پیامک های نیمه شب سبب طلاق شد!!

16 دی 1403 - خواندن 14 دقیقه - 315 بازدید


پیامک های نیمه شب زوج جوان را به دادگاه خانواده کشاند..!
امیرحسین صفدری پژوهشگر علم حقوق روایتی از یک پرونده طلاق را اینگونه بیان کرد:

ساعت حدودا 10 صبح بود نزدیک دکه روزنامه فروشی روبروی دادگاه خانواده پسری جوان در حال سیگار کشیدن بود که ناگهان با دیدن دختری جوان که یک پالتوی بنفش رنگ به تن داشت و یک چتر آبی هم در دستش بود مواجهه شد و سریعا سیگارش را خاموش کرد و سراسیمه به دنبال دختر جوان رفت و از دور صدا زد..!

مژگان جان مژگان جان..!! عزیزم صبر کن، بخدا داری اشتباه میکنی من خیانت نکردم من تو رو خیلی دوست دارم لطفا زندگی مون رو خراب نکن من یک اشتباه کردم خواهش می کنم منو ببخش..!!

اما دختر جوان بدون توجه به حرف های پسر جوان به راه خود ادامه داد و راهی ورودی مجتمع خانواده شد این صحنه توجه مرا جلب کرد به دنبال دختر جوان رفتم و در داخل آسانسور دختر جوان ابلاغیه وقت رسیدگی اش را به من نشان داد و از من خواست تا شعبه او را راهنمایی کنم و در مسیر کمی از علت حضورش را توضیح داد..!

وارد طبقه سوم که شدیم انتهای سالن مدیر دفتر شعبه از اتاق بیرون آمده بود و شماره پرونده را برای بار چندم بود که صدا میزد از دور به او اشاره کردیم و وارد شعبه شدیم که همان لحظه پسر جوان بنام حمید نفس نفس زنان خودش را از پله ها به ما رساند و گفت:

مژگان بیا برگردیم بیا زندگی مون سر چند تا پیامک و یک سوتفاهم الکی خراب نکنیم قول میدم دیگه اشتباه نکنم لطفا منو ببخش، اما مژگان باز هم هیچ توجهی به این حرف ها نمی کرد..

حمید وقتی بی توجهی همسرش را دید رو به من کرد و گفت آقا شما ی چیزی بهش بگید مژگان که حرف منو گوش نمیده شاید حرف شما رو گوش بده مژگان نگاهی به من کرد و رو به حمید گفت عزیزم زندگی ما خراب شده دیر به فکر شدی باید اون وقت که با دختر دیگه ای شب ها پیامک بازی میکردی و مهمونی میرفتی میدونستی که آخر و عاقبتش دادگاه و طلاق هست!!!!

مدیر دفتر پس از مشاهده ابلاغیه و هماهنگی با قاضی پرونده اجازه ورود به ما داد و ما وارد اتاق قاضی شدیم!!

مژگان با فاصله چند صندلی از حمید نشست و از کیفش چند برگه کاغذ در آورد و نگاهی به حلقه درون دستش کرد و سرش را آرام بلند کرد و همان طور که دستانش می لرزید قطره اشکی از گوشه چشمانش روی برگه ها افتاد و نفس عمیقی کشید گفت: آقای قاضی لطفا تمامش کنید! من تحمل زندگی کردن با مردی که فکر و ذهنش پیش دختر دیگه ای باشه رو ندارم!

این جمله ها مهر پایانی بود بر زندگی یکساله مژگان و حمید 25 ساله که تنها راه نجات خود را دادخواست طلاق می دانستند؛ قاضی از جای خود بلند شد و پرده اتاقش را کشید و رو به این زوج جوان کرد و گفت:

حیف این هوا نیست که شما اینجا نشسته اید بهتر است تا زمانی که جوان هستید از زندگیتان نهایت استفاده را ببرید مژگان رو به قاضی گفت اگر ماجرای زندگی ما را بشنوید متوجه خواهید شد ادامه دادن به این زندگی باعث حیف شدن عمر من می شود و من چیزی از دست نمی دهم..!!

قاضی پرونده را از روی میز برداشت و نگاهی کوتاه به پرونده کرد و رو به این زوج جوان گفت شما که سنی ندارید خیلی جوان هستید من از متن دادخواست شما چیزی متوجه نشدم که مشکل اصلی شما چیست؟ واقعا چرا دادخواست طلاق دادید؟؟ لطفا یکی از اول ماجرا را برایم دقیق تعریف کند تا من متوجه مشکل شما و علت دادخواست طلاق تان بشوم؟!

مژگان زیرچشمی نگاهی به حمید کرد و گفت: حاج آقا راستش هیچ وقت فکر نمی کردم نتیجه عشق در یک نگاه دادگاه خانواده باشد حمید با احساس من بازی کرده او به من خیانت کرده او با دختر دیگری در ارتباط است و برگه های درون دستش را نشان داد و گفت: این هم پیامک های شبانه او با دختری بنام سحر است که من یک شب تا صبح آنها را در گوشی او خواندم و احساسم نابود شد الان هم کاری ندارم به رابطه او من تقاضای طلاق دارم من دیگر تحمل این زندگی را ندارم

حمید سریعا جواب داد و گفت: بخدا اشتباه میکنی من خیانت نکردم این فقط یک ارتباط ساده و معمولی است چرا فکر میکنی من خیانت کردم؟! من هیچ رابطه جنسی با این دختر نداشتم فقط چند باری دیدمش و ی کم حرف معمولی زدیم تو چرا انقد طرز تفکرت ضعیفه ی کم بروز و امروزی باش من کار بدی نکردم..!

قاضی رو به حمید کرد و گفت: پسرم خیلی مبهم حرف میزنی کامل و صریح بگو ماجرا چیه؟ و داستان این پیامک ها چیست؟ شاید همسرت پذیرفت که یک سوتفاهم بوده..!!

حمید جواب داد: جناب قاضی بزارید از آشنایی خودمان شروع کنم به پیامک ها هم میرسیم راستش را بخواهید به اصرار یکی از دوستانم برای جشن تولدش رفتم و همانجا بود که با مژگان آشنا شدم مژگان دوست نگار همسر محسن بود همان نگاه اول کافی بود عاشقش شوم من هم مثل مژگان در یک نگاه عاشق شدم و به او همان جا گفتم و شماره اش را گرفتم و واقعا قصد من ازدواج بود.

حاج آقا مدت کوتاهی باهم دوست بودیم که مژگان گفت خانواده اش از ارتباط ما آگاه شدند و اگر واقعا من او را دوست دارم باید به خواستگاری بروم من هم با توجه به این که تازه درسم تمام شده بود و یک مغازه آرایشگاه زده بودم شرایط سختی را داشتم اما چون مژگان را خیلی دوست داشتم و دارم قبول کردم و عقد کردیم و بخاطر هزینه های سنگین عروسی یک سفر رفتیم و زندگی مشترک ما الان نزدیک به یک سال است که شروع شده همین و الان بخاطر چند تا پیامک اشتباهی و یک سوتفاهم که او فکر می کند من به او خیانت کردم اینجا هستیم بنظر من که ما اصلا مشکلی نداریم و این مژگان است که موضوع ساده و یک ارتباط معمولی را خیلی بزرگ کرده است.

مژگان دستش را بالا آورد و گفت: متاسفم برایت که خیانت تو یک موضوع ساده میبینی اگر منم این کار رو میکردم همین جواب رو میدادی آقای قاضی حمید یک درغگو است مشکل ما بزرگ است خیلی ام بزرگ اصلا جناب قاضی اجازه بدید بقیه ماجرا را من تعریف می کنم تا حقیقت نمایان شود..!

مژگان ادامه داد و گفت بله همه چیز خوب بود تا این که حمید به بهانه های مختلف چند ماهی شب به خانه دیر می آمد و وقتی من علت این دیر آمدن ها را جویا میشدم او می گفت مشتری داشته و بخاطر همین دیر می آید یک شب اتفاقی گفتم شام درست کنم و بروم مغازه که دوتایی شام بخوریم اما به محضی که رسیدم نزدیک مغازه دیدم او سوار ماشین یک دختر شد و رفت این صحنه باعث شد چند ساعتی آنجا میخ کوب شوم چیزی نگفتم و برگشتم به خانه آن شب هم دیر آمد و مثل هر شب دروغ پشت دروغ که مشتری داشته است و بهانه های الکی و علت دیر آمدنش را خیلی زیبا با دروغ توجیح کرد و من خودمو کنترل کردم و چیزی نگفتم چون زندگی مو دوست داشتم و فک کردم من اشتباه می کنم شاید آن طور که من فکر می کنم نبوده است و نباید خیلی احساساتی عمل کنم صبوری کردم و چیزی نگفتم..!

اما جناب قاضی با رفتار های حمید هر لحظه و هر روزی که می گذشت بیشتر مطمئن میشدم او به من خیانت می کند و بعد از چند شب دیدم در جیب کاپشن او کش موی زنانه است و لباس هایش هم بوی عطر زنانه میداد شب که خواب بود برایش پیامک آمد و چون من بیدار بودم گوشی او را چک کردم و دیدم حدسم درست است او با یک دختر دیگر در ارتباط است نتواستم جلوی خودم را بگیرم از پیام های او اسکرین شات گرفته و او را از خواب بیدار کردم و کل ماجرا را برایش گفتم.!

حمید سکوت کرد و فقط به من می گفت من اشتباه می کنم و این یک ارتباط ساده است جناب قاضی من دیگر تحمل ندارم با یک مرد خیانت کار و دروغگو زندگی کنم لطفا حکم صلاق مرا صادر کنید این زندگی دیگر برای من رنگ بوی عشق را ندارد..!!

حمید سرش را پایین انداخته بود و با صدای قاضی سرش را بالا آورد و گفت توضیحی ندارم فقط می خواهم بگویم خیانت نکردم اما قبول دارم اشتباه کردم من مژگان را دوست دارم و با آن خانم ارتباطی نداشتم فقط از سر کنجکاوی به او پیامک زدم و یک بار هم با او بیرون رفتم این یک ارتباط ساده و معمولی بود من زندگیم را دوست دارم و هرگز به مژگان خیانت نکردم و هیچ ارتباط جنسی با آن خانم نداشتم من خواستم به مژگان توضیح بدهم اما او گوش نمی دهد و فکر می کند من خیانت کارم ولی من بخاطر شرایط مالی سرخورده شده بودم و رابطه عاطفی ما هم بخاطر همین مسله سرد شده بود و این دختر هم که در اینستاگرام با من آشنا شده بود از این مسله بو برده بود و من در دام او افتادم مژگان جان قسم می خورم از اون شب که تو رفتی دیگه نه بهش پیام دادم نه دیدمش بیا و یک فرصت دیگر به من بده و زندگی مان را خراب نکن..

مژگان از جای خودش بلند شد و گفت جناب قاضی من دیگر توان ادامه دادن ندارم حمید فرد متعهدی نیست و من به او اعتماد ندارم چون او دروغ می گوید و این بار اولش نیست من هرگز نمی توانم او را ببخشم و فقط طلاق می خواهم و بدون توجه به خواهش ها و حرف های حمید اتاق را ترک کرد پس از رفتن مژگان قاضی پرونده رو به حمید کرد و گفت 2 ماه به مشاوره بروید تو دو ماه فرصت داری تا زندگیت را درست کنی و همسرت را راضی کنی برای ادامه زندگی تان اگر راضی نشد آن وقت حکم طلاق شما را صادر می کنم حالا بیا صورت جلسه را امضا کن و وقت مشاوره را از منشی شعبه بگیر و تلاش کن همسرت را راضی کنی تا او تو را ببخشد وگرنه زندگی مشترک شما با طلاق تمام می شود..!!

تحلیل و بررسی این پرونده طلاق

متاسفانه عوامل زیادی در ایجاد یک طلاق مخصوصا این پرونده طلاق وجود داشت از جمله: دروغگویی و عدم صداقت، عدم تعهد، عدم سواد کافی از رابطه زناشویی، ارتباط آزاد با جنس مخالف، عدم مسولیت پذیری، عدم تفکیک قائل شدن بین زندگی متاهلی و مجردی، انتخاب هیجانی و از سر احساس، سن کم، طلاق عاطفی و... سبب شده این زوج جوان وارد چنین چالش هایی شوند و در نهایت راه نجات را جدایی و طلاق بدانند.

مشاهده می کنید که متاسفانه حمید با داشتن همسر به بهانه های واهی و الکی سعی دارد رفتار صددرصد غلط خود را توجیح کند اما او باید بداند مشکلات مالی یا مشکلات روحی و یا هر مسله دیگر هیچ مجوزی برای ارتباط با جنس مخالف را به افراد متاهل نمی دهد افراد باید بدانند وقتی ازدواج کردند و یا وارد یک رابطه احساسی با فردی شدند اولین نکته برای پایداری آن رابطه تعهد داشتن و صداقت داشتن می باشد و این مسله یک وظیفه است، که متاسفانه حمید به این مسله اصلا توجه نکرده و با ساده انگاری از کنار این مسله مهم عبور کرده که همین مسله سبب ایجاد طلاق عاطفی بین او و مژگان شده اگر حمید این مسیر غلط را با این تفکر غلط که ارتباط با جنس مخالف با داشتن همسر یک امر ساده است را اصلاح نکند طلاق و جدایی در انتظار او می باشد.

متاسفانه باید بگویم که این روزها در فضای مجازی افراد با داشتن همسر وارد روابط آزاد شده و این مسله را یک امر طبیعی قلمداد می کنند که این مسله یک امر صدرصد اشتباه و غلط می باشد زوجین جوان و مخصوصا مژگان و حمید باید بدانند عواملی مثل: درک متقابل، گفتگوی محترمانه و بدور از قضاوت، از خودگذشتگی، تعهد و صداقت داشتند، اعتماد و مسولیت پذیر بودن و... سبب استحکام رابطه آنها می شود و باید به این موارد در زندگی مشترک توجه زیادی داشته باشند.

نکته آخر در خصوص این پرونده طلاق این است که زوجین جوان برای بیان احساساتشان تنها به همسرشان بسنده کنند و به گونه ای هم رفتار نکنند که افراد سودجو همانند سحر با آگاهی از فضای ملتهب بین زوجین از آب گل آلود ماهی بگیرند به یاد داشته باشید بی توجهی به نیاز های عاطفی و روحی و جنسی ممکن است سبب از بین رفتن کانون گرم خانواده شود همانند حمید و مژگان که در ابتدای راه با بی توجهی به این موارد با معضل خیانت روبه رو شده اند؛ ضمنا باید بدانید که خیانت فقط ارتباط جنسی نیست بلکه اگر شما پنهانکاری کنید و یا رفتاری انجام بدهید که همسرتان از آن رفتار اگر آگاه شود ناراحت میشد خیانت محسوب می شود، تعهد و وفاداری پایه های اصلی یک رابطه و زندگی مشترک سالم و موفق می باشد.

پایان.