فرازی از نهج البلاغه در باره فناء فی الله:
فرازی از نهج البلاغه در باره فناء فی الله:
از مطالبی که در خطبه توحیدی 186 نهج البلاغه آمده است مطالبی است که در باره فنای ما سوی الله از حضرت مولای متقیان امیر المومنین روایت شده است؛ در بخشی از این خطبه چنین می خوانیم: «ان الله سبحانه یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شیء معه کما کان قبل ابتدائها کذلک یکون بعد فنائها بلا وقت و لا مکان و لا حین و لا زمان عدمت عند ذلک الآجال و الاوقات و زالت السنون و الساعات فلا شیء الا الله الواحد القهار الذی الیه مصیر جمیع الامور؛ بلا قدره منها کان ابتداء خلقها و بغیر امتناع منها کان فناوها» اجمال معنی این فراز این است که خداوند سبحان بعد از فنای ما سوا، به یگانگی (وجودی) باز می گردد؛ یعنی همانگونه که قبل از آغاز آفرینش، او تنها موجود بود بعد از فنای ما سوا نیز این گونه خواهد بود؛ بدون این که وقتی و مکانی و هنگامی و زمانی موجود باشد؛ اجل ها و وقتها معدوم می گردند و سالها و ساعت ها زوال می پذیرند؛ بنابراین (بعد از فناء) هیچ شیئی جز خداوند واحد قهار، موجود نیست، خداوندی که همه امور در صیرورت به سوی او هستند؛ شروع آفرینش آنها وابسته به قدرتی از ناحیه آنها نبود؛ و فنای آنها نیز مواجه با امتناعی از ناحیه آنها نیست.
در توضیحات معانی و لوازم این فرمایش آن حضرت به نکاتی اشاره می کنم.
1: کلمه «الدنیا» گاهی مقابل آخرت بکار می رود و گاهی مقابل خداوند، و به معنای ما سوی الله است؛ در جمله «ان الله سبحانه یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شیء معه» به معنای دوم است؛ زیرا با فناء چنین دنیایی هیچ چیز دیگری باقی نمانده و همراه خداوند نخواهد بود «لا شیء معه».
2: جمله «کما کان قبل ابتدائها کذلک یکون بعد فنائها» مفادش در قرآن بارها آمده است مثل «یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب کما بدانا اول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین» (104 انبیاء) روزی، بساط آسمان را در هم می پیچیم، همچون در هم پیچیدن طومار نسبت به نوشته هایش؛ و آنگونه که در آغاز (بدون وجود چیزی)، اولین مخلوق را شروع کردیم، آفرینش را به همان حال آغازین بر می گردانیم؛ این وعده ای است بر عهده ما و ما قطعا این امر را عمل می کنیم؛ و نیز مثل «انه یبدوا الخلق ثم یعیده» (4 یونس)؛ و «قل الله یبدوا الخلق ثم یعیده» (34 یونس)؛ و «الله یبدوا الخلق ثم یعیده ثم الیه ترجعون» (11 روم)؛ و «کما بدانا اول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین» (104 انبیاء)؛ بنابراین طبق مفاد این جمله حدیث و نیز طبق مفاد آیات ذکر شده همانگونه که هنگام آغاز آفرینش، خدا بود و هیچ موجود دیگری نبود، بعد از فنای ما سوا نیز خدا خواهد بود و هیچ موجود دیگری نخواهد بود و بساط همه ما سوا برچیده می شود.
3: این که در جمله «بلا وقت و لا مکان و لا حین و لا زمان...» به نابود شدن زمان و مکان تصریح شده است بخاطر این است که در جمله «کما کان قبل ابتدائها کذلک یکون بعد فنائها» سخن از قبل و بعد آمده بود و گفته شده «قبل از آغاز» و «بعد از فناء»؛ و این تعبیر موهم این است که زمان و مکان فناء، مشمول فناء نگردند؛ لذا برای رفع این توهم، به فنای خود زمان و مکان تصریح شده است.
4: از جمله «فلا شیء الا الله الواحد القهار الذی الیه مصیر جمیع الامور» روشن می شود که «صیرورت الی الله»، «رجوع الی الله» و «انقلاب الی الله»...، با همین فنای ماسوا تحقق می یابد؛ همان چیزی که در لسان عرفا با تعبیر «فنای فی الله» از آن یاد می شود.
توضیح این که در آیات فراوانی از قرآن تعبیرات فوق الذکر به شکل های گوناگون مطرح شده است مثل «ربنا و الیک المصیر»؛ «الی الله تصیر الامور»؛ «انا الیه راجعون»؛ «الی الله ترجع الامور»؛ «انا الی ربنا لمنقلبون»؛ «و الیه تقلبون»؛ «ثم ردوا الی الله مولاهم الحق»؛ «ان مردنا الی الله»؛ «الیه تحشرون» ...؛ این تعبیرات نشان می دهند که همه ما سوا به سوی خداوند صیرورت دارند و بسوی او باز می گردند و به او انقلاب می یابند؛ اما منظور از این تعبیرات قرآنی چیست؟ جواب را می توان از فرمایش فوق الذکر امیر المومنین دریافت؛ زیرا آن حضرت فنایی که در همه ما سوا رخ می دهد را به گونه ای با تعبیر «الذی الیه مصیر جمیع الامور» تفسیر می کنند؛ چون در ابتدای این جمله می فرماید با فنای ما سوا هیچ چیزی جز خدای یگانه موجود نیست «فلا شیء الا الله الواحد القهار»؛ بعد با جمله «الذی الیه مصیر جمیع الامور» بیان می کند فناء آنها صرفا نابودی آنها نیست بلکه با «صیرورت الی الله» تحقق می یابد؛ یعنی آنها به ذات حق منقلب شده و او خواهند شد و هویتشان به هویت حضرت حق دگرگونی می یابد چنانکه جملات قرآنی «انا الی ربنا لمنقلبون»؛ «و الیه تقلبون» بر این معنا دلالت واضح دارند؛ بنابراین فنای ما سوا، با «صیرورت الی الله»، یا «رجوع الی الله» یا «انقلاب الی الله» تحقق می یابد؛ و ملاک فنای ما سوا همان انقلاب به حضرت حق است؛ و این همان است که در تعابیر عرفانی از آن با عنوان «فنای فی الله» یاد می شود.
5: از مسئله فناء روشن می شود که مسئله خلود در بهشت و جهنم که در آیات فراوانی به آن اشاره شده است به معنای بی پایانی زمان بهشت و جهنم نیست؛ زیرا با درستی این جمله که هر چیز به فناء خواهد رسید باید پذیرفت انسانها نیز چه بهشتی و چه جهنمی نیز فانی خواهند شد و بی پایانی زمانی، نه برای انسانها خواهد بود و نه برای خود بهشت و جهنم؛ مخصوصا که آن حضرت نسبت به خصوص زمان و مکان تصریح به فنا ء می کند و می فرماید: «بلا وقت و لا مکان و لا حین و لا زمان، عدمت عند ذلک الآجال و الاوقات و زالت السنون و الساعات» پس با فنای زمان و مکان، هیچ زمانی و هیچ مکانی نیست تا خلود، به معنی بی پایانی زمانی، و در مکانی مثل بهشت یا جهنم، شکل گیرد، و انسانها در بهشت یا در جهنم جاودانگی زمانی داشته باشند؛ و ازین رو است که در قرآن به این انقطاع و پایان یابی بهشت و جهنم و اهل آنها توجه داده شده است آنجا می گوید: «فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق - خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید - و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ» (106- 108 هود)؛ در این آیات خلود دوزخیان و خلود بهشتیان مقید به قید «ما دامت السماوات و الارض» شده بنابراین استمرار بهشت و بهشتی بودن، و جهنم و جهنمی بودن تا جایی است که ما سوا به مرحله فناء نرسیده باشند؛ اما طبق آیه «یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب کما بدانا اول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین» (104 انبیاء) بساط زمین و آسمان مثل همه ما سوا برچیده می شود؛ و با فنای ما سوای ذات حق، همه چیز و از جمله بهشت و بهشتیان و جهنم و جهنمیان و نیز هر زمان و مکانی زوال خواهند پذیرفت؛ و لذا خلود به معنای بی یایانی زمانی، باطل و منتفی است.
6: در ادامه خطبه فوق با فاصله چند سطر، آن حضرت به مسئله بقاء بعد الفناء اشاره می کنند آنجا که می فرماید: «ثم یعیدها بعد الفناء من غیر حاجه منه الیها و لا استعانه بشیء منها علیها...» یعنی سپس خداوند موجودات فانی شده را دو باره باز می گرداند بدون این که خداوند به آنها نیازی داشته باشد و از آنها کمکی طلب کند؛ این مرحله ظاهرا همان چیزی است که در لسان عرفا از آن، با عنوان بقاء بعد الفناء یاد می شود که در سفر سوم، سالکین الی الله به آن نائل می گردند؛ در این مرحله، سالک باقی به بقاء الله است نه باقی به ابقاء الله؛ زیرا طبق فرمایش آن حضرت که در بالا توضیح داده شده با فناء فی الله همه ما سوا و از جمله انسانها رجوع الی الله می کنند و به او انقلاب یافته و او می گردند «انا الی ربنا لمنقلبون» بنابراین اگر چیزی باقی است شیء دومی نیست که به ابقاء خدا نیاز داشته باشد بلکه هر چه هست به عین وجود حق، موجود است، و به عین بقاء او باقی است و هویت غیر اویی ندارد.
9/1/ 1403 حسین عشاقی