اقلیم درون و بیرون

18 آذر 1404 - خواندن 3 دقیقه - 44 بازدید

جهان بیرون و درون ما، هر دو اقلیم دارند. اقلیم بیرون را علم می سنجد: دما، رطوبت، باد و باران. اقلیم درون را تجربه و احساس آشکار می کند: گرمای اشتیاق، سرمای تنهایی، بارش اندوه و نسیم آرامش. انسان میان این دو جهان ایستاده است؛ میان زمین و آسمان، میان عقل و احساس، میان علم و معنا.

«اقلیم درونی» تلاشی است برای فهمیدن این پیوند پنهان؛ برای دیدن این که چگونه دگرگونی های زمین می توانند بازتابی از دگرگونی های ما باشند. همان گونه که زمین از تعادل خود می لغزد، روان انسان نیز در برابر آشفتگی اقلیمی بی قرار می شود. گرمایش جهانی تنها در سطح خاک و اقیانوس ها رخ نمی دهد؛ درون ما نیز گرمایی دیگر در جریان است: گرمای اضطراب، دلهره و نیاز به بازگشت به خویش. همان طور که وضعیت هوای هر روز، در گذر زمان، چهره ی اقلیم یک سرزمین را می سازد، رخدادها و تجربه های روزانه ی ما نیز در طول زندگی، اقلیم درونی مان را شکل می دهند. هر احساس، هر گفتگو، هر اندوه و لبخند، چونان نسیمی یا طوفانی کوتاه مدت در حافظه ی روان ته نشین می شود و آرام آرام اقلیمی منحصر به فرد در وجود ما می آفریند. درست همان گونه که هیچ دو نقطه ای بر زمین اقلیمی یکسان ندارند، هیچ دو انسان نیز درون مشابهی ندارند. اقلیم درون هر کس حاصل تاریخ شخصی اوست؛ حاصل هزاران روز گذرا که با هم آینده ی روح را می سازند. وجود ما بازتابی از دنیای بیرون و طبیعت است. در ما نیز همان چرخه ها جریان دارند که در طبیعت وجود دارد: فصول درون، بارش احساسات، خشکسالی سکوت و گاه توفان های ناگهانی اندیشه. ما جدا از زمین نیستیم، بلکه ادامه ی اوییم؛ زمینی در قالب روح. این هم زیستی پنهان میان انسان و طبیعت معنای عمیق زندگی را آشکار می کند: فهمیدن خویش یعنی فهمیدن زمین و شناخت زمین یعنی بازشناسی خویشتن. اگر با دقت بیشتری به دنیای بیرون و طبیعت نگاه کنیم، درمی یابیم هر پدیده ای در آن یادآور درسی بزرگ است؛ درسی که می تواند ما را در مسیر زندگی یاری دهد. ما سال هاست اقلیم بیرونی را اندازه می گیریم، اما کمتر کسی دماسنجی در دل خود نهاده است. شاید اگر بتوانیم اقلیم درون خود را درک کنیم، بهتر بتوانیم اقلیم زمین را نیز نجات دهیم. زیرا در نهایت، زمین بیرونی و زمین درونی از هم جدا نیستند. هر تغییری در یکی پژواکی در دیگری دارد. ما فرزندان خاک و آسمانیم برای یادآوری همین حقیقت ساده و فراموش شده:

 «زمین بدون آرامش انسان درمان نمی شود و انسان بدون تعادل زمین آرام نمی گیرد.»