سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر مبانی جرم شناسی و روانشناسی اجتماعی Author and resear
192 یادداشت منتشر شدهروانشناسی یگانه فرزند خانواده ؟

دکتر مهدی کی نیا در کتاب مبانی جرم شناسی جلد دوم ص 677 چنین میفرماید که :↩ _ روان شناسی یگانه فرزند خانواده ، در بسیاری از موارد ، واجد اهمیتی خاص است ؟ از یک سو مراقبت و کلیه اشتغالات ذهنی و هواس والدین متوجه کودک دردانه و نازپرورده است ، از دیگر سو چنین کودکی در کنار خود نه رفیقی دارد و در برابر خود نه رقیبی ، در نتیجه به سایر کودکان ، بیشتر احتمال دارد که ترسو و مضطرب و پریشان احوال بار آید . والدین با عشقی فوق العاده از او مراقبت به عمل می آورند که مبادا کوچکترین واقعه ی بدی برای او پیش آید در نتیجه او را در مقابله با حوادث بسیار بی تجربه بار می آورند و مانع از رشد شخصیت او می گردند . چنین کودکی در آینده فاقد استقلال و اعتماد به نفس ، بی بهره خواهد شد و نمی تواند از مشکلات خود پرستی فوق العاده رهایی یابد . او برای خود همبازی نمی یابد ، برادری یا خواهری برای گفت و شنود ندارد به زندگی اجتماعی با افراد هم طبقه و هم سطح و هم فکر خود خو نگرفته است . یگانه فرزند خانواده در محیط ترس و خوف نشو و نما میکند زیرا مادر می ترسد که تنها فرزند خود را از دست بدهد از این رو دائما او را تحت مراقبت قرار می دهد چنین محیط خانوادگی پر از تشویش و اضطراب است ، مسلما چنین وضعی کودک را شدیدا تحت تاثیر قرار می دهد و او را ترسو بار می آورد . این چنین کودک فاقد استقامت و نیروی بردباری خواهد شد و بنا به تحقیق " آلفرد آدلر " طاقت استماع انتقاد را ندارد و در کشاکش زندگی او را تاب مقاومت و یارای مبارزه نیست و از کوچکترین امری که خلاف میل وی اتفاق افتد ، بینهایت دچار زحمت می شود و حتی گاهی قهر میکند زیرا در زندگی خود طرز مواجه شدن با سختی ها و نا ملایمات را فرا نگرفته است . بیم از شکست احتمالی ، بیم از رسوائی و بی وجودی او را گوشه گیر ، انزواطلب ، دلواپس ، درون گرا می سازد ؛ دست از مبارزه می شوید . کودک نازپرورده یا " عزیز پدر و مادر " ، " عزیز دردانه " یا " یکی یکدانه " چون در محیطی محدود غیر عادی و غیر متجانس با محیط بزرگ اجتماعی بزرگ شده یاد نگرفته است که زندگی یعنی مجاهدت و در سایه کوشش و گاهی مبارزه صحیح باید خواسته های خود را بدست آورد . کودک ناز پرورده اگر در بزرگسالی چیزی را خواست و فورا به او داده نشود ، چنین می پندارد که به او ستم روا داشته اند و از حق مسلم و طبیعی خود محروم گردیده است و دنیایی که وی در آن بسر می برد خالی از عدل و داد وپر از تشویش و اضطراب است .
کودک ناز پرورده که در اقلیم داغ خانوادگی بسر برده ، در بزرگسالی جهان را غیر از دوران اتکائی کودکی خود احساس می کند . سردی جانفرسا و تلخی ناروا حس می کند . گمان میکند که دنیا با او سر بد عهدی و ناسازگاری و جفا دارد و چون یارای مقاومت و مبارزه در خویشتن نمی بیند شکست خود را می پذیرد و تسلیم غم و خودخوری می شود و نسبت به دیگران بدبین و کینه توز می شود که چرا تسلیم خواسته های او نشده اند و توقعات او را برنیاورده اند . یگانه فرزند خانواده تمام مهر و محبت والدین را به خود اختصاص می دهد و بیش از حد مورد نوازش قرار می گیرد و در نتیجه از زندگی تصویر باطل در ذهن می پروراند ؛ او می اندیشد که بر همه کس رجحان دارد چون که پدر و مادرش او را بر همه ی عالم ترجیح داده اند . او خیال می کند هرچه در دنیا هست به او تعلق دارد و همه چیز و همه کس به خاطر او و برای برآوردن تمنیات او خلق شده اند از این رو خود را محور عالم می پندارد و همگی به دور او در گردشند تا هرآنچه او اراده کند در یک آن انجام پذیرد . چرا ؟ برای اینکه محور زندگی اکنون خانوادگی خود بوده است همه ی دارائی خانواده به او تعلق داشته است پدر و مادر چون پروانه به دور شمع او در پرواز بودند و به همین مناسبت دنیا را تصویری از خانواده خود می پندارد.

یگانه فرزند خانواده اگر دختر باشد در زندگی زناشوئی ناکام خواهد ماند زیرا پس از ازدواج ، از شوهر خود همان عبودیت و انقیادی را انتظار دارد که والدین در برابر او معمول می داشتند . مردانی که کودکی خود را در نازپروردگی بسر برده اند در ازدواج موفق نخواهند شد زیرا ناز کشیدن و عشق ورزیدن و محبت نمودن و نرمی و فداکاری کردن نیاموخته اند . فداکاری بر خلاف طبع نازپروردگی است از این رو نازپروردگان نمیتوانند گذشت داشته باشند و خود را با همسر ان خویش سازگار سازند و به زندگی بادوام زناشوئی تن در دهند .کودک نازپرورده آموخته است که از دیگران توقع داشته باشد همانگونه که از پدر و مادر خود توقع داشته است ؛ وی هرگز نیاموخته است که باید توقعات دیگران را هم مراعات کند . فردی که کودکی را در نازپروردگی گذرانده است هرگاه به مشکل دچار آید به یک راه حل می اندیشد و آن این است که دیگران گره از کار پیچیده او بگشایند زیرا تصور میکند که دیگران نیز مانند پدر و مادرش باید همیشه مطیع امر او باشند چون آنها را بی معنی می پندارد و از آنان بیزار می شود گاهی پا فراتر نهاده به آزار دیگران می پردازد چون آنها را متجاوز و بیدادگر می شناسد . یگانه فرزند خانواده چون شمع جمع پدر و مادر خود بوده انتظار دارد که این موقعیت را در زندگی بزرگسالی خود حفظ کند و روشنی بخش هر انجمنی گردد و در هر جمعی مورد توجه و عنایت قرار گیرد و بتواند هر کسی را مانند پدر و مادر خود مورد استثمار قرار دهد . نازپروده آنچنان در خویشتن فرو رفته است که در بزرگسالی هم جز به خویشتن فکر دیگری در سر ندارد . زندگی اگر به گفته " تارد " تکرار مکررات باشد نازپرورده خط مشی اولیه زندگی خود را که اشتباها بیش نبوده است تکرار خواهد کرد . او که عادت کرده است آنچه را می خواهد بردارد خواه در جیب پدرش باشد یا در کیف مادرش ، جامعه بزرگ دنیای خارج از خانواده را هم از همان چشم کودکی می بیند دست در هر جیبی و در هر کیفی میبرد . اگر در امر جنسی منحرف شد به علت نازپروردگی مورد ارشاد و اصلاح واقع نگردید در بزرگسالی تمایلی به اصلاح خود نشان نمی دهد . کوتاه سخن آنکه نازپروردگان و عزیز دردانه ها در بزرگسالی بر خلاف انتظار و منافع جامعه گام برمیدارند و افرادی خودخواه متعدی و خودخواه خواهند بود چون انتظار واکنش نامطلوب از طرف جامعه ندارند در نتیجه جامعه را ستمکار و بیدادگر می پندارند و از کیفری که می بینند چنین استنباط می کنند که مورد زجر و شکنجه قرار گرفته اند در نتیجه کیفر به ویژه در آنان تاثیر اصلاحی نخواهد داشت بلکه برعکس ، آتش کینه را نسبت به مردم و هیات حاکمه در درون آنان شعله ور خواهد ساخت .....↪
