سرچشمه های رنج از دیدگاه سلمان اختر

21 آذر 1404 - خواندن 4 دقیقه - 294 بازدید

مفاهیم و سرچشمه های رنج از نگاه روان کاوانه سلمان اختر


کتاب «سرچشمه رنج» تلاشی روان کاوانه برای بررسی خاستگاه رنج انسانی در سطوح فردی، خانوادگی و فرهنگی است. نویسنده با اتکا به تجربه بالینی گسترده خود، رنج را نه فقط یک حالت روانی، بلکه نتیجه تعارض های پیچیده درونی، آسیب های اولیه، و فشارهای اجتماعی می داند. کتاب با زبانی دقیق اما قابل فهم، نشان می دهد چگونه انسان میان نیاز به تعلق و میل به فردیت گرفتار می شود و همین دوگانگی سرچشمه بسیاری از دردهای پنهان اوست.

اختر به مراحل زندگی، رابطه با والدین، مهاجرت، شرم، گناه و فقدان می پردازد و توضیح می دهد که هر کدام چگونه می توانند ساختار هیجانی فرد را شکل دهند. او تاکید می کند که رنج امری اجتناب ناپذیر است، اما شناخت ریشه های آن تا حد زیادی قدرت ترمیم پذیری انسان را افزایش می دهد. کتاب همچنین مجموعه ای از مثال های بالینی را ارائه می کند که درک نظریاتش را روشن تر می سازد.



1. رنج به عنوان بخشی از ساختار انسان

رنج چیزی نیست که با یک نسخه جادویی حذف شود. بیشتر شبیه پس زمینه ای است که همه ما با آن زندگی می کنیم. اختر می گوید رنج در ذات تجربه انسانی است، چون ما دائما میان نیازها، ترس ها و محدودیت های خود گیر می کنیم. انگار سیستم عامل انسان همین است.


2. رنج های مربوط به رشد اولیه

بخش قابل توجهی از رنج از همان سال های خیلی ابتدایی می آید؛ از نحوه ارتباط با مراقبان، میزان امنیتی که حس کرده ایم، و این که آیا آن قدر دیده و پذیرفته شده ایم یا نه. چیزهایی که کودک معمولا یادش نمی ماند، اما بدن و روانش خوب بایگانی شان می کند.


3. تعارض های درونی

مثلا میل به آزادی و در عین حال ترس از تنها ماندن. یا میل به عشق و صمیمیت، در کنار نیاز به فاصله. همین کشمکش ها کم کم می شوند رنج های مزمن. اختر این دوگانگی ها را جزء جدایی ناپذیر روان می داند.


4. شرم، گناه و احساس ناکافی بودن

این سه تا از همان مهمان هایی هستند که وقتی وارد ذهن شوند، به سادگی بیرون نمی روند. شرم از اینکه “کافی نیستم”، گناه از اینکه “کم گذاشته ام”، و حس شکست از اینکه “به حد انتظار نرسیده ام”. این ها چرخه های رنج را تقویت می کنند.


5. رنج ناشی از فقدان

فقدان فقط مرگ عزیزان نیست. مهاجرت، تغییر نقش ها، یا حتی گذر از یک مرحله زندگی به مرحله بعدی (مثل بلوغ، ازدواج، والد شدن) نوعی سوگ درون خودش دارد. اختر روی این موضوع خیلی تاکید دارد؛ رنج همیشه از دست دادن نیست، گاهی از تغییر کردن است.


6. فشارهای اجتماعی و فرهنگی

انتظارات خانواده، قضاوت اطرافیان، نابرابری، تبعیض، یا حتی مهاجرت و جابه جایی فرهنگی. این ها لایه دیگری از رنج می سازند، چون آدم باید هم با خودش بجنگد، هم با محیط.


7. حس ناتمامی و جست وجوی معنا

یکی از رنج های مهم تر، همان حس خفیف و سمجی است که گاهی می گوید “چیزی کم است.” این رنج وجودی است؛ ارتباطی که کامل نمی شود، هدفی که مبهم است، یا معنایی که پیدا کردنش سخت است. اختر اشاره می کند که این نوع رنج در انسان مدرن خیلی پررنگ است.


8. تضاد میان گذشته و حال

آدم ها معمولا با تاریخچه هیجانی خود زندگی می کنند، نه با واقعیت فعلی. تجربه های قدیمی مثل فیلتر عمل می کنند. همین جاست که رنج طولانی می شود: وقتی گذشته اجازه نمی دهد حال خودش را نشان بدهد.


امان بده تا غم هم حرفش را بزند

قهر و انکار و هیاهو و فرار 

چاره غم نیست

حتی اگر بی چاره باشد

رخصت بده تا حرف بزند

به بیداری اگر نشنوی

در خواب برایت قصه می گوید

 اگر باز هم نشنوی به بدنت می گوید

و اگر باز هم نشنوی، در گور برایت 

زمزمه خواهد کرد…

حتی اگر کسی «امان»ت نیست

تو امان غمت باش تا حرفش را بزند

تمرین امروزم

شنیدن سخن «خود» است

حتی اگر غم داشته باشد