تئوری های کلان جرم شناسی

18 آذر 1403 - خواندن 11 دقیقه - 1040 بازدید
تئوری های کلان جرم شناسی:

در حقیقت از بدو پیدایش حقوق جزا از حدود 4000 سال قبل اندیشمندان و مصلحین اجتماعی به دنبال کشف علل جرم هم بوده اند البته تردیدی نیست که از آنجا که همه علوم تا قرن هیجدهم میلادی آمیخته با اوهام و خرافات بودند جرم شناسی نیز آمیخته با عقاید خرافی بود به این ترتیب که ابتدا جرم ناشی از حلول روح شیطان در وجود مجرم تلقی می شد و به همین جهت مجرم با اعمال مجازاتهای سنگین از جامعه طرد می شد.اگر چه تا اواخر قرن هیجدهم میلادی و حتی اوایل قرن نوزدهم علوم انسانی به دقت امروز تفکیک نشده بودند و همه علوم انسانی در قالب علم فلسفه قرار داشتند اما از اواخر قرن هیجدهم میلادی فلسفه تجزیه شد و عوم مختلفی نظیر جامعه شناسی ،روانشناسی، اقتصاد، حقوق و جرم شناسی از دل فلسفه بیرون آمد این دوران از تاریخ جرم شناسی، دوران فلسفی و یا دوران غیر علمی جرم شناسی است شاید به دلیل آنکه حقوق جزا در بستر انتقام بشر متولد شد بشر هیچ وقت به طور جدی به دنبال کشف علل جرم نبوده است.

ظهور علم جرم شناسی به طور علمی در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی بوده است.

در حقیقت تولد علم جرم شناسی(جرم شناسی علمی)با انتشار افکار سه دانشمند بزرگ یعنی سزار لمبروزو، آنریکو فری و گارو فالو بوده است.این سه دانشمند بزرگ به سه تفنگدار علم جرم شناسی شهرت یافته اند.

لمبروزو پزشک بوده است و استاد پزشک قانونی بود و مولف کتابی است به نام انسان بزهکار یا مرد جنایتکار.

آنریکو فری استاد حقوق کیفری و مولف کتابی است به نام افقهای نوین حقوق آیین دادرسی کیفری که در سال 1818 منتشر شد در چاپ بعدی در 1982 تحت عنوان جامعه شناسی جنایی منتشر شده است.

گارو فالو هم قاضی دادگستری و جرم شناس بود ایشان هم کتابی به نام جرم شناسی در 1885 منتشر کرده است.

نکته مهم : این است که قبل از دانشمندان مذکور افراد دیگری نظیر گیته...بوده اند که درباره جرم شناسی (علت وقوع جرم)بحث کرده اند ولی فقط این سه دانشمند هستند که به دنبال افکار آگوت کنت سعی نمودند که با استفاده از روشهای تجربی علوم طبیعی در این رشته سعی در بیان علمی علل وقوع جرم نموده اند.

اصول عقاید مکتب تحققی:

با ظهور افکار لمبروزو، آنریکو فری و گارو فالو پایه گذاری شد این مکتب که به نام مکتب اثباتی، پوزیتویسم، تحصلی یا اثباتی یا مکتب اصالت تحصل مشهور است اعتقاداتی را وارد حقوق جزا نمود که به جرات می توان گفت موجب دگرگونی بنیادی حقوق جزا شد. مکتب انسانی شناسی جزایی به عنوان اولین چهره علمی جرم شناسی ره آورد مکتب تحققی است.

1-اصل اول جبر گرایی: ابتدا با افکار سزار لمبروزو آشنا می شویم لمبروزو به عنوان بانی علم جرم شناسی از آنجا که پزشک بود و پزشک قانونی هم بود در راستای شناسایی علل جرم از زاویه پزشکی مطالعات خود را شروع کرد ایشان ابتدا جمجمه 383 انسان بزهکار مرده را مورد مطالعه پزشکی قرار داد و بعدا 5907 بزهکار زنده را از حیث فیزیولوژیکی و آناتومی مورد مطالعه قرار داد لمبروزو برای کشف معمای جرم، جرم و محیط پیرامونی مجرم را کنار نهاد و مطالعات خود را بر مجرم و آن هم بر خصوصیات بدنی و هیبت ظاهری و چگونگی استقرار اندامهای بدن متمرکز نمود.لمبروزو انسانهای مجرم را به دو دسته تقسیم بندی نمود:

دسته اول : مجرم مادر زاد

دسته دوم :مجرم دیوانه

ایشان اعتقاد داشت انسان در ارتکاب جرم مجبور است و جبر حاکم بر انسان ناشی از عوامل زیست شناختی مربوط به خود اوست همچنین اعتقاد داشت که انسان مجرم مادر زاد را میتوان با مشاهده دقیق و معاینه پزشکی از انسان درستکار تمیز داد.

خصوصیات برجسته انسان بزهکار(علائم ظاهری)از نظر لمبروزو:

1-پیشانی کوتاه 2-ضخامت مفرط کاسه سر 3-موهای ضخیم و سوزنی

4-چهره های بی مو در مردان 5-چپ دستی 6-تکلم به زبان اوباش

7-میل به خونریزی 8-غرور مفرط 9-رشد نامناسب آرواره ها و.... خصوصیات دیگری که بالغ بر 72 مورد بوده است(نکته مهم : این خصوصیات الزاما و بطور توامان در مجرم نیست بلکه ممکن است تعدادی از اینها وجود داشته باشند)پس اولین ره آورد مکتب تحققی اعتقاد به جبر گرایی بود.

اما آنریکو فری نسبت به لمبروزو معتدل تر و واقع بین تر بوده است اگر چه لمبروزو جبر حاکم بر انسان را فقط ناشی از عوامل درونی فرد می دانست ولی آنریکو فری علاوه بر عوامل درونی به عوامل فیزیکی و محیط اجتماعی هم توجه کرد ولی باز از تفکر جبرگرایی فاصله نگرفته است یعنی اعتقاد داشت که انسان در ارتکاب جرم مجبور است و این جبر ناشی از سه دسته عوامل هستند:

الف-دسته اول: همان عوامل انسانی است که لمبروزو به آن اعتقاد داشت.

ب-دسته دوم : همان عوامل فیزیکی مانند آب و هوا، جغرافیا ، تاثیر فصول مختلف سال در شیوع یک جرم خاص و به طور کلی عوامل طبیعی

ج-دسته سوم : عوامل اجتماعی مانند خانواده، مدرسه، بازار، دانشگاه، سربازخانه، محل کار و...حاکمیت و نظام ارزشی حاکم بر جامعه است.

ایشان معتقد بود جبر حاکم بر انسان از این سه عامل نشات می گیرد(یعنی ضمن اعتقاد به تفکرات لمبروزو در مورد جبر حاکم بر انسان ناشی از عوامل ارثی و فیزیولوژیک و ... به سایر عوامل نیز توجه داشت)

انریکو فری دیدگاه را در خصوص طبقه بندی مجرمین توسعه داد و سه طبقه دیگر بر انواع مجرمین افزود:

1-مجرمین اتفاقی 2-مجرمین به عادت 3-مجرمین هیجانی یا احساساتی

به این ترتیب از نظرات مکتب تحققی حقوق جزا و انسان شناسی جنایی، مجرمین به 5 دسته تقسیم می شوند که عبارتند از :

1-مجرمین مادر زاد 2-مجرمین دیوانه(مختل المشاعر) 3-مجرمین به عادت

4-مجرمین احساساتی(هیجانی) 5-مجرمین اتفاقی

اصل دوم حالت خطرناک:

ره آورد دوم مکتب تحققی یا انسان شناسی جنایی آقای گارو فالو بوده است.خدمت ایشان به این مکتب ارائه تزی در خصوص چگونگی واکنش دستگاه عدالت کیفری با مجرم بوده است.ایشان در سال 1885 کتابی به عنوان جرم شناسی نوشتند و در حقیقت واضع عنوان و اصطلاح جرم شناسی، گاروفالو بوده است.(ماده 1 قانون اقدامات تامینی و تربیتی مصوب 1339 در مورد حالت خطرناک مطالعه شود).

جرم شناسی بالینی که یکی از شاخه های علم جرم شناسی کاربردی است بر مبنای این اعتقاد که مجرم بیمار است متولد شده است.بیماری مجرم در علم جرم شناسی بالینی به حالت خطرناک وابستگی داشته است.(اجمالا حالت خطرناک عبارت است از کیفیت نفسانی ناشی از استقرار یک سری خصوصیات روحی، روانی که خود ممکن است از عوامل متعددی ناشی شده باشند)به نحوی که فرد را در مکان ارتکاب جرم قرار میدهند .حالت خطرناک دو پارامتر یا دو فاکتور دارد.

الف-فاکتور اول؛ استعداد مجرمانه است.

ب-فاکتور دوم؛ قابلیت انطباق فرد با نظام ارزش جامعه.

بر حسب میزان بهره مندی انسان از این دو ضابطه، حالت خطرناک نیز در انسانها متفاوت خواهد بود.منظور از استعداد مجرمانه در حقیقت امکاناتی است در اختیار فرد که ممکن است به خصوصیات روحی او برگردد مانند تهور و گستاخی.پس فرد اوباش استعداد مجرمانه بالایی دارد.همینطور یک انسان باهوش و با استعداد، پتانسیل زیادی برای ارتکاب جرایمی نظیر کلاهبرداری و...دارد.منظور از قابلیت انطباق فرد با نظام ارزش یا ارزش ها این است که در نظر جامعه فرد تا چه اندازه می تواند خود را اجتماعی معرفی کند و در حقیقت تا چه میزان میتواند وفاداری خود به ارزش ها را برای جامعه اثبات کند.

گفتیم که حالت خطرناک دومین ره آورد مکتب تحققی است و شناسایی آن بر مبنای دو ضابطه است . بر همین مبنا(ضابطه های دو گانه استعداد مجرمانه و قابلیت انطباق فرد با ارزش ها)چهار نوع حالت خطرناک توسط جرم شناسی بالینی ارائه شده است.وخیم ترین حالت خطرناک زمانی است که استعداد مجرمانه بالاست و همچنین قابلیت انطباق پذیری فرد با ارزش ها هم بسیار بالاست این دسته از مجرمین که به بزهکاران یقه سفید در جرم شناسی شهرت دارند کسانی هستند که برخوردار از موفقیتهای مختلف سیاسی ،اجتماعی، اقتصادی هستند و با استفاده از نفوذ خود و همچنین با تظاهر به پای بندی به ارزش ها مرتکب جرم می شوند .بزهکاران یقه سفید معمولا افرادی هستند باهوش و با ذکاوت به همین جهت استعداد خود را میتواند در جهت های نامطلوب خصوصا در ارتکاب جرایمی نظیر اختلاس، ارتشاء و کلاهبرداری هدایت کنند.متاسفانه به دلیل پایگاه اجتماعی که در جامعه دارند کمتر مورد تعقیب قرار می گیرند و اگر هم احیانا در تور عدالت گرفتار آیند به زودی از آن خارج می شوند که آن هم ناشی از موقعیت اجتماعی آنها رقم سیاه بسیار بالاست(اگر کل که در زمان و مکان معینی اتفاق می افتد بزهکاری واقعی بنامیم، رقم سیاه بخشی از بزهکاری واقعی است دستگاه عدالت کیفری هرگز از آن با خبر نمی شود).رقم سیاه جرم بستگی به عوامل متعددی دارد از جمله میزان کارآیی پلیس و متولیان کشف و تعقیب جرایم، گزارش پذیری جرم، رویست پذیری جرم موقعیت اجتماعی مجرم و بزه دیده. رقم خاکستری جرم عبارت است از جرایم که وقوع آنها از حیث رکن مادی کشف می شود و مجرم هرگز شناخته نمی شود.

حالت دوم: استعداد مجرمانه بالاست ولی قابلیت انطباق پذیری با ارزش ها کم است.

مانند گانگسترها و مجرمین حرفه ای کسانی که مشهورند به ارازل و اوباش که دارای گستاخی و تهور بالایی هستند ولی قابلیت انطباق کمی با ارزش ها دارند.

حالت سوم: که استعداد مجرمانه پایین است و قابلیت انطباق پذیر هم کم است. این دسته از مجرمین ، توده متوسط افراد بزهکار را تشکیل می دهندکه معمولا از موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردار نیستند از طرف دیگر استعداد مجرمانه آنها هم بالا نیست.

حالت چهارم: استعداد مجرمانه پایین است ولی قابلیت انطباق بالاست این دسته از مجرمین در حقیقت همان مجرمین اتفاقی هستند که بدون طرح و نقشه قبلی(سوء نیت قبلی) و در حقیقت به نحو اتفاقی مرتکب جرم می شوند.پس مختصرا ره آورد مکتب تحققی حقوق جزا یا انسان شناسی جنایی عبارتند از:

1-اعتماد به جبرگرایی

2-نفی مسئولیت اخلاقی که خود ناشی ازاعتقاد به جبر گرایی بود

3-مبارزه با کیفر به عنوان واکنش نامناسب در مقابل جرم و توصیه ی جایگزین کردن اقدامات تامینی و تربیتی به جای کیفر

4-ره آورد دیگر هم توسعه زندانها به عنوان درمانگاه مجرم یا کلینیک دستگاه عدالت کیفری و اجمالا میتوان گفت چون این مکتب جرم را ناشی از جرمی می دانست و اعتماد داشت که مجرم در ارتکاب جرم بیمار است اعتقادی به مسئولیت کیفری مجرم نداشتند به جای مسئولیت کیفری می گفتند که مجرم مسئولیت اجتماعی دارد به همین جهت جامعه محق است تا در جهت زایل نمودن حالت خطرناک مجرم هر نوع اقدام اصلاحی و درمانی را تجویز و اعمال نماید.(مجازات در مکتب تحققی به عنوان ضمانت اجرای کلاسیک حقوق جزا هیچ نقشی ندارد).


منابع:

خلاصه و برشی از تدریسهای بازپرس محترم جناب آقای دکتر امیرحسین جوانبخت