منزلت اجتماعی
مهم ترین مشکل فعلی کشور بروز پدیده «نابرابری اجتماعی» است. اما چرا این پدیده مهم ترین مشکل کشور است؟ و اگر مهم ترین مساله کشور است چرا روشنفکران و دانشگاهیان در مورد آن وفاق ندارند؟
چرا این پدیده مهم ترین مشکل کشور است؟
یکی از پیامدهای انقلاب اسلامی تغییر درک مردم از نابرابری بود. برخلاف دوران قبل از انقلاب که تا حد زیادی درک مردم از نابرابری بر اساس درک نوعی قشربندی بسته اجتماعی قرار داشت، بعد از انقلاب بتدریج مردم به نوعی درک قشربندی باز معتقد شده اند. این تغییر را می توان با توجه به تحقیقات مختلفی که در مورد رفتار فرهنگی ایرانیان انجام شده است دریافت. قبل از انقلاب مردم فکر می کردند منزلت اجتماعی بالا متعلق به اصطلاح به «هزار فامیل» است و نمی توانند در آن میان جای گیرند. لذا تلاشی برای دستیابی به فرصت های اجتماعی، بویژه فرصت های آموزشی نداشتند و سیاست های اجتماعی از جمله سیاست آموزش عالی که می تواند جایگاه اجتماعی افراد را تغییر دهد، براساس این درک از نابرابری، تمامی مردم را دربر نمی گرفت. بعد از انقلاب شاهد چندین تحرک اجتماعی شدید بودیم که ناشی از تغییر این درک بود. اولا، گروهی که جایگزین طبقه حاکم قدیم شدند. ثانیا، سیاست های اجتماعی برای دستیابی به فرصت های جدید اجتماعی زندگی بسیاری را تغییر داد. اما این تحرک اجتماعی باز نایستاد و در تمامی دوره های سال های بعد از انقلاب ادامه یافته است. گروه های مختلفی جزو قشرهای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی طبقه حاکم می شوند و بعد از چند وقت جای خود را به گروه های دیگر می دهند. در سایر قشرهای جامعه نیز چنین تغییراتی دائما صورت می گیرد. به عبارت دیگر، سیاست های اقتصادی و فرهنگی که نابرابری را نشانه رفته خود بر تحرک اجتماعی استوار است و این تحرک اجتماعی خودش در چرخه ای دیگر نابرابری اجتماعی را تشدید می کند. البته روشن است که نوع واضح نابرابری اجتماعی اختلاف درآمدها بین گروه های مختلف مردم است که بازهم تحرک اجتماعی بالا نه تنها متوقفش نمی کند بلکه به آن دامن می زند. اگرچه همان طور که گفته شد اساس همه اینها این تغییر درک مردم از نابرابری است که می توانند جایگاه اجتماعی شان را تغییر دهند. لذا جای تعجب نیست که به طور مثال، کمیته امداد به خانواده های تحت پوشش، وام کمک تحصیل در آموزش عالی می دهد چون این خانواده ها نیز انتظار تغییر جایگاه اجتماعی شان را دارند و درک کرده اند که از طریق تحصیلات عالی می توانند جای خود و خانواده شان را تغییر دهند. اگر نابرابری ناشی از تحرک اجتماعی مهم ترین مساله کشور است چرا روشنفکران و دانشگاهیان در مورد آن وفاق ندارند؟ سیاستگذاری اجتماعی، علمی که به موضوع نابرابری می پردازد، در ایران ناشناخته است. اولا در تعریف این موضوع بین روشنفکران و دانشگاهیان اختلاف نظر وجود دارد. اگرچه باید گفت که این عدم وفاق و ناشناختگی مانع سیاستگذاری دولت نمی شود و تقریبا دولت باید اقدامات و سیاست هایی برای کاهش نابرابری در جامعه داشته باشد. بعد از انقلاب این سیاست ها وجود داشته و استمرار هم داشته است اما به دلیل همان ناشناختگی از اصول سیاست های اجتماعی نه تنها به هدفش که کاهش نابرابری است نرسیده بلکه همان طور که گفته شد به دلیل اثراتش در تحرک اجتماعی بالا از اهدافش دور هم شده است. تعداد بی شمار صندوق های رفاهی، اعم از بنیادهای موازی دولت و دولتی و برنامه های کاهش فقر و بیکاری، نتوانسته اند میزان نابرابری را کاهش دهند. ثانیا، نه تنها وفاق و شناختی در مورد سیاستگذاری اجتماعی نیست، بلکه گفتمان روشنفکری که به وفاق و شناخت کمک می کند نیز وجود ندارد.
بنابراین، اگرچه تمامی سیاست های دولت در مورد نابرابری است اما جامعه علمی و روشنفکری و بالطبع، گروه های سیاسی، موضوع گفت و گوی شان ارزیابی فلان سیاست مسکن، یا سیاست بهداشت و درمان نیست تا مشخص شود سیاست های دولت که برای خواسته های روزمره مردم تدوین می شود به کاهش نابرابری و تغییر زندگی مردم انجامیده است یا نه. در حالی که در کشورهای توسعه یافته رفاهی، سیاستگذاری اجتماعی دولت از دل گفتمان روشنفکری و ایدئولوژی های سیاسی بیرون می آید. مسلم است که در ایران افرادی با تفکرات چپ یا راست گرایانه وجود دارند اما مواضع اجتماعی مشترکی دارند. به طور مثال، معمولا حمایت از رشد سازمان های غیردولتی برای حمایت های اجتماعی، تفکری برخاسته از ایدئولوژی لیبرالی است که بر مسئولیت افراد جامعه تاکید دارد تا بر تحقق حقوق شان از طریق دولت.
اما در ایران بسیاری چپ گرایان خودشان فعالان سازمان های غیر دولتی رفاهی هستند. سیاستگذاری اجتماعی براساس هر ایدئولوژی، روی طیف دیدگاه های مختلف سیاسی، ابعادی دارد. هنگامی که دیدگاهی چپ گرایانه است، گروه یا فرد حامی آن ضمن آنکه حس تعلق به این دیدگاه دارد و هویت فکری خود را از آن می گیرد و به آن افتخار هم می کند، بعد گفتمانی – چه تلقی رفاه به مثابه یک حق یا مسئولیت اجتماعی فرد - بعد ارزشی، چه برابری و مساوات طلبی و چه انصاف و آزادی در انتخاب –روشن است. بر اساس همین دیدگاه ها مکانیسم سیاست های اجتماعی مختلف پیشنهاد شده و از آن دفاع می شود. سازمان تولید رفاه، مصرف رفاه و توزیع رفاه در چنین جوامعی بر اساس چنین دیدگاه هایی شکل گرفته است. بی دلیل نیست که کشوری چون امریکا برای برخی سیاستهای اجتماعی بر حق انتخاب تاکید می کند و بیشتر کشورهای اروپایی بویژه اروپای شمالی بر اصول برابری. مسلما چنین گفتمانی در ایران نیست. سازمان تولید، مصرف و توزیع رفاه در ایران در گذر نزدیک به یک قرن حاصل کم و بیش اقدامات دولت یا گفتمان رسمی بوده است.
بجز دوره های کوتاهی، سیاستگذاری اجتماعی فاقد گفتمان روشنفکری بوده است و به همین علت عمل از نظر بسیار پیشی گرفته است و آنچه رخ می دهد در سپهر اقدامات دولت است تا از شدت مشقات مردم و مشکلاتی که به طور اجتناب ناپذیری درگیر آن هستند بکاهد. دولت، چه این را به عنوان یک ضرورت اخلاقی انجام دهد، چه برای کنترل اجتماعی، جامعه روشنفکری ایران در آن مداخله ای ندارد. به تعبیر فوکو وقتی از سیاستگذاری اجتماعی، مانند سیاست های مربوط به هوا، مسکن، کاهش فقر، بهداشت و درمان در میان روشنفکران سخن می گوییم به جای آنکه سخن شما را در بر گیرد شما باید رشته سخن را به دست گیرید. سخن شما در سیاستگذاری اجتماعی صدایی است که شبیه به آن هیچگاه پیش از شما شنیده نشده است. گویی شما عبارتی جدید را شروع می کنید نه دنبال آنچه قبلا گفته اند. آنچه در باره سیاست اجتماعی می گویید نظر شماست. شما باید بازی جدیدی را آغاز کنید که معلوم نیست کسی میلی به شرکت در آن داشته باشد. اگر روشنفکران سخن سیاستگذاری اجتماعی را آغاز نکرده باشند، آغاز کننده سخن تنها با رویه طرد و کنارگذاری سخنانش روبه رو می شود. همان طور که در مورد این نوشتار نیز ممکن است چنین شود.