی، افکار، احساسات و نهایتا خودمان را در دست بگیریم.
۳. تایید از بیرون
شکل خاصی از هم ذات پنداری وجود دارد که بسیار خطرناک است. ما با چگونگی نظر مردم و یا تصورمان از نظر آنها هم ذات پنداری می کنیم. می خواهیم محبوب همه باشیم، مورد قبول باشیم، دلپذیر و تایید شده باشیم و... البته نه از درون خود بلکه از بیرون و این بسیار خطرناک است چرا که در طلب تاییدشدن از بیرون، نیروی توجه مان را هدر می دهیم و اغلب هم ناکام می شویم. ما از همان اوان زندگی شرطی شده ایم، والدین عشقی مشروط را به فرزندان می دهند که مورد تایید آنهاست. در بزرگی همان بچه به خاطر اینکه در اجتماع مورد قبول باشد و یا شغلی مناسب داشته باشد به رشته ای می رود که علاقه ای به آن ندارد و نه می تواند در آن خلاقیتی انجام دهد و نه اینکه لذت می برد و حداکثر یک زندگی معمول مکانیکی را دنبال می کند. در این حالت فرد برای خودش زندگی نمی کند بلکه برای حرف و شادی دیگران زندگی می کند و همان حالت و واکنش های عروسک های خیمه شب بازی را نمایش می دهد. و حتی در زیر باید و نبایدهای جامعه و... می شکند و یکی از راهکارها پرسیدن این سوال است که برای چه این کار را می کنم آیا برای چیزی بیرون از وجودم و یا برای چیزی در درونم. خجالت و عدم اعتمادبه نفس شکل بیمارگونه این حالت است.
۴. عدم شناخت و رعایت قوانین برتر total awareness
همانطور که در جامعه و اجتماع قوانینی وجود دارد در حوزه آگاهی برتر هم قوانینی وجود دارد، اگر قوانین اجتماع را به علت ندانستن رعایت نکنیم ما را جریمه می کنند و کاری ندارند که چرا، در مورد قوانین آگاهی برتر هم به همین صورت است، این جهل است که باعث تمام رکودها و عدم پیشرفت های ماست. به عبارت دیگر رعایت قوانین هر حوزه ما را به همان حوطه وصل می کند و اگر بخواهیم به آگاهی برتر وصل باشیم می بایست قوانین همان حوزه را رعایت کنیم که بعضی از آن عبارتند از:
۱. قانون علت و معلول Karma
۲. قانون جریان هوشمند حیات Low of spirit. Divine force. Divine spirit. Low of tirinity
۳. تعادل Low of balance
۴. صداقت و عدم دروغگوئی درونی و بیرونی patience
۵. وحدت low of unity
۶. تضاد "positive negative "polarity
۷. تلاش معکوس Low of reversed effort
۸. ارتعاشات (Low of vibration (Harmonies
۹. عشق "Love divine"
۱۰. خلاقیت Low of creativity
جمع بندی:
در کل می توان گفت هر آگاهی برتر نسبت به آگاهی پائین تر، خواب محسوب می شود و هدف بیداری است. در راه انسان هزاران دام نهاده شده است که او را به خواب ببرد و تنها خردمندان می توانند از آنها رها باشند. یکی از نشانه های خواب بودن در رنج بودن است و دیگری توجه به داشتن به بیرون از خود، پس می توانید در حالی که درگیر امور هستید خودتان و مورد را مشاهده کنید و از آن چیزهای بیشتری یاد بگیرید.
تمرینات:
تمرین الف: جلوگیری از خیال بافی
ما باید بررسی کنیم و ببینیم بخش اعظم آنچه که تفکر می نامیم یک خیال پردازی بیهوده است خواه مثبت و خواه منفی زیرا که توجه مان را از درون به بیرون معطوف می کند و از خودمان به عامل دیگری وابسته کرده است. در واقع انرژی توجه مان را به گذشته یا آینده معطوف می کند و ما را از اکنون جاودانه باز می دارد.
ب: بعد از مدتی که در ذهن خود خیال پردازی را مشاهده کردید تصور کنید کپسولی از خلاء در مغز شما دفن شده است. تصور کنید کپسول، بزرگ تر و بزرگ تر می شود، اول ذهن و بعد احساستان و بعد جسمتان را در بر می گیرد، تا هر وقت که مایل بودید در این وضعیت بمانید و بعد دستانتان را به هم بمالید تا گرم شوند و بعد آن را بر روی چشمانتان بگذارید و آرام چشمانتان را باز کنید و بدن خود را کش دهید بعد آرام از سمت چپ بلند شوید، ابتدا بنشینید و بعد بلند شوید. سعی کنید همیشه در تمام مدت روز به این حالت توجه کنید.📷

دکتر حمیدرضا قنبری

https://hamidrezaghanbari.com