چهار عنصر اساسی محبت

18 مرداد 1403 - خواندن 9 دقیقه - 965 بازدید


 

عنصر یکم :

کسی که محبت می ورزد ;

چون بحث ما در باره انسانها است ، لذا مسلم است مقصود ما از کسی که محبت می ورزد انسان است ، نه سایر جانداران که از عواطف غریزی برخوردارند .

عنصر دوم :

شخص یا موضوعی است که مورد محبت قرار می گیرد ، که با کلمه ی محبوب بیان می گردد .

عنصر سوم :

محبت است که همگان مفهوم آن را می دانند و کم و بیش طعم آن را چشیده اند . اگر چه با نظر به موضوع محبوب و وضع روانی کسی که محبت می ورزد ، دارای مراحل و خواص مختلف می باشد . محبت در مقابل یک سلام متعارفی تا محبت ناشی از کاری که موجب نجات انسانهائی از مرگ در فجیح ترین وضع انجام گرفته است دارای مفهوم مشترک از این پدیده می باشد ، ولی می توان گفت:

چنانکه آن دو در شدت و ضعف و پایداری و موقت بودن متفاوتند ، همچنین از نظر کیفیت هم فاصله زیادی با یکدیگر دارند ، اگر چه یک مفهوم وسیع جامع آن دو سایر اقسام محبت را در بر می گیرد .

عنصر چهارم :

انگیزه ی محبت است . این عنصر تعیین کننده چگونگی ارزش است .

اصول انواع انگیزه های محبت به قرار زیر است :

۱_ مقداری از انگیزه های محبت وابسته به قوانین جبری است که در طبیعت انسانها وجود دارد ، مانند قانون مادری و کودکی . هر یک از طرفین محبت خاصی به دیگری دارد ، بدون اینکه احتیاجی به آگاهی های عالی ، و درک و دانش دیگری جز همان وصف مادری و فرزندی ، وجود داشته باشد . 

2_ در میان انگیزه های طبیعی محبت ، نوعی از عوامل وجود دارند که آنها را عوامل احتیاج تعبیر می کنیم . کسی که احتیاجش به وسیله فرد یا گروه و جامعه ای برطرف می گردد ، بدون تردید محبتی در باره ی آنها پیدا می کند. بدان جهت که انگیزه محبت در این موارد ، برطرف شدن احتیاج است ، ارزشی جز طبیعی بودن وضع روانی شخصی که محبت می ورزد ندارد ، چنانکه در نوع یکم از انگیزه های محبت ، عظمت و ارزشی جز همان طبیعی بودن وضع روانی مادر و فرزند ، چیزی وجود ندارد ، زیرا اگر افعی هم دارای حالت حیات طبیعی بوده باشد همین علاقه را با کودکانش خواهد داشت .

3_ نوعی دیگر از انگیزه های محبت وجود دارد که جلب سود از دیگران می باشد . مسلم است که دست یافتن به سود به هر معنا که باشد ، موجب محبت به کسانی می شود که به شخص مفروض سودی بخشیده اند .

4_ قسم دیگری از عوامل محبت داریم که نوعی از خواسته های روانی ما را بر می آورد . مانند زیبائی که به طور کلی از خواسته های ما است . و مانند محبت است که به طور متقابل در ما محبت به وجود می آورد. 

باید بگوئیم که این نوع انگیزه ها اگرچه به طور مستقیم از امور مادی محض نیستند ، بدان جهت که برآورنده نیازهای روانی ما می باشند ، مانند نوع دوم از انگیزه ها هستند که ارزشی جز کشف طبیعی بودن روان انسانی ندارند . بنابراین ملاحظات، نوع دوم و سوم از انگیزه ها هیچ ارزشی را جز معامله گری آدمی نشان نمی دهند . و نوع یکم و چهارم هم نشان دهنده ی وضع طبیعی روان آدمی است که دارای ریشه های جبری است . ؟ پس کدام است آن محبتی که ارزشی ذاتی و مستقل از سودجوئی ها و جبر روانی آدمی دارد ؟

این محبت در کدام انسانی پیدا می شود که والاتر از فرشتگان است ؟ کجا است آن محبتی که عالی ترین و محرک ترین شعارهای بشری در باره ی آن گفته شده است ؟ آیا انسانها برای ابد از این محبت محروم مانده ، تنها در کتابهای ادبی و ذوقی ، لفظ آن را خواهند دید و دل بدان خوش کرده اند ؟ 

برای پاسخ به این سوآلات است که ما این جمله : ( عامل محبت اصیل انسانها ایمان و عمل صالح است ) را عنوان مبحث قرار داده ایم . برای اثبات این مدعا بهترین راه آن است که ما دریافتهای اصیل روانی خود را در باره محبت اصیل، و خواص و انگیزه های آن را با تحلیل و ترکیب منطقی واقع بینانه ( نه تجرید خشک و پیش ساخته ) تنظیم و مورد استنتاج قرار بدهیم .

2_ قضیه دیگری به همین روشنایی داریم که میگوید : ما انسانها دارای استعداد گرایش به کمال می باشیم . و چون گرایش واقعی بدون محبت امکان پذیر نیست ، در نتیجه ما محبت به کمال داریم و کمال محبوب ما است .


 3_ محبت هایی که به انگیزگی جبر روانی یا احتیاجات و سودجوئی ها بروز می کنند ؛ در موقع تحلیل نهایی به ریشه های خودخواهی می رسند که دارای ارزش نیستند و بلکه به جهت قرار دادن محبت در مجرای سوداگری ، موجب بروز نفرت از خود صاحب محبت بر خویشتن می باشند ، زیرا خود سوداگر بهتر از همه می فهمد که : آن پدیده مقدس را که محبوبیت ذاتی دارد ، در معرض خرید و فروش قرار داده است . و آن محبتی که از جبر روانی سر بر می کشد ، جز حباب جبری ، ناشی آ. هوا و آب و حرکت جیزی نیست . سه قضیه مزبور اثبات می کند : آن محبت اصیلی که دارای ارزش ذاتی است ، منحصر در استعداد گرایش به کمال به فعلیت در ذات انسانی است .

4_ این کمال که گرایش به آن یکی از استعدادهای ذاتی ما ، بلکه اساسی ترین آنها است ، آن تناقضی را با خودخواهیها دارد که اندیشه های سازنده با تخیلات ویرانگر . نتیجه ی اعتقاد به این قضیه این است که محبت اصیل که دارای ارزش است ، ضد ناسازگار خود محوری است .

5_ بدان جهت که در محبت اصیل پای شخصیت آدمی در کار است ، یعنی شخصیت کمال جوی آدمی است که از آن محبت برخوردار می گردد ، آگاهی به موضوع محبوب ، نخستین شرط اساسی محبت است ، زیرا محبت کورانه تفاوتی با حرکت یک برگ زرد به وسیله باد به سوی برگ دیگر ندارد . یکی از بهترین عباراتی که در باره شرط آگاهی و تعقل دراصالت محبت گفته شده است ، جملاتی است که تولستوی ، آن انسان شناس بزرگ بیان کرده است : ( تمام مردم می شناسند آن عاطفه ای را که حل مشکلات می کند و به انسان سعادت زائد از وصف می رساند ، و آن عاطفه ، محبت است . ) حیات عبارت است از سرور و نشاط شخصیت حیوانی ، مادامی که فرمانبردار عقل باشد. 

عقل آن ناموسی است که شخصیت حیوانی برای رسیدن به سعادت مطیع اوست . 

محبت سیرت یگانه انسانی است که با عقل موافق باشد ، در حالی که شخصیت حیوانی راغب به سعادت ذاتی حیوانی است .

چقدر قشنگ و زیباست عاطفه ی محبت که انسان را وادار می کند به بنای حیات خود برای فائده ی دیگران . درد مردم ناشی از شخصیت حیوانی و مصدرش آنجاست . و تخفیف این درد ممکن نیست مگر آنکه تن به محبت بدهد تا در او معجزات ظاهر نماید . هر قدمی که انسان برای سعادت شخصی خود بر می دارد او را نزدیک میکند به بزرگترین مصیبتها، یعنی مرگ که به مجرد دیدنش صفا و روشنی و مسرات شخصی در نظرش تیره و تار میگردد ، مگر قدم گذاردن در راه محبت که نه فقط ترس از مرگ را ظاهر نمی کند ، بلکه به انسان تکلیف میکند که جسد خود را قربانی سعادت دیگران نماید .

قدح نوشان صهبای محبت

دلی دارند دریای محبت

صفابخشند باغ زندگی را

ز گلهای شکوفای محبت

چو لب با مهربانی می گشایند 

برآرند از دل آوای محبت

به غیر از لاله ی جان پرور عشق

نمی روید ز صحرای محبت ...1



منابع : 

ترجمه و تفسیر نهج البلاغه. علامه محمد تقی جعفری جلد چهارم ص 33

فلسفه زندگی_ تولستوی صفحات 147 الا 149

سعید کیوان پور ( شیرانی ) 

فلسفه زندگی . تولستوی ترجمه آقای جلال دادگر ص 65

1_ سخای اصفهانی