فرهنگ و کشور های جهان سوم

28 مرداد 1403 - خواندن 9 دقیقه - 802 بازدید

جهان سوم و مسایل فرهنگی

از نظر لغوی فرهنگ عبارت است از علم و فضل وادب و عقل ،فرهنگ میراث ملی نامیده می شود .در فرهنگ فارسی مفهوم فرهنگ مجموعه ای متضمن معلومات ،معتقدات ،هنر ها ،اخلاق ،قوانین و آداب و رسوم است.

فرهنگ نظام پیچیده و پویای اجتماعی است که در روند تکامل اجتماعی انسان برای انطباق و سازگاری هر چه بهتر و بیشتر با محیط طبیعی واجتماعی وادامه زندگی هر چه غنی تر ،متعالم تر و خلاق تر از سوی انسان جمعی آفریده وپرورده می شود و از نسلی به نسل دیگر به عنوان میراثی اجتماعی انتقال مییابد .

به طورکلی ویژگی های زیر برای جوامع جهان سوم مشترک است،استثمار ،اقتصاد نامتعادل ،درآمد سرانه پایین ،افزایش جمعیت ،دخالت زیاد دولت در امور اقتصادی ،زندگی سیاسی غیر دموکراتیک،ضعف دولتها در عرصه بین المللی ،تعارضات قومی ،نژادی ،مذهبی ،محلی ،جنگ داخلی

علل عقب ماندگی کشورهای جهان سوم عمدتا به خاطر بدهکاری و فقر ،انرژی ،آموزش و پرورش و حقوق بشر است

از نظر فرهنگ سیاسی کشورهای جهان سوم کمتر از فرهنگ مشارکت خبری هست و بیشتر این کشورها دارای فرهنگ سیاسی محدود هستند

تاخیر فرهنگی یکی از نکته های مهم پویایی شناسی فرهنگی است .تاخیر فرهنگی در کشورهای جهان سوم بیشتر و در کشورهای صنعتی کمتر است .یکی از دلایل می تواند صنعتی شان این کشورها سالهاست صنعتی شده اند و درنتیجه فرصت همراهی لازم با ابداعات افکار عقاید و شیوه زندگی خود و الگوی رفتاری خود را متناسب با تغییرات فناورانه بیشتر داشته اند درحالی که در کشورهای جهان سوم بدین گونه نبوده و هر چیزی پس ازآنکه تقریبا تکمیل شده یک مرتبه وارد می کنند و چون یک مرتبه و آنی با فناوری و تمدن غربی آشنا شده اند و همچنین از آموزش وپرورش متناسب برخوردار نیستند تاخیر فرهنگی بیشتری نسبت به کشورهای پیشرفته دارند ضعف و نارسایی عناصر فرهنگ بومی ،نبود سازمانی مناسب برای گسترش فعالیت های فرهنگی وبی توجهی به عناصر تغییر در سطح بین الملل رشد گروه جدید از نخبگان که عموما افکار و آرای آنان ریشه در حوزه مکاتب فکری و فرهنگی مطرح غرب دارد .وجود کاتب و نظریات جدید ،برخورد بافرهنگ در قالب تهاجم فرهنگی ،سیاسی و اقتصادی و بازتاب توسعه فرهنگی غرب ،رشد و افول مارکسیم ،استقلال کشورهای جدید در جهان سوم و عوامل موثردر برخورد فرهنگ نهایت زمینه ساز غلبه فرهنگ غرب بر فرهنگ کشورهای جهان سوم بوده است .

فقر فرهنگی که به معنی مطلق یعنی عدم بهره مندی از زمینه های مختلف فرهنگی نظیر رفاه ،آموزش وپرورش ،بهداشت ،درمان می باشد .فقر فرهنگی از عمده ترین مسائلی است که جوانان را به بزه کاری می کشانده دارند توسعه و نوگرایی در کشورهای جهان سوم هم اقتصادی است و هم فرهنگی .دلیل عمده آن این است که اقتصاد یک ملت بخشی از فرهنگ آن کشور است و بین اقتصادیات و امور فرهنگی رابطه تنگاتنگ و به هم مرتبط وجود دارد .باید توجه داشت که فرهنگ از فرایند توسعه اقتصادی و اجتماعی جدایی ناپذیر است .ازنظر دکتر عظیمی بازسازی تمامی نهادهای یک جامعه بر اساس یک اندیشه و شناخت محوری جدید است و به هرحال تا زمانی که مسائل توسعه از مسائل فرهنگ جدا باشد تعارض وجود خواهد داشت در دوره استعمار و استثمار ،پول پرستی و مصرف گرایی و علاقه به رفاه در جهان سوم رسوخ کرد اما دقت در رعایت ظرافت در تولید ،حساست به بازدهی و سامان دهی،توجه به نگرش سیستمیک و روش سیستماتیک انتقال نیافت ،غرب در دوره استعمار روح سرمایه داری را به جهان سوم منتقل کرد اما راسیونالیسم ،فرهنگ و ساختار لازم برای فعالیت متعادل اقتصادی و توسعه صنعتی را عرضه ننمود .بنابر این در صورت انتخاب توسعه ،کشورهای جهان سوم در دهه 1960 و 1950 در چهارچوب استعماری و وابسته می بایستی راه چند قرنی ممالک صنعتی را در طی 20 تا 15 سال طی نمایند .اما باوجود شکاف های عمیق در تجربه و تکامل روش ها و تفکرات مربوط به رشد مادی و بهره برداری از طبیعت جهان سوم به طور غیرطبیعی و با جهش مصنوعی اقدام به برنامه ریزی اقتصادی و توسعه نموند.نادیده گرفتن فرهنگ تهدیدی برای تضعیف فرایند توسعه است زیرا توانایی بسیار زیاد نیروی فرهنگ بومی که می تواند به صورت بالقوه در تحرک و تشویق مردم در اجرا و همکاری با برنامه ها مورداستفاده قرار گیرد راکد و بدون استفاده می ماند .

.

اکثر کشورهای جهان سوم به اجرای استراتژی صادرات جایگزین صنعتی شدن می پردازند .یعنی اینکه کالاهایی را که قبلاوارد می کردند به صورت قطعات وارد کشور و در آنجا سوار می کنند .نوگرایی را باتوسعه برابر دانسته شد ورشد مادی درجامعه را به عنوان پیشرفت تلقی می شود

متاسفانه شکست تحول اقتصادی گذشته در اکثر کشور های جهان سوم منجر به تضعیف روحیه عمومی نسبت به توانایی دولت و تحول اداری و اجتماعی در این کشورها شده است .در بسیاری از کشور های جهان سوم بی توجهی و یاکم توجهی به نشست تاریخی در علم و فناوری باعث محدود شدن منابع فیزیکی و مالی می گردد و عملا مانع رشد فعال در علوم و فناوری می شود.

.

.

موضوع آموزش و تخصصی شدن نیروی کار یکی از مباحث عمده و اساسی هر جامعه است که همین طبقه یعنی اهل معارف و تخصص می توانند کشور را از لحاظ مادیات و معنویات به درجات اعلی برسانداما این موضوع در جهان سوم مانند دیگر موضوعات درسطح خیلی پایینقرار دارد. چنانچه تحقیقات انجام شده بیانگر آن است که هزینه های مصرفی برای تعلیم و تربیت در کشورهای صنعتی چندین برابر کشورهای جهان سوم است ویکی از دلایل صنعتی بودن آن کشورها را نیروی تخصصی در امور صنعتی ،اقتصادی ،سیاسی ،فرهنگی واجتماعی تشکیل می دهد که باعث شده در هر زمینه تخصص داشته باشد و خود را از وابستگی نفی کرده ومدیریت وابتکار عمل را به دست خود بگیرند

تجربیات جهان سوم معرف این نکته است که نظامهای سنتی آنان متحول شدند اما محصول این تحول نه نسبت قابل توجهی با گذشته سنتی داشت و نه وجوه اشتراک کافی با معیار ها و وضعیت جدید برقرارکرده استو مشکلات بسیاری را هم ایجاد کرده مانند بدهیها و مشکلات شهری ووابستگی مالی وصنعتی و رشد ضعیف اقتصادی ووضعیت نامساعد آموزش و بهداشت.البته که اقتصاد به مفهوم غربی نارسایی های فرهنگی و تضعیف سنتها واصول مذهبی را به دنبال آورد .متعاقب اجرای الگویهای وارداتی ،سیاست و نظام های سیاسی در اکثر کشورهای جهان سوم در وجود ارتش واعمال روش های زور وارعاب خلاصه گشت وتعجیل در رشد و اجرای الگوهای ناموزون ،موجبات تضعیف تکامل سیاسی و رشد سیاسیرافراهم آورد در اکثر کشور های جهان سوم سهستون اقتصاد و سیاست و فرهنگ به صورت همگون رشدو حرکت نکرده اند واین عمیق ترینآفت ساختاری است

جهانی شدن فرهنگی پدیده ای تفکیک ناپذیر از فرایند جهانی شدن است که دو تفسیر دارد .تفسیر اول براین اعتقاد است که جهانی شدن به فروریزی مرزها از جمله مرزهای فرهنگی می انجامد .حوزه های خاص فرهنگی را از بین می برد .خرده فرهنگ ها در مقابل هجمه فزاینده و فراگیر فرهنگ عام یا جهانی کمرنگ میشوند و همه فرهنگ ها در فرهنگ انحصاری عام محو خواهند شد .

تفسیر دوم هیچ حوزه ای از نتایج و دست آورد های جهانی شدن مصون نمانده و فرهنگ و اجتماع همانند سیاست و اقتصاد قلمرویی هستند که به شدت تحت تاثیر آن واقع می شوند .این شیوه محو شدن در درون جهانی شدن فرهنگو مقلد محض گشتن است

جهانی شدن مهمترین نتیجه اش در حوزه فرهنگ نسبی شدن و سپس بحران هویت و معنا است .مکتب فرانکفورت ،نئومارکسیست و اکثر متفکران در کشورهای جهان سوم ،جهانی شدن را مترادف با حذف و نابودی فرهنگ و هویت و معنا بر می شمارند . این گروه جهانی شدن را نه فرایندی طبیعی و نه روندی تاریخی و عقلایی و نه افزایش آگاهی ملت ها تلقی می کنند .بلکه آن را پدیده ای در غرب جدیدیا امپریالیسم نو در حوزه فرهنگ ،امپریالیسم فرهنگی بر می شمارند

البته به رغم اینکه جهانی شدن تهدیداتی را متوجه کشورهای جهان سوم نموده است نبایداز قابلیت های آن غافل شد. جهانی شدن ظرفیت هایی ایجاد کرده است که می توان برای انتقال پیام از آن استفاده کرد . جهانی شدن به نحوی حامل همگرایی ،تکثرگرایی و وفاق و ایجاد هویت عام و مشترک است که موجب کاهش تنش ها ی قومی ،مذهبی و دینی می شود و در مواردی باعث شناختن نقاط ضعف و قوت فرهنگی می شود که به تقویت هویت ملی منتهی می شود و در ابعاد دیگر نیز می توان گفت ،جهانی شدن باعث می شود کشورهای جهان سوم از دستاورد های اقتصادی ،سیاسی و اجتماعی سایر ملل به سود خود استفاده کنند