مکتب شیکاگو
مکتب شیکاگو چیست؟
مکتب شیکاگو یک مکتب فکری اقتصادی است که در دهه ۱۹۳۰ توسط جمعی از دانشجویان فرانک هاینمن نایت تاسیس شد و به ترویج فضایل اصول بازار آزاد برای دستیابی جامعه بهتر می پرداخت.
آشنایی با مکتب شیکاگو
مکتب شیکاگو یک مکتب اقتصادی نئوکلاسیک است که در دهه ۱۹۳۰ در دانشگاه شیکاگو ایجاد شد. اصل اساسی مکتب شیکاگو آن است که در یک اقتصاد، بازارهای آزاد به بهترین وجه منابع را تخصیص می دهند و بهتر است برای دستیابی به رونق اقتصادی، دولت حداقل مداخله یا حتی هیچ مداخله ای نداشته باشد. پول گرایی نیز یکی دیگر از اصول اساسی مکتب شیکاگو است. این مکتب معتقد است که عرضه پول باید در تعادل با تقاضای پول حفظ شود. نظریه مکتب شیکاگو در سایر رشته ها از جمله امور مالی و حقوق نیز کاربرد دارد.
برجسته ترین چهره مکتب شیکاگو، میلتون فریدمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد است. نظریه های فریدمن با اقتصاد کینزی، مکتب اقتصادی غالب دهه های ۳۰ و ۴۰، تضاد قابل توجهی داشت. تئوری های توسعه یافته در اقتصاد کینزی مبتنی بر مدل سازی ریاضی دقیق برای آزمایش فرضیات متفاوت بود.
یکی از فروض اساسی مکتب شیکاگو، مفهوم انتظارات عقلایی است. نظریه مقداری پول فریدمن بیان می کند که سطوح عمومی قیمت ها در اقتصاد با مقدار پول در گردش تعیین می شود. رشد در دنیایی که افراد و گروه ها به طور عقلایی تصمیمات تخصیص اقتصادی را می گیرند، می توان با مدیریت سطوح عمومی قیمت ها کنترل کرد.
همچنین به اعتقاد مکتب شیکاگو، کاهش یا حذف مقررات مربوط به تجارت برای اقتصاد مفید است. جورج استیگلر، یکی دیگر از برندگان جایزه نوبل، تئوری هایی را در مورد تاثیر مقررات دولتی بر کسب وکار ارائه کرد. مکتب شیکاگو در هسته خود آزادی خواهانه و آزادانه است و تصورات کینزی را در مورد مدیریت تقاضای کل اقتصادی دولت ها برای بهبود رشد رد می کند.
آورده های مکتب شیکاگو
مکتب شیکاگو همچنین در نظریه اقتصاد مالی نیز حرف هایی برای گفتن دارد. یوجین فاما در سال ۲۰۱۳ به خاطر کار بر روی فرضیه معروف بازار کارآمد (EMH) برنده جایزه نوبل اقتصاد شد. در هنگام اعطای جایزه او در آکادمی سلطنتی علوم سوئد گفته شد که:«در دهه ۱۹۶۰، یوجین فاما نشان داد که پیش بینی حرکت قیمت سهام در کوتاه مدت غیرممکن است و اطلاعات جدید تقریبا بلافاصله بر قیمت ها تاثیر می گذارد، به این معنی که بازار کارآمد است. تاثیر نتایج یوجین فاما فراتر از حوزه تحقیقاتی خود اوست. به عنوان مثال، می توان به تاثیرات شاخص او بر توسعه صندوق سرمایه گذاری مبتنی بر شاخص (index funds) اشاره کرد.»
انتقاد از مکتب شیکاگو
مکتب شیکاگو قبل از بحران مالی ۲۰۰۸ از اعتبار و طرفداران وفاداری برخوردار بود. تصور می شد که آلن گرینسپن، رئیس سابق فدرال رزرو، از طرفداران مکتب شیکاگو باشد – یک پول گرا در زمینه عرضه پول، و از پیروان لیبرالیسم به سبک آین رند. در همین راستا، فرضیه بازار کارآمد ممکن است دیدگاه های بن برنانکی، رئیس سابق فدرال رزرو، را نیز تحت تاثیر قرار داده باشد. او در ۲۸ مارس ۲۰۰۷ در کنگره ایالات متحده ظاهر شد، و این طور اظهار داشت که «به نظر می رسد مشکلات ناشی از بازارهای پرمخاطره در سطح کلان اقتصادی و مالی خنثی می شود.»
تئوری مکتب شیکاگو بیان می کند که اگر بازارها کارآمد رفتار کنند، بعید است که هیچ گونه عدم تعادل عمده ای وجود داشته باشد، چه رسد به بحرانی مانند آنچه در چند سال آخر آن دهه رخ داد. در طول شعله ور شدن بحران مالی، سوالاتی در مورد اینکه چرا رئیس برنانکی و سایرین در مناصب بالا به اندازه کافی به تنظیم گری در صنعت بانکداری نپرداخته اند، وجود داشت. این شعله، آتش دیگر متفکران مکتب شیکاگو افروخت. پل کروگمن، که خود برنده جایزه نوبل بود، به اصول اساسی مکتب شیکاگو انتقاد داشت. یکی دیگر از اقتصاددانان برجسته، براد دلانگ از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، گفت که مکتب شیکاگو دچار “فروپاشی فکری” شده است.