بازخوانی معماری ایرانی
بازخوانی معماری ایرانی
"با تکیه بر فرم برخی بناهای تاریخی اصفهان"
انسیه رحیمی – محمدرضا محمودی
می دانیم که طراحی دیاگرام از جایی دیگر به ایران آمده و ریشه در تکنیک و ابزار های نوین معماری معاصر دارد، بعلاوه دانش و رویکرد های معماری معاصر نیز درباره ی دیاگرام1، ربطی به فرآیند ساخت در تاریخ معماری ایرانی نداشته است. اما شاید بتوانیم به معماری گذشته ی ایرانی، در دوران مختلف تاریخی با عینک فرمی و ساختارشناسانه دوباره و عمیق تر نگاه کنیم. ابتدا باید دقت کنیم، درست است که معماران قرون گذشته ی ایرانی دسترسی به ریشه تکنولوژی غربی نداشته اند اما بنظر می رسد در نخستین گام، استراتژی آن ها برای ساختن در ذهن، گویای دیاگرام بوده؛؛ هرچند برای سایرین قابل دسترس نبوده است و انگار شهود فردی بحساب می آمده است. اکنون به طور مشخص به جای آنکه به دنبال علل فلسفی یا عرفانی برای وجود گنبد یا مناره باشیم به بررسی گونه های مختلف سازه های بلند مثل برج، برج مقبره، میل و مناره در معماری ایرانی بپردازیم و دوباره نگاه کنیم تا مسائل جدیدی از جنس مبانی معماری معاصر نسبت به زمینه، فضای پر و خالی، تکرار الگو ها و تناسبات طرح کنیم. باری، بنظر می رسد معماری اصفهان در دوران صفویه شاید درس های مهمی در این خصوص داشته باشد. میدان نقش جهان، مسجد عباسی، کاخ عالی قاپو، کاخ چهلستون، کوشک هشت بهشت و چهارباغ عباسی در تلاقی با رودخانه ی زاینده رود همگی در یک ساختار ایستای متعادل به شکل یک بعلاوه، چلیپا درآمده اند. پیش از این در کتاب حس وحدت2، نویسندگان آن دلایلی متافیزیکی بر پایه ی فلسفه ی شرقی برای وجود الگو های تکرار شونده ی ماندالایی آورنده اند اما اگر بخواهیم معیار خوانش را بر اساس تفکر دیاگرامی بگذاریم باید انتظام و سازمان هندسی حاصل از الگو ی ماندالایی را علت فرمی بدانیم. اما به واقع چرا باید معماری اصفهان در دوران صفویه را به این شکل خوانش کنیم؟ بالطبع دلایل شاعرانه و داستانی برای فرم ها می تواند جذاب تر و عامه پسند تر جلوه کند. چون امکان رسیدن به قطعیت در آن وجود ندارد و نمی توان بیش از این پیش رفت! به عنوان مثال اگر بگوییم مناره نماد رسیدن انسان به آسمان است دیگر نمی توانیم آن را قطعی کنیم. اما خوانش فرمی امکان رسیدن به قطعیت را فراهم کرده و نتایج مستندی ارائه می کند. از آن جا که به تماشا نشستن و نظارت کردن در معماری دولتی دوران صفویه موضوع مهمی قلمداد می شده است، بنابراین ما شاهد ایوان در ارتفاع برای کاخ عالی قاپو، ایوان در همکف برای کاخ چهلستون و همچنین کوشک آیینه خانه هستیم. در همه ی این بناها، انسان مسیری را طی می کند و در نهایت به فضایی که از سه طرف باز است، می رسد. در این حالت است که امکان به تماشا نشتن فراهم می شود؛ در حالی که پل خواجو هم همین امکان را فراهم کرده است با این تفاوت که انسان مسیری را طی می کند و در میانه اندکی ساکن می شود و دوباره به مسیر خود روی پلی که از رودخانه زاینده رود می گذرد، ادامه می دهد. جالب توجه است که با حرکت کاربر عمود بر جهت مسیر پل خواجو، باز هم الگوی چلیپا ساخته می شود! گویی دیاگرام پل از دیاگرام کوشک هشت بهشت عبور کرده است.3 اکنون از پلان، به دیوار های باربر و سترگ کاخ چهلستون و کاخ عالی قاپو توجه کنید. اگر آن را فضای پر4 و هر آنچه در اطرافش مسقف و دارای عملکرد شده است را فضای خالی5 تصور کنیم، می توانیم به یک الگوی مشابه میان این دو بنا برسیم. اگر از نما ببینیم؛ متوجه جهت گیری هر دو کاخ به شرق و فضای عمومی می شویم. در کاخ چهلستون جهت به حوضی مستطیلی شکل در میان باغی مشجر است و در عوض در کاخ عالی قاپو، در ارتفاع جهت به فضایی شهری، محصور و اجتماعیست. تا پیش از این، ممکن بود از این و آن بشنویم چون در دربار می خواستند از بالا، دور از دسترس رعیت روی شهر نظارت کنند، ایوان عالی قاپو را در ارتفاع بنا کردند و در عوض چون کاخ چهلستون در باغی محصور و خصوصی واقع شده است، ایوان آن نیز روی سطح زمین واقع شده است. این شیوه ی دیگر از روایت که البته دیاگرام قلمداد نمی شود یک شیوه ی خوانش از بیرون معماریست که ممکن است بر اساس مستندات تاریخی نیز درست باشد اما فرمی نیست.
باری، در انتها ی یادداشت به منوال معاصر شاید بتوانیم ژنوم6 بسیاری از بناهای معماری اصفهان در دوران صفویه را به دیاگرام چهارطاقی نسبت بدهیم؛ چرا که فضای پر و خالی چهارطاقیست که ساختار اولیه ی خانه ها، مساجد و مدارس را نیز ایجاد می کند.7 در این راستا از معدود بناها، چهارطاقی نیاسر الگوی مشخصی برای خوانش و فهم ارتباط فرمی است.
باید گفت که خوانش فرمی و معاصر به هیچ درد که نخورد می تواند الگوهایی برای فضا بسازد که در معماری های امروزی، برای شهرسازی یا حتی طراحی خانه های تک واحدی یا مجتمع های آپارتمانی قابل بهره برداری و بازتولید مفید باشد.
Architectural diagrams1.
2 نادر اردلان، لاله بختیارThe sense of unity.
3. اشاره به مطلبی عنوان شده از یاسر موسی پور
Mass4.
Void5.
Genome/ DNA6.
7. اشاره به مطلبی عنوان شده از محمدرضا محمودی