سهروردی کیست؟

5 فروردین 1403 - خواندن 12 دقیقه - 2921 بازدید

سهروردی کیست؟

شیخ شهاب الدین سهروردی از فلاسفه و عرفای قرن ششم است. او عمر زیادی نداشت؛ اما همان روزهای کوتاهی که در این دنیا گذراند، به تحصیل علم و فلسفه مشغول شد. سهروردی سفرهای زیادی به منطقه عراق و سوریه داشت و در آنجا از محضر علمای زیادی بهره برد. سهروردی در زمان حکومت ایوبیان در آسیای صغیر بود و چندی را به عنوان مشاور عالی ملک ظاهر ایوبی در خدمت او گذراند. او در مدتی کوتاه، شهرت زیادی کسب کرد و از بسیاری علمای سنی مذهب آن زمان، در زمینه علم و فلسفه پیش افتاد. سهروردی با ارائه حکمت اشراق، در نقطه مقابل ابن سینا قرار گرفت و ماهیت را بر وجود ارجح دانست. اندیشه سهروردی از مطالعه و تلفیق فلسفه شرقی زرتشت و برخی نظریات فلاسفه یونان و هند نشات می گرفت. سهروردی پس از مرگش، پیروانی داشت که مکتب او را دنبال کردند.

لقب سهروردی چیست؟

شهاب الدین یحیی سهروردی، از فلاسفه مشهور ایرانی است. این فیلسوف بزرگ اهل سهرورد استان زنجان است و بر طبق شرایط و اعتقاداتی که داشت، در طول زندگی و بعد از مرگ، القاب مختلفی برای او به کار برده اند. به دلیل احاطه سهروردی بر فلسفه مشرق زمین و بنیان گذاری اصول فلسفه او بر اندیشه ایران قدیم، به او لقب «شیخ اشراق داده اند.

از دیگر القاب سهروردی «شیخ مقتول و «شیخ شهید است. اعطای این القاب به شهاب الدین شهروردی به دلیل سرنوشتی است که در پایان عمر داشت. به قول منابع تاریخی، شهاب الدین سهروردی به دلیل اعتقاداتی که داشت در هنگام بحث در یک جلسه مناظره، به او اتهام کفر زدند و او را کشتند؛ ازاین رو، لقب شیخ شهید گرفت.

زندگی نامه سهروردی

شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری در روستای سهرورد از روستاهای زنجان دیده به جهان گشود. او تحصیلاتش را در سهرورد آغاز کرد و بعد از فراگیری ادبیات عربی و فارسی، در سن ۱۳ سالگی به شهر مراغه رفت. در مراغه در محضر مجدالدین عبدالرزاق جیلی، اصول حکمت و فقه را آموخت. سهروردی در همین زمان با برخی از اعتقادات زرتشتی و مسیحی آشنا شد. شهاب الدین سهروردی در سن ۲۰ سالگی به اصفهان رفت تا در حوزه اصفهان علوم حوزوی را تکمیل کند. او در شهر اصفهان نزد ظهیرالدین بیهقی، اصول فلسفه ابن سینا و منطق را فرا گرفت.

سهروردی در سال ۵۷۷ هجری قمری، قبل از اینکه ۳۰ ساله شود، از شهر اصفهان به دیاربکر عراق رفت. دیاربکر در آن روزها، جزو قلمرو سلجوقیان در آسیای صغیر بود. سهروردی وقتی وارد دیاربکر شد، با استقبال حاکم سلجوقی آنجا مواجه شد و در آن شهر ماند. سهروردی مدتی را در این شهر به عزلت گذراند. او عقیده داشت ریاضت، نوعی حکمت عملی است که راه را برای درک بهتر حکمت نظری باز می کند. سهروردی در دیاربکر با برخی علمای شهر به گفتگو و تبادل نظر پرداخت؛ اما علمای این شهر، مانند سهروردی نبودند. تنگ نظری و حسادت آن ها سبب شد که تحمل افکار سهروردی را نداشته باشند و او را مورد بی توجهی و حتی آزار و اذیت قرار دهند.

شهاب الدین سهروردی بعد از مدتی دیاربکر را به مقصد آناتولی ترک کرد و از شهر آناتولی به سوریه رفت. در شهر ماردین با فخرالدین ماردینی ملاقات کرد و از دانسته های او بهره برد. او در مورد تمدن های مشرق زمین از جمله سنت های مصر قدیم و درباره عقاید صائبی و هرمسی از ماردینی چیزهایی آموخت.

شهاب الدین سهروردی، در آسیای صغیر گشت و گذار می کرد. طبق نوشته هایش، آثاری را از انوشیروان و خسروپرویز ساسانی در شهر میافارقین دیده است. سهروردی کتاب حکمه الاشراق و الواح عمادیه را در آسیای صغیر نوشت. او پس از فراغت از این کتاب ها، به حلب رفت و در مدرسه حلاویه حلب، به تدریس مشغول شد. این دوره از زندگی سهروردی هم زمان با حکومت پسر صلاح الدین ایوبی در سوریه بود. ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی که از عمق دانش سهروردی اطلاع داشت، مناظره هایی را برای معرفی سهروردی به علمای آن دیار ترتیب داد.

سهروردی شخصیتی شجاع داشت و دارای صراحت بیان بود. بی پردگی او در بیان افکار و اعتقاداتش، دشمنی برخی علمای سنی مذهب را با او برانگیخت. اگرچه بسیاری از منابع بر این عقیده اند که مذهب سهروردی مشخص نیست، اشاره او در برخی آثارش نشان از این دارد که او شیعه مذهب بود. او از نظر ظاهری، لباس هایی ژنده می پوشید و حتی برخی او را دیوانه خطاب می کردند. گفته شده سهروردی دارای کرامات بوده است.

در جلسه ای که شهاب الدین سهروردی با علما داشت، دو عالم شافعی مذهب با نام های زین الدین عبدالملک و برادر او با نام مجدالدین ظاهر، علیه او برآشفتند و سهروردی را ملحد خواندند. این دو عالم به ملک ظاهر توصیه کردند که سهروردی عامل انحراف است و باید از شر او خلاص شود؛ اما ملک ظاهر به نظر آن ها توجهی نکرد. آن ها که از ملک ظاهر ناامید شدند، شرح واقعه را برای صلاح الدین ایوبی نوشتند.

صلاح الدین ایوبی که برای تایید حکومت خود به تایید علما نیاز داشت، برآشفت و دستور کشتن سهروردی را در نامه ای برای ملک ظاهر فرستاد. سهروردی به زندان افتاد و از خوراک محروم شد. پس از مدتی در اثر گرسنگی و تشنگی جان باخت. طبق نظر مورخان جسد سهروردی در روز آخرین جمعه از ماه ذیحجه سال ۵۸۷ هجری قمری از زندان خارج شد.

آرامگاه سهروردی

سهروردی در سن ۳۸ سالگی در زندان جان سپرد و او را در شهر حلب به خاک سپردند. طبق منابع تاریخی او در زندان ملک ظاهر ایوبی از گرسنگی و تشنگی جان داد و به شیخ شهید شهرت یافت. به گفته منابع تاریخی، سهروردی از دانش و بهره هوشی فراوانی برخوردار بود؛ ازاین رو، ملک ظاهر ایوبی او را به سمت مشاور طراز اول خود برگزید. چیرگی سهروردی بر دانش و حکمت، توانایی او در حل مسائل مختلف و تسلط او به اسرار و علوم غریبه، سبب حسادت دیگر علما نسبت به او شد.

به گفته عماد اصفهانی، در مجلس مناظره ای که برای سهروردی آماده کردند، در مورد اراده خداوند از او پرسیده شد: «آیا خداوند قادر است بعد از رسول خاتم، پیامبر دیگری برگزیند؟ سهروردی در پاسخ گفت: «خداوند قادر مطلق است و قدرت او حد و شرط نمی پذیرد.

دو تن از فقها پاسخ او را کفر قلمداد کردند و آن را سندی بر الحاد او دانستند. این موضوع سبب شد که به شهاب الدین سهروردی، تهمت الحاد بزنند و او را به زندان بیاندازند. درباره منع طعام سهروردی در منابع، دو نظر وجود دارد؛ یکی اینکه سهروردی را از خوردن غذا بازداشتند و دیگر این است که سهروردی خود دست از طعام کشید تا به دیدار حق شتافت.

به گفته منابع، سروردی به علوم غریبه تسلط داشت. او با سحر و جادو آشنا بود و با عالم دیگر ارتباط برقرار می کرد؛ این امر سبب می شد که زندگی و رفتار او برای بسیاری عجیب و غریب باشد. حتی برخی علت مرگ او را نیز اسرارآمیز بودن زندگی و عقاید او دانسته و مرگ سهروردی را مانند زندگی او اسرارآمیز می دانند. مزار شیخ شهاب الدین سهروردی در مسجد امام شهر حلب قرار دارد.

آثار سهروردی

از سهروردی آثار فراوانی برجای مانده که کتاب حکمه الاشراق مهم ترین آن ها به شمار می رود. موضوع این کتاب در مورد آخرین آراء فلسفی سهروردی است. سهروردی آنچه از کشف و شهود به دست آورده در کتاب حکمت الاشراق با زبان فلسفی بیان می کند. نام کتاب نیز بر اساس نظریه سهروردی انتخاب شده که بنیان آن بر پایه کشف و شهود است. برخی نیز معتقدند نام این کتاب به این دلیل است که فلسفه سهروردی از مشرق زمین (سرزمین ایران) برمی خیزد. آثار سهروردی بر اساس موضوعاتی که دارند، تقسیم بندی شده اند:

رساله های صغیر:سهروردی در رساله های صغیر، به مبادی اعتقادی می پردازد. این آثار در توضیح مقالات اعتقادی سهروردی نوشته شده اند. نام این کتاب ها پرتونامه، الواح اعتمادی، هیاکل النور، بستان القلوب، لمحات سهروردی، فی اعتقاد الحکما و یزدان شناخت است. برخی از این کتاب ها به زبان فارسی و بعضی دیگر به زبان عربی نوشته شده اند.

رسالات فلسفی:موضوع این آثار در مورد آراء فلسفی سهروردی است. سهروردی در این کتاب ها به فرقه تصوف نیز می پردازد. ترجمه رساله الطیر ابن سینا، شرح سهروردی بر اشارات و تنبیهات و شرح فصوص فارابی نمونه ای از این آثار است. رساله حدیقه العشق یکی دیگر از آثار فلسفی سهروردی، به تقلید از ابن سینا نوشته شده است. از او چهار رساله بزرگ باقی مانده که به تلویحات، مطارحات، مقاومات و حکمه الاشراق معروفند. سهروردی بر آیات قرآن نیز شرح نوشته است. از دیگر آثار سهروردی می توان به منصفات اشاره کرد که در موضوع دعا و ذکر نوشته شده و سهروردی آن ها را واردات و تقدیسات نامیده است.

رسالات رمزی:رساله های رمزی سهروردی به زبان فارسی و نمادین نوشته شده و در آن ها رموز زرتشتی، اسلامی و هرمسی با هم تلفیق و ترکیب شده است. این رساله ها با نام های قصه الغربه الغربیه، آواز پر جبرئیل، عقل سرخ، پرتونامه، صفیر سیمرغ، رساله فی المعراج، لغت موران، رساله فی حاله الطفولیه شهرت دارند.

سرانجام سهروردی

برخی از پژوهشگران کوشیده اند به ریشه یابی قتل سهروردی و دلایل آن بپردازند. سهروردی در دوره پایانی زندگی خود، پس از ورود به حلب ابتدا به مدرسه حلاویه و پس از آن به مدرسه نوریه وارد می شود و با فقهای حنبلی به بحث می پردازد و پس از چیرگی بر آنها آوازه اش در شهر می پیچد و سرانجام به دربار ملک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی راه می یابد و در زمره مشاوران طراز اول او قرار می گیرد. هوش سرشار سهروردی، دانش گسترده و ژرف او و بالاخره روحیه پذیرش وی نسبت به دیگر حکمت دوستان و نیز گرایش او به اسرار و عوالم باطنی باعث خصومت شد و فقهای دربار ملک ظاهر را به دشمنی با او برانگیخت. آنان برای از میان برداشتنش مجلس مناظره ای ترتیب دادند. عماد اصفهانی که گزارشی از این مناظره را در کتاب خود، «البستان الجامع لجمیع تواریخ اهل الزمان نقل کرده، می نویسد: «در این مجلس ، ۲ تن از فقهای حلب، به نام زید الدین و مجد الدین ، با آرای سهروردی درباره خلقت و اراده الهی از در ستیز برآمدند و از او پرسیدند: «آیا خداوند به برانگیختن پیامبر دیگری پس از حضرت(ص)تواناست؟ سهروردی در پاسخ می گوید: «قدرت خداوند مطلق است و آنچه مطلق است حد نمی پذیرد.

فقها پاسخ او را مخالفت با خاتمیت رسول خدا(ص)دانستند و آن را سند کفر و الحاد وی ساختند. این مساله باعث شد تا سهروردی را به زندان افکندند و او در همان جا از دنیا رفت. به گفته شهرزوری روایات مختلفی درباره چگونگی درگذشت سهروردی وجود دارد. او می نویسد: «بعضی را گمان آنکه او را در بندی خانه انداختند و طعام از او بازداشتند تا فوت شد و برخی گویند که او خود منع نفس از طعام کرد تا به مبدا خود پیوست . مرگ سهروردی همان اندازه اسرارآمیز بود که زندگیش ، به غیراز شماری کتاب چیز چندانی بر جای نگذاشت که سرگذشت زندگی او را روشن کند.

ماجرای قتل

او را به دستاویز آن که سخنانی برخلاف اصول دین می گوید، به قتل رساندند. آن ها از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون او نپذیرفت سراغ صلاح الدین ایوبی را گرفتند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند. صلاح الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد. به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. مزار شیخ در مسجد امام سهروردی شهر حلب است.