مداخله درسوگ ، پاسخ به مرگ عزیزان

8 تیر 1403 - خواندن 14 دقیقه - 673 بازدید

سوگ عبارتست از مجموعه افکار، احساسات و واکنش هایی که فرد در مواجهه با یک فقدان بروز می دهد.

 چرخه ای که فرد برای پذیرش فقدان طی می کند چرخه سوگ نام دارد.

 هنگامی که فرد قادر نباشد فرآیند طبیعی سوگ را طی نماید و دچار احساسات دوگانه و تعارض آمیز گردد، سوگ عارضه دار به وجود می آید.
پاسخ و عکس العملی به از دست دادن فرد یا چیزی که متعقل به یک گروه خاص است خطاب می شود.

عوارض سوگ ممکن است به از دست دادن تمرکز یا مشکلات جسمی باشد که ابعاد عاطفی، رفتاری، فلسفی یا اجتماعی دارد. سوگ یکی از عوامل ایجاد غم نیز می باشد گریه از بخش های طبیعی سوگ است که نتیجه تحریک عواطف است که اگر بیش از اندازه باشد موجب مشکلات جسمی و روحی می شود.

به دنبال فجایع و فقدان هایی که نتیجه وقایع وحشتناک و یا خشونت آمیز هستند، طبیعی است با تعداد زیادی از کودکان و بزرگسالان دچار سوگ مواجه باشیم. کمک به فرد سوگ وار مقدور نخواهد بود مگر این که با تکوین مفهوم مرگ در مراحل مختلف زندگی آشنایی کامل داشته و بتوانیم واکنش های طبیعی و غیرطبیعی سوگ را از هم تشخیص بدهیم.

به دو دلیل مداخلات مربوط به سوگ را به طور جداگانه از سایر مداخلات مطرح می کنیم،

 اول این که تجربه فقدان و مرگ عزیزان در فجایع مختلف کاملا متفاوت است، در برخی موارد افراد تجربه مستقیم اندکی در رابطه با مرگ پیدا می کنند در حالی که اموال و متعلقات خود را از دست می دهند.

دوم اینکه گاه اتفاق می افتد که اکثر یا تمامی بازماندگان عزیز یا عزیزانی را از دست می دهند. دوم به این دلیل که عقاید و رسوم و آداب مربوط به مرگ در جوامع مختلف کاملا متفاوت است. همان طور که خواهیم دید این رسوم نقش مهمی در سوگواری افراد دارند، و روش تسهیل روند سوگواری افراد از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است.

 احساسات متداولی  که در پی از دست دادن یک فرد با آنها روبرو می شویم.
- بهت
زدگی و ناباوری
- فقد
ان
- گنا
ه و احساس پشیمانی
- احس
اس بی عدالتی
- حسا
دت
- خشم
- احساس تنهایی
- احسا
س آسودگی خاطر

گریه
از بخش های طبیعی سوگ است که نتیجه تحریک عواطف است که اگر بیش از اندازه باشد موجب مشکلات جسمی و روحی می شود


پاسخ به مرگ در مراحل مختلف زندگی
میزان
تکامل عاطفی و شناختی نقش تعیین کننده ای در درک، تفسیر، و برداشت فرد از مفهوم مرگ دارد. درک کودکان از مرگ با میزان قدرت درک انتزاعی آنان در ارتباط مستقیم است. تا سن پنج سالگی یعنی در مرحله جاندارپنداری کودکان می پندارند که همه موجودات جاندار هستند، و مرگ را تنها به عنوان نوعی جدایی (همانند خواب) می پندارند.

 بین 5 تا 10 سالگی، کودکان به غیرقابل اجتناب بودن مرگ و فنا پی می برند، و از مرگ والدین و احتمال بی پناه ماندن خود می هراسند. حدود 9 تا 10 سالگی کودک درک می کند که مرگ برای خود وی و افراد خانواده اش نیز غیرقابل اجتناب است. معمولا تا سن بلوغ، کودکان به مفهوم غیرقابل اجتناب بودن، غیرقابل برگشت بودن، و جهان مشمول بودن مرگ پی می برند.

در برخی جوامع، والدین تمایل دارند که از مطرح نمودن مسئله مرگ و صحبت در مورد آن با کودکان خود طفره بروند. چنین واکنشی ممکن است سبب بروز واکنش های غیر متناسبی در کودکان گردد. در سنین کودکی ممکن است تفکرات جادویی در مورد مرگ وجود داشته باشد، از این قبیل که فرد متوفی قادر به شنیدن و دیدن است، و ممکن است کودک با همین دیدگاه، سعی در خشنود ساختن متوفی با اعمال و رفتار خود داشته باشد. دراین زمان کودک بین دو پدیده ای که همزمان رخ می دهد رابطه علت و معلول برقرار می کند مثلا اگر به برادرش گفته که او را دوست ندارد، خدا کند بلایی سرش بیاید و تصادفا نیز برادر وی دراثر سانحه زخمی می شود، می اندیشد که فکر و سخن او باعث حادثه برای برادرش شده است در نتیجه احساس گناه پیدا می کند.

نوجوانان، با دارابودن قدرت درک انتزاعی، به غیرقابل اجتناب بودن مرگ و نیز این که مرگ پایان خط زندگی است پی می برند. اما این بدان مفهوم نیست که فرد نوجوان با احتمال مرگ خود و عزیزانش به راحتی می تواند کنار بیاید. برخلاف کودکان و نوجوانان، معمولا بالغین مسن تر با مسئله نزدیک شدن مرگ راحت تر کنار می آیند.

واکنش در برابر مرگ
هیچ واکنشی در برابر مرگ را نمی توان ”صحیح“ یا ”غلط“ برشمرد. افراد مختلف واکنش های متفاوتی از خود بروز می دهند. واکنش های معمولی در کودکان عبارتند از شوک و ناباوری، اعتراض به آنچه اتفاق افتاده، آپاتی، و گاه ادامه فعالیت ها بصورت عادی. با گذشت زمان ممکن است ترس و اضطراب به این حالات افزوده شوند، کودکی که یکی از بستگان را از دست داده ممکن است همواره نگران از دست دادن والدین باشد.

اختلالات خواب از سایر مشکلات کودک سوگوار هستند، چه به صورت اشکال در به خواب رفتن و چه به صورت اشکال در تداوم خواب. گاهی کودک می ترسد که اگر به خواب برود و دیگر نتواند بیدار شود. ممکن است کودک مکررا گریه کند، یا بی تفاوت باشد.

 گاهی کودک تماما با خاطرات مربوط به متوفی اشتغال ذهنی دارد و با وی همانند سازی می کند. گاهی کودکان می خواهند عکس متوفی را ببینند، نامه های وی برایشان خوانده شود، یا در مورد وی با ایشان صحبت شود. که این درخواستها گاه برای بزرگترها مضطرب کننده است. باید به بزرگترها اطمینان دهیم که این یکی از راه های طبیعی کنارآمدن کودکان با مرگ است.

خشم یکی دیگر از احساسات معمول در کودکان سوگوار، خصوصا پسر بچه هاست. کودک ممکن است با تصور این که متوفی عمدا وی را تنها گذاشته خشمگین باشد یا این که تصور کند خداوند عمدا وی را در چنین شرایط سختی قرار داده است. خشم تا حد زیادی با احساس گناه در ارتباط است.
همان گونه که ملاحظه می شود، واکنش نرمال در برابر مرگ طیف وسیعی از علایم را می تواند در بر بگیرد. در صورتی که این واکنش پیچیده و عارضه دار گردد، مثلا در مواردی که سوگ تاخیری بسیار شدید یا طول کشنده باشد، باید به کودک سوگوار کمک کنیم.

در بزرگسالان، به دنبال فقدان، به طور طبیعی انتظار گذار از چند مرحله پیاپی سوگ را داریم که شامل افکار، خشم، چانه زدن، افسردگی و پذیرش فقدان است. همانند کودکان، در بزرگسالان هم نمی توانیم روش خاصی را به عنوان روش ”صحیح“ سوگواری بخوانیم، افراد مختلف واکنش های متفاوتی را خواهند داشت.

معمولا نحوه مرگ و فقدان در جریان زلزله به گونه ای است که پذیرش آن را برای افراد، اعم از کودک و بزرگسال دشوارتر می سازد، به دلیل اینکه:

احتمال اینکه مرگی دلخراش باشد بیشتر است.
معمولا تعداد زیادی افراد در جریان حادثه می میرند، و افراد شاهد این مرگ ها هستند.
تهدید سلامتی پس از فاجعه بازهم وجود دارد (مثل پس لرزه های قوی)
گاهی یافتن اجساد عزیزان مقدور نیست.

مرگ های دلخراش، مرگ تروماتیک خوانده می شوند. در این گونه موارد، واکنش های سوگ ممکن است بسیار شدید بوده، و حتی با علایمی از اختلال استرس پس از سانحه همراه باشد، مثلا افراد از کابوس شبانه رنج ببرند. افزایش اضطراب و گوش بزنگی مفرط در مواردی که افراد شاهد مرگ دلخراش بوده اند، چندان ناشایع نیست.

نکته دیگر این است که فقدان های طبیعی مانند مرگ پدربزرگ و مادربزرگ، به دنبال زلزله همچنان محتمل هستند. نباید انتظار داشته باشیم که تحمل این فقدان ها برای افراد خاصه کودکان آسان بنماید. چنین مرگی می تواند یادآور خاطرات مرگ های تروماتیک زمان فاجعه باشد.

اقدامات غیر دارویی سوگ طبیعی: بدون شک به دنبال زلزله، افراد با فقدان های متعددی مواجه می گردند. به طور طبیعی واکنش سوگ تا دو ماه به طول می انجامد و انتظار می رود طی این دوره فرد به تدریج بر عملکرد اولیه خود بازگردد. یکی از شروط بازگشت به زندگی نرمال، گذار صحیح از مراحل مختلف واکنش سوگ است، بنابراین تسهیل سوگواری در مراحل ابتدایی پس از زلزله، از بروز واکنش های سوگ عارضه دار در مراحل بعدی جلوگیری خواهد نمود. در اولین روزهای پس از بحران، تشویق بازماندگان به حضور در مراسم سوگواری، تشکیل مراسم سوگواری به کمک روحانیون و معتمدین مردم از اقدامات اولیه است.

در ضمن با توجه به اعتقادات و سنن محلی، برگزاری مراسم در زمان های خاص (از قبیل روز چهلم سالگرد) می تواند کمک کننده باشد. روحانی تیم حمایت های روانی- اجتماعی دربلایا که دربرنامه کشوری در مورد آن صحبت شده است، دراین زمینه می تواند کمک کننده باشد.
درفجایع گسترده نیاز به وجود تعداد بیشتری روحانی وجود دارد و در صورتی که آنان توسط روحانی تیم توجیه شده باشند، در کنار این مراسم می توانند بازماندگان را با واکنش هایی که به طور طبیعی به دنبال بحران ایجاد می گردند آشنا نموده و آنان را به همکاری با گروه های حمایت های روانی اجتماعی ترغیب نمایند. همچنین از فرصت تجمع داغداران می توان برای برگزاری جلسه آموزش عمومی توسط روانشناسان و روانپزشکان استفاده کرد.

در حین روند سوگواری، باید به روش های مختلف به فرد بازمانده کمک کرد تا مرگ عزیزان خود را بپذیرد و با واقعیت کنار بیاید. مهمترین اصل، که در بسیاری موارد با نیت کمک به فرد بازمانده اعم از خردسال یا بالغ نادیده انگاشته می شود ارائه اطلاعات صحیح به فرد بازمانده است.

در صورتی که اطلاعاتی در مورد وضعیت سلامت عزیزان فرد داریم، باید آن را به فرد منتقل کنیم. به دنبال زلزله، مشاهده می شود که نیروهای امداد با هدف آرامش بخشیدن به فرد بازمانده، در برابر سوال وی در مورد وضعیت عزیزی که فوت نموده است به دروغ در مورد زنده بودن و سلامت فرد اطمینان دهی می شود، و این در حالی است که چنین رویکردی فرد را برای سوگ عارضه دار و سایر اختلالات محتمل به دنبال زلزله مستعدتر می سازد.

در مواردی که اطلاعی نداریم باید حتما به فرد واقعیت عدم وجود اطلاعات دقیق را منتقل کنیم و به وی اطمینان دهیم که هرگونه اطلاعات جدیدی را در اختیارش خواهیم گذاشت. گاه در مرکز فاجعه و یا شهرهایی که مجروحین و بازماندگان بدانها اعزام می گردند مراکز اطلاع رسانی برپا می شود، و در سال های اخیر اطلاعات مربوط به بازماندگان در سایت های اینترنت قابل دسترسی است، می توانیم امکان دسترسی به اطلاعات از این طریق را به بازماندگان یادآوری کنیم.

به گزارش میگنا بسیاری از امدادگران و متخصصین افشای اخبار ناگوار برای فرد بازمانده خصوصا کودکان را دشوار می یابند. گاه در چنین موقعیت هایی شک می کنیم که آیا می توانیم پس از انتقال خبر ناگوار از عهده حمایت های لازم برای فرد برآییم یا خیر. تمهیداتی از قبیل ارائه اخبار ناگوار در جمع، یعنی جایی که افرادی با مشکلات مشابه حضور دارند و بیان تدریجی واقعیت ها، در این شرایط کمک کننده خواهد بود. در صورتی که از اتفاقاتی که برای فرد متوفی قبل از مرگ افتاده اطلاع داشته باشیم، می توانیم به آرامی آنها را برای بازماندگان وی بازگو نماییم.

بسیاری معتقدند که بهتر است فرد با جنازه عزیزانش روبه رو نشود، این مسئله خصوصا در مورد کودکان و در مواردی که جنازه تا حدی متلاشی شده است صدق می کند.
بهترین روش این است که به فرد اجازه داده شود در صورت تمایل از عزیز از دست رفته اش خداحافظی کند، این قاعده در مورد کودکان هم صدق می کند. آنان این حق را دارند که تصمیم بگیرند در مراسم سوگواری شرکت کنند، با عزیزشان خداحافظی کنند یا خیر.
در مواردی که اجساد متلاشی می شوند، می توان تنها بخشی از جنازه
را که نسبتا سالم مانده به بازماندگان نشان داد و صحنه مناسبتری را برای دیدن جسد فراهم نمود. در بسیاری از موارد افراد اعم از بزرگسال یا خردسال تمایل دارند که یکی از متعلقات متوفی را به عنوان یادگاری برای خود بردارند، چنین رفتاری هرگز نباید منع گردد، چرا که ما از بازماندگان انتظار نداریم که افراد متوفی را فراموش کنند، آنان باید قادر باشند که با غم فقدان کنار آمده در طول زمان زندگی جدیدی را آغاز کنند.

برخلاف تصور عموم، حضور فرد داغدیده در محل فاجعه باعث تشدید مشکلات وی نخواهد گردید، بلکه به کنار آمدن با واقعیت کمک خواهد کرد. تشویق افراد به ترک محل فاجعه مداخله صحیحی نیست، و باید توجه داشته باشیم که به نوعی تشویق افراد به اقدام به ”رفتارهای اجتنابی“ محسوب می گردد.

ممانعت از بازگویی خاطرات مربوط به متوفی، صحبت در مورد مرگ و ابراز هیجانات ناشی از تاثر فرد از فاجعه و مرگ عزیزان نیز هرگز نباید تشویق شود. این امر خصوصا در مورد کودکان صدق می کند، چرا که بسیاری از کودکان با مشاهده غم و اندوه والدین برای آن که آنان را بیش از پیش متاثر نگردانند از صحبت کردن در مورد فاجعه و نیز مرگ عزیزان خودداری می کنند و همین مسئله زمینه را برای بروز مشکلات آتی فراهم می کند.

در ضمن، کودکان خردسال ممکن است بدلیل محدودیت های مهارت بیان و محدودیت لغات  نتوانند احساسات درونی خود را به راحتی با بزرگترها درمیان بگذارند، در این موارد استفاده از بازی و نقاشی بسیار کمک کننده است.

نکته ای که در مورد کودک سوگوار همواره باید به آن توجه داشته باشیم، اجتناب از صحبت های نادرست است، همانند تشبیه مرگ به خواب یا سفر، وعده دادن به این که فرد متوفی به زودی بازخواهدگشت و غیره .