توسعه و جامعه شناسی توسعه

23 دی 1403 - خواندن 22 دقیقه - 927 بازدید

توسعه یکی از مفاهیمی است که امروزه بسیار مورد توجه قرار گرفته است. این مفهوم امروزه در بخش های مختلفی مورد توجه قرار گرفته است، نظیر اقتصاد توسعه، جامعه شناسی توسعه، برنامه ریزی توسعه و مفاهیمی مانند آن. جامعه شناسی توسعه نیز یکی از بخش های بسیار مهم در بررسی مفهوم توسعه است. اما قبل از اینکه ما به جامعه شناسی توسعه بپردازیم، لازم است بیشتر به درک مفهوم توسعه بپردازیم.

توسعه در واقع نتیجه تکامل، تغییر، رشد، ترقی یا نوسازی است. اما معنی علمی این کلمات چیست؟

تکامل، تغییر، رشد، ترقی و نوسازی

فیر چایلد در فرهنگ جامعه شناسی (1976)، تکامل را فرایند تغییری می داند که در آن هر مرحله جدید، علاوه بر ویژگی های خاص خود ویژگی های مرحله قبلی را نیز در بر دارد. به عبارت دیگر، تکامل، رشد یا توسعه ای است که در آن تداوم وجود دارد. پس تکامل نمودار فرایند تغییر در کمیت و کیفیت اجتماع به ویژه در شاخه فرهنگی است. تکامل ضمن اینکه در یک خط و مسیر جهانی سیر می کند تنوع در گونه ها را به وجود می آورد. هرگونه نیز خود مسیر تکاملی را طی خواهد کرد.

مفهوم کلی تغییر نیز در تعریف فرهنگ جامعه شناسی (1976) چنین است: تغییر شامل حرکت، تبدیل، تعدیل و روشن شدن است. تغییر زمانی رخ می دهد که شیئی یا عضوی از یک نظام اشیای متحرک از لحاظ موقعیت، در مسیری که ترتیبات ساختی نظام متفاوت است، جابجا شود. تغییر اجتماعی ممکن است مترقی یا پسرفتی باشد. همچنین ممکن است دایمی یا موقتی باشد. جامعه شناسان معتقدند که دو نوع تغییر اجتماعی وجود دارد: یکی برنامه ریزی شده و دیگری بدون طراحی و برنامه ریزی قبلی.

برای آنکه رابطه تغییر اجتماعی و توسعه را درک کنیم، باید بدانیم که در علوم اجتماعی دو برداشت از تغییر اجتماعی وجود دارد: یک برداشت به مفهوم گسترده و برداشت دوم به معنای محدود. تغییر اجتماعی به معنی گسترده همان معنی اصطلاح توسعه را دارد. در تغییر اجتماعی، به معنی محدود، دگرگونی منحصر به واقعیت های اجتماعی یک دوره مدنظر است.

رشد در واقع در هر جامعه تغییرات کمی در سطوح فنی، صنعتی و کشاورزی است. اما باید در نظر داشت که جنبه های دیگر جامعه یعنی جنبه های جمعیتی، فرهنگی و سیاسی نیز رشد دارند، اما در تعریف رشد تاکید بیشتر بر جنبه های اقتصادی هر جامعه است.

معنی ترقی نیز حرکت در مسیر هدفی مشخص است. در فرهنگ جامعه شناسی جدید آمده است که تغییر در یک مسیر مورد انتظار، ترقی است؛ تغییری که شرایط یا پدیده های معینی را به عنوان اصلاح شرایط یا پدیده های قبلی به وجود می آورد.

نوسازی مفهومی است که در کل، معادل فرایندی برای دگرگونی جامعه به کار می رود. اصطلاح نوسازی برای تحلیل مجموعه پیچیده ای از تحولاتی که در همه زمینه ها برای انتقال از جامعه سنتی به جامعه صنعتی رخ می دهد به کار برده می شد. نوسازی شامل تحولات در زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و روانی است.

حال با توجه به مطالبی که عنوان شد می توان به تعریف خود مفهوم توسعه پرداخت.

مفهوم توسعه

علمای علوم اجتماعی از توسعه تعاریف گوناگونی ارئه داده اند. مایکل تودارو بر این باور است که توسعه را باید جریانی چند بعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است. برخی از جامعه شناسان بر ارزش های فرهنگی و اجتماعی تاکید دارند و توسعه را چنین تعریف کرده اند: توسعه ایجاد زندگی پرثمری است که فرهنگ آن را تعریف می کند. به این ترتیب، باید فرض کرد که توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزش های فرهنگی خاص توسعه است.

انواع توسعه

تقسیم بندی های متفاوتی در طول زمان از توسعه ارائه شده است، که بسته به نظر علمای مختلف این رشته متفاوت بوده است. اما یکی از شناخته شده ترین تقسیم بندی هایی که در این زمینه انجام شده است، توسعه را به انواع «توسعه درون زا»، «توسعه برون زا»، «توسعه ناموزون»، «توسعه موزون» ،«توسعه از بالا» و «توسعه از پایین» تقسیم می کند.

توسعه درون زا نوعی از توسعه است که در آن از رشدی که نتیجه عملکرد داخلی نظام اجتماعی است صحبت می شود. این نوع رشد با عملیات عمدتا اقتصادی پیچیده ای به دست می آید و نتیجه تلاش اقتصادی، به ویژه صنعتی جامعه است. بر عکس، توسعه برون زا، الگویی تقلیدی است که براساس آن کشورهای توسعه نیافته باید از همان الگوهای توسعه کشورهای توسعه یافته استفاده کنند. این الگوی رشد جهت گیری بیرونی و خارجی دارد.

توسعه موزون نوعی از توسعه است که در آن هیچ کدام از بخش های چهارگانه (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی) زیربنا یا روبنا به شمار نمی آیند که در نتیجه یکی از دیگری مهمتر جلوه کند. اما در توسعه ناموزون منظور توسعه ای است که در سه سطح خرد، میانه و کلان فاقد تعادل باشد. در سطح کلان، منظور این است که بین کشورهای توسعه یافته و کشورهای توسعه نیافته تعادل در فرایند توسعه وجود ندارد.

نظریات توسعه از بالا تاکید دارند نخبگان عامل تغییر در جوامع اند و با دردست گرفتن قدرت قادرند از نخبگانی که قدرت ندارند استفاده کنند. این نظریه که متعلق به ویلفردو پارتو و موسکا یکی از اصلی ترین نظریه های توسعه از بالا است. بر عکس این نظریه، نظریه توسعه از پایین به انقلاب معتقد است و مشارکت توده مردم و همگان از اصول نخستین آن است. توسعه از پایین یعنی تغییرات بنیادی. در این نوع دگرگونی، مشارکت جوانان در تحولات سهم مهمی دارد. باید در نظر داشت که در نظریات توسعه از بالا تاکید زیادی بر تمرکز قدرت و نوسازی ابزار و نهادهای اعمال قدرت می شود. در این رهیافت بر تقسیم کار تاکید می شود و دخالت همگان در نظارت اجتماعی نامطلوب به شمار می آید، و بنابراین نقش مردم تنها به پیاده سازی خواسته های نخبگان محدود می شود. اما طرفداران توسعه از پایین، بر مشارکت همگانی در جریانات اقتصادی – اجتماعی تاکید می کنند. برای تحقق این مشارکت، تشکیل شوراها را ابزار اصلی مشارکت مردم در فرایند توسعه می دانند.

با توجه به مطالب بالا باید گفت که توسعه مفهومی پیچیده و دارای ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که در بعضی از رهیافت ها آنرا وابسته به ارزش ها می دانند. توسعه در سه سطح خرد، کلان و میانه مطرح است که در بعضی از جوامع بصورت کاملا متوازن پیاده می شود. علاوه بر این توسعه یک پدیده مقطعی نیست، بلکه بصورت یک جریان تاریخی است که در مقاطع مختلف زمانی مطرح است.

جامعه شناسی توسعه

همانگونه که می دانیم، جامعه شناسی مجموعه ای از حوزه های گوناگون مانند جامعه شناسی شهری، روستایی، انحرافات اجتماعی، توسعه و مانند اینها است. جامعه شناسی توسعه یکی از شاخه های تخصصی جامعه شناسی و مرتبط با دیگر شاخه های جامعه شناسی مانند تغیرات اجتماعی، جامعه شناسی سیاسی و جامعه شناسی جهان سوم است. مطالعه این حوزه در کنار حوزه های دیگر جامعه شناسی به شناخت عوامل و موانع توسعه یافتگی می انجامد.

دیدگاههای جامعه شناسی توسعه

جامعه شناسی توسعه عمدتا با 3 دیدگاه مواجه است:

• دیدگاه نوسازی

• دیدگاه وابستگی

• دیدگاه صورت بندی اجتماعی

دیدگاه نوسازی

ریشه های نظری این دسته از نظریات به اندیشمندانی می رسد که به جامعه به صورت تکاملی خطی یا ادواری می نگریسته اند. براساس بحث های این نظریه پردازان، انگاره های مختلفی در نظریات نوسازی به وجود آمده که هرکدام بر یک یا چند عامل مشخص تاکید گذارده اند. این انگاره ها عبارتند از: ساختی، فرهنگی، روان شناختی و فرایند.

انگاره ساختی از نظریه عمومی پارسنز درباره کنش، که رابطه بین نظام های اندامواره، شخصیت، جامعه و فرهنگ را تبیین می کند، سرچشمه گرفته است. از نظر پارسنز تکامل مستلزم افزایش تفکیک پذیری در نظامهای اندامواره، شخصیت، جامعه و فرهنگ و نیز افزایش پیچیدگی در هر یک از این نظام هاست.

انگاره ساختی منینگ نش نیز نوسازی را براساس «اشاعه فرهنگی» در سه مقوله زیر دسته بندی می کند:

• تغییر با تماس پیرامونی که مستلزم گسترش مرزهای اقتصادی غرب است، اما به گونه ای که در جوامع دیگر تاثیر بگذارند، بدون آنکه غربیان و شکلهای سازمان اجتماعی آنان معرفی شوند.

• تغییر با تماس واسطه ای.

• تغییر با تماس مستقیم.

انگاره فرهنگی جنبه های پویای نوسازی را بر حسب ایجاد تغییرات در ساخت هنجاری اجتماع، به ویژه مجموعه ای از ارزشها که مانع یا مشوق نوسازی می شوند، بررسی می کند. رالف پیریز، براساس پژوهش خود درباره ارزشهای مذهبی در شرق و تاثیر بازدارنده آنها در توسعه اقتصادی، نتیجه گیری می کند که اصولا آن نظام ارزشی که نظمی مذهبی و کناره گیری از دنیا را برای وصول به رستگاری توصیه می کند در برابر توسعه سازمان اجتماعی جدید و فن آوری دارای دیدی خصمانه است.

در انگاره روانشناختی ایجاد سلسله تغییراتی مطلوب در ساخت شخصیت افراد ممکن است زیربنای فرایند نوسازی نظامی معین باشد. در اینجا تاکید الگوهای تغییر در نظام اعتقادات و خصوصیات شخصیتی است. دیوید مک کللند عوامل پویای نوسازی را بر حسب پرورش کودک، که انگیزه های کسب موفقیت را تحریک و یا مانع می شود و نهایتا به توسعه یا توسعه نیافتگی اقتصادی می انجامد، توضیح می دهد.

انگاره فرایند به عواملی نظیر ارتباطات، شهری شدن، صنعتی شدن، دنیایی شدن و غربی شدن نظر دارد و بر آن است که وجود این عوامل ممکن است زنجیره توسعه نیافتگی را در کشورهای در حال توسعه از هم بگسلاند و آنها را به جانب رشد و توسعه هدایت کند. عده ای همچون ویلبرت مور از فرایند صنعتی شدن همچون اولین عامل محرک نوسازی یاد می کنند. نظریه وی با جبرگرایی فن آورانه شباهت زیادی دارد. به نظر او، در دنیای نو صنعت با فراورده هایش به خوبی خود را نشان داده است و هر کشوری که درگیر صنعتی شدن نشود به احتمال قوی از رشد و توسعه اقتصادی باز می ماند.

بزرگترین نارسایی نظریات نوسازی چشمپوشی از تحلیل ساخت درونی کشورهای جهان سوم است. انگاره های توسعه در کشورهای پیشرفته و جهان سوم متفاوت است. زیرا میان گذشته و حال کشورهای توسعه نیافته و توسعه یافته کنونی مشابهتی وجود ندارد.

دیدگاه وابستگی

ریشه های فکری این نظریات را می توان در آرای مارکس درباره استعمار و کشورهای مستعمره جستجو کرد. این دیدگاهها معتقد به نقش امپریالیسم در عقب ماندگی توسعه هستند، که دیدگاه های اصلی آنها بصورت خلاصه زیر است:

دیدگاه اول که امپریالیسم و مازاده اقتصادی نامیده می شود، متعلق به پل باران است. پل باران یکی از پیشگامان استفاده از عامل امپریالیسم در تبیین وابستگی و عقب ماندگی کشورهای جهان سوم است و دستمایه اصلی اندیشه وی مفهوم مازاد اقتصادی و نحوه جذب یا مصرف این مازاد است. پل باران معتقد است که مازاد داخلی کشورهای عقب مانده، به جای آنکه در همان جا از نو سرمایه گذاری شود و موجبات پیشرفت را فراهم آورد، به تصاحب امپریالیسم در می آید و جذب خارج می شود. بدین ترتیب، کشورهای عقب مانده از توان و امکانات لازم برای سرمایه گذاری و پیشرفت محروم می مانند.

نخستین بار آندره گوندر فرانک مفهوم توسعه نیافتگی شدید را بیان کرد. وی با پذیرش نظر باران درباره خروج مازاد اقتصادی از کشورهای عقب مانده، کوشید نظریه ای در باب توسعه نیافتگی و ارتباط آن با توسعه یافتگی عرضه کند. به نظر فرانک، آن مناطقی که امروز از توسعه نیافته ترینهایند، در واقع، همان کشورهایی اند که از لحاظ تاریخی بیشترین و نزدیکترین ارتباط را با متروپلها داشته اند. او بر آن است که تنها راه چاره اولا پایان دادن به نفوذ سرمایه داری متروپل، و ثانیا از میان برداشتن سرمایه داری از طریق پیاده کردن اصول سوسیالیسم است.

دیدگاه دوم که وابستگی جدید نامیده می شود، تئوتونیو دوز سانتوز وابستگی جدید را به این صورت تعریف می کند: منظور ما از وابستگی موقعیتی است که در آن اقتصاد برخی از کشورها، تابعی از بسط و توسعه اقتصاد کشور دیگر می گردد. از نظر اواقتصاد جهانی اقتصادهای ملی را از طریق در اختیار گرفتن یا انحصاری کردن بازار کالاهای جهانی، سرمایه و حتی نیروی کار، در خود حل می کند و روابط موجود بین کشورهای مسلط و وابسته را نابرابر می کند و آشفته می سازد.

دیدگاه سوم توسعه وابسته است که فرناندو هنریکو کاردوسو، و انزو فالتو از پیشکسوتان این دسته از نظریات اند و تقریبا جدیدترین آرا را عرضه کرده اند. این دو نظریه پرداز معتقد به رشد سرمایه داری وابسته در داخل کشورهای در حال توسعه با هدف مولدتر شدن بخش سنتی این کشورها هستند. کاردوسو راه حل های نو توسعه را چنین خلاصه می کند: تشکیل بازار «ماورای ملی» که در آن صرفه جویی های ناشی از مقیاس تولید اثر تعیین کننده ای دارد؛ تحکیم بازارهای داخلی، به نحوی که به مصرف گرایی توده ها نینجامد؛ سازمانیابی مجدد و مشارکت نظامهای سیاسی در جهت حفظ ثبات جامعه و انباشت و تراکم بیشتر سرمایه در درون مملکت.

مهمترین ایراد نظریات وابستگی را می توان تاکید بیش از حد بر نیروهای خارجی و قایل شدن اهمیت اندک برای ساخت داخلی و تاکید بیش از حد بر جنبه اقتصادی- سیاسی ارتباط بین ساخت کشورهای پیشرفته و عقب مانده دانست.

دیدگاه صورت بندی اجتماعی

تعدادی از جامعه شناسان توسعه و انسان شناسان اقتصادی، برخلاف نظریات نوسازی و وابستگی، برآنند که هیچ کدام از عوامل داخلی و خارجی دارای نقش تعیین کننده نیستند.

لوئی آلتوسر و اتین بالیبار از اولین کسانی بودند که مفهوم «هم آمیختگی» شیوه های تولیدی را در چارچوب صورتبندی اجتماعی به کار بردند. این دیدگاه بر آن است که تاریخ جوامع بشری تاکنون شاهد چندین شیوه تولید بوده است. هر شیوه ای از تولید با دوره تاریخی معینی ارتباط دارد و در مجموعه ای به نام صورتبندی اجتماعی جای گرفته است. صورتبندی اجتماعی مبین نوع یا ساخت تاریخی جامعه است و بر یک شیوه تولید معین و مشخص اتکا دارد. براساس نظریات صورت بندی اجتماعی به واسطه رخنه سرمایه و مصنوعات خارجی، در کشورهای جهان سوم تولیدات صنعتی و سرمایه داری صنعتی مالی به ضعف گراییده است. در عوض سرمایه داری تجاری رشد کرده و به عامل واسطه میان امپرالیسم و اقتصاد این کشورها مبدل شده است. رشد سرمایه داری وابسته در کشورهای جهان سوم دارای عوارض اقتصادی و اجتماعی فراوانی است که برخی از آنها عبارتند از:

• در نتیجه احداث صنایع جدید صنایع بومی به سقوط کشیده می شوند.

• الگوی سرمایه گذاری شرکتهای چند ملیتی در تحلیل نهایی چیزی جز همان الگوی استعماری نخواهند بود.

• سرمایه گذاری بیشتر به تولید کالاهای تجملی که به کار قشرهای مرفه می آید، اختصاص داده می شود.

• تجهیزات سرمایه داری و مواد اولیه صنایع کلا از خارج وارد می شوند.

• نابرابری اقتصادی در میان قشرهای مختلف افزایش و به مهاجرت دایمی روستاییان منجر می گردد.

هرچند که نظریات صورتبندی در مقایسه با دو دیدگاه نوسازی و وابستگی از جامعیت بیشتری برخوردارند اما آنها نیز دارای نکات ضعفی اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

اول آنکه توصیف دقیقی از ارتباط بین شیوه های تولیدی در درون هر صورتبندی عرضه نمی کنند.

دوم آنکه بدین مطلب توجه نشده است که تبیین فرایند تحول در صورتبندی های مرکز و پیرامون یکی نیست.

موانع اجتماعی توسعه در کشورهای در حال توسعه

موانع توسعه در کشورهای در حال توسعه را می توان به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم کرد. خود این موانع نیز از رده های مختلفی مانند اقتصادی، سیاسی، فن شناختی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی هستند که موانع اجتماعی توسعه در این تحقیق مد نظر ما هستند.

موانع داخلی اجتماعی توسعه که شاید بخشی از مهم ترین موانع توسعه هم باشند، در حالت کلی می توان به چهار دسته جمعیت و مهاجرت، وضع بهداشت و تغذیه، بی سوادی و نقص نظام آموزشی و فاصله طبقاتی و بی عدالتی اجتماعی تقسیم کرد. البته باید در نظر داشت که موانع فرهنگی توسعه نیز مانند تقدیر گرایی، تجدد ستیزی، کمبود شناخت علمی و تضادهای قومی نیز، که از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران اصلی ترین موانع توسعه هم هستند، بصورت نتایج اجتماعی خود را نشان می دهند.

موانع خارجی توسعه نیز را می توان در دسته های اقتصاد بین الملل، سلطه امپریالیستی، فن آوری برتر، نظارتهای اجتماعی، نفوذ فرهنگی و تخریب محیط زیست تقسیم کرد.

منظور از نظارت های اجتماعی این است که معمولا کشورهای پیشرفته به شیوه هایی خاص نظارتهای اجتماعی بر کشورهای در حال توسعه اعمال می کنند و باعث تشدید توسعه نیافتگی در آنها می گردند. این نظارتها بسیار متنوع است، اما در سطح بسیار کلی می توان آنها را به 4 دسته ارتقای طبقات بالای اجتماع، بر حق جلوه دادن شکاف طبقاتی، دار و دسته های بین المللی توزیع مواد مخدر و جذب نخبگان فکری تقسیم کرد.

رویکردهای توسعه

رویکردهای کلی توسعه را می توان به سه دسته رویکرد نوسازی، رویکرد وابستگی و رویکرد توسعه همه جانبه تقسیم کرد.

رویکرد نوسازی

در نیمه اول قرن بیستم اصطلاح نوسازی به فرایند تغییرات در کشورهای عقب مانده گفته می شد که آنها را از ساختارهای سنتی به وضعیت نو انتقال می دهد. این رویکرد که رویکرد نوسازی نامیده می شد شامل پنج الگوی نوسازی اقتصادی یا رشد، نوسازی اجتماعی، نوسازی سیاسی، نوسازی روانی و نوسازی فرهنگی بود. باید توجه داشت که هیچ کدام از این الگوها به تنهایی نمی تواند توسعه کامل و متوازن را به دنبال داشته باشد، اما از آنجا که هدف ما در این مقاله جامعه شناسی اجتماعی است، به نوسازی اجتماعی بصورت مختصر خواهیم پرداخت. در الگوی نوسازی اجتماعی در جوامع در حال توسعه با تغییر در روابط خانوادگی همراه بوده است و سعی می شود خانواده از حالت گسترده به شکل هسته ای تغییر ساختار داده شود. از سوی دیگر در این الگو تاکید می شود که در سازمان های اداری کشورهای در حال توسعه نباید اشغال مقام های سازمانی بر پایه روابط خویشاوندی یا گروهی باشد بلکه باید بر پایه شایسته سالاری انجام گیرد.

رویکرد وابستگی

رویکرد وابستگی برای مقابله با کاستی های رویکردهای نوسازی در توسعه کشورهای عقب مانده بوجود آمد. این رویکرد که در آمریکای لاتین در قالب راهکار «اکلا» پیاده شد، عمدتا از جانب اقتصاددانان توسعه مطرح شده بود. براساس رویکرد وابستگی نجات از عقب ماندگی با گامهای زیر تحقق می یافت: 

• تغییر مسیر توسعه معطوف به خارج به توسعه داخلی.

• به کارگیری سیاست های صنعتی با هدف تضعیف الیگارشی سنتی.

• ادغام توده های روستایی در نظام تولیدی جامعه.

• تقویت دولتهای توسعه گرا و مستقل از لحاظ سیاسی.

• تحقق نوعی آرمان توسعه گرایانه در قالب الگوی توسعه درون زا و با تاکید بر راهبرد جایگزینی واردات.

باید در نظر داشت که در رویکرد وابستگی، الگوهای جدیدتری با عنوان های «توسعه متوازن»، «توسعه بر مبنای خود اتکایی»، «توسعه وابسته» و «توسعه جدید» به وجود آمد و راه های نجات از وابستگی برای کشورهای توسعه نیافته در نظر گرفته شد. در الگوی توسعه متوازن چون توسعه نیافتگی جهان سوم را عمدتا به توسعه یافتگی سرمایه داری کشورهای غربی مربوط می دانند، تنها راه نجات را در بریدن از امپریالیسم و برچیدن روابط سرمایه داری در درون کشورهای جهان سوم می دانند. در الگوی توسعه بر مبنای خود اتکایی کشورهای توسعه نیافته در مبادله با کشورهای توسعه یافته اگر به صورت انفرادی وارد شوند، اسیر مبادله نابرابر می شوند. برای اینکه این کشورها بتوانند در بازار جهانی رابطه مبادله نابرابر را بشکنند باید با یکدیگر تشکیل «تعاونی های منطقه ای» بدهند. در الگوی توسعه وابسته در این الگو، سرمایه گذاری مشترک بین سرمایه های داخلی و خارجی به معنی نظارت خارجیان بر فرایند تولید نیست و اهداف تولیدی را برنامه ریزان ملی تعیین می کنند. از رابطه دو جانبه و غیر سلطه گرانه، فرایند توسعه ای به وجود می آید که طرفین از آن منفعت می برند و امکان توسعه یافتگی برای کشور توسعه نیافته ایجاد می شود. در الگوی توسعه جدید تاکید بر راهبرد دعوت از سرمایه گذاری خارجی است. اکنون در این الگو، از شرکت های چند ملیتی خواسته می شود تا در زمینه های اقتصادی و به ویژه صنعتی کشورها سرمایه گذاری کنند. در این الگو تاکید بر تقسیم کار بین المللی جدید در نظم جدید اقتصاد جهانی است.

رویکرد توسعه همه جانبه

در چند سال اخیر در چارچوب این رویکرد جدید سه الگوی «توسعه پایدار» ، «توسعه یکپارچه» و «توسعه انسانی» مطرح شده است.

سازمان ملل، الگوی توسعه پایدار را به همه کشورها همچون الگوی جامع توسعه پیشنهاد کرده است. سازمان ملل در نسخه خود بر جنبه های زیر تاکید نهاده است.

1- کمک به تهیدستان

2- توجه به تفکر توسعه خودی

3- توجه به موثر بودن توسعه

4- در نظر گرفتن موضوعات مهم فن آوری مناسب، بهداشت و مسکن برای همه.

5- درک این واقعیت که انگیزه مردم محوری را باید تقویت کرد.

در الگوی توسعه یکپارچه گفته می شود برای رسیدن به توسعه یکپارچه باید به چهار متغیر اصلی توجه شود:

1- ارزیابی توانایی های طبیعی جامعه مورد نظر

2- تعیین ساختار زیربنایی موجود

3- تشخیص نیروی انسانی موجود برای توسعه

4- مقدار منابع مالی قابل دسترس در کشور

الگوی توسعه انسانی که یکی از جدیدترین الگوها در رویکرد توسعه همه جانبه است تعریف می کند که مساله بنیادین برای مردم عبارت است از برخورداری از زندگی طولانی همراه با تندرستی، دستیابی به دانش و توانایی نیل به منابعی که برای پدید آوردن سطح مناسب زندگی لازم است.


منابع

جامعه شناسی توسعه، عبدالعلی لهسایی زاده، انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ سوم، 1383

جامعه شناسی عقب ماندگی، احد زرفروشان، ، انتشارات نوبل، 1353

توسعه مردم گرا، جان براهمن، مترجمین عبدالرضا رکن الدین فخاری و مرتضی توکلی، انتشارات شرکت چاپ و نشر بازرگانی، 1380

کالبد شناسی یک برنامه توسعه، فرشاد مومنی، انتشارات دانشگاه تربیت مدرس، 1374