معرفی ابوالموید رضی الدین باقی بالله (۱۰۱۲-۹۷۱ ه ق)

17 دی 1402 - خواندن 8 دقیقه - 165 بازدید


ابوالموید رضی الدین محمدباقی یا عبدالباقی بن عبدالسلام، از مشایخ بزرگ نقشبندیه و از مروجان این طریقه در هندوستان است که در آن سرزمین به «خواجه بیرنگ» نیز شهرت دارد. در ۹۷۱ یا ۹۷۲ در کابل متولد شد. پدرش قاضی عبدالسلام سمرقندی عالم و صوفی بود و در کابل منصب قضا داشت و مادرش به خواجه عبیدالله احرار نقشبندی (متوفی ۸۹۶) نسب می رسانید.

تحصیلات نخستینش در کابل بود و از ۹۷۸ که مولانا صادق حلوایی سمرقندی (متوفی ۹۸۲) به دعوت حاکم کابل، محمد حکیم میرزا (برادر کهتر اکبرشاه بابری) در آن شهر اقامت گزید نزد. او به تحصیل علوم پرداخت و سپس به همراه او برای تکمیل تحصیلات خود به سمرقند رفت (رازی، ج ۳، 1340: ۳۸۳)؛ ولی در ماوراءالنهر ذوق عرفانیش غالب آمد و تحصیل علوم رسمی را رها کرد و به تصوف روی آورد و چند سالی در صحبت مشایخی، مانند خواجه عبید و افتخار شیخ (از مشایخ طریقه یسویه) و امیرعبدالله بلخی بود و به ذکر مراقبه می گذراند. سپس به دعوت برخی از دوستانش که در هندوستان صاحب منصب و مقامی بودند، به آنجا سفر کرد؛ ولی برخلاف پیشنهاد آنان، به سپاه بابری نپیوست و به طلب عارفان و صوفیان پرداخت. از لاهور به دهلی و از آنجا به کشمیر رفت و چندی در خدمت شیخ باباوالی خوارزمی (متوفی ۱۰۰۱) بود.

پس از درگذشت باباوالی، به ماوراءالنهر بازگشت و در امکند، در نزدیکی سمرقند، به شیخ بزرگ نقشبندیه ی آن زمان، مولانا خواجگی امکنگی (متوفی ۱۰۰۸) پیوست و از او اجازه ارشاد یافت. به سنت نقشبندیان از مشایخ پیشین نیز «تربیت روحانی» یافت و از روحانیت شیخ عبیدالله احرار بهره مند شد.

باقی بالله، به دستور شیخ خود، برای ارشاد و نشر طریقه ی نقشبندی به هندوستان بازگشت و در ۱۰۰۸ به لاهور رسید و پس از یک سال اقامت در آنجا به دهلی رفت و تا پایان عمر در فیروزآباد دهلی اقامت گزید. در دهلی، برخی از رجال دولت بابری نیز به جمع مریدان باقی بالله پیوستند که از آن جمله است: شیخ فرید بخارایی که به خانقاه او کمک بسیار می کرد. باقی بالله بیش از حدود سه سال در مسند شیخی نماند و در اواخر عمر کار ارشاد طالبان را به خلیفه ی خود شیخ احمد سرهندی واگذاشت و خود عزلت گزید و سرانجام در روز شنبه ۲۵ جمادی الاخر ۱۰۱۲ درگذشت.

آثار او

منظوم:

از باقی بالله آثاری به نظم و نثر بازمانده است که مجموعه ی آن ها به اهتمام مولانا ابوالحسن زید فاروقی مجددی گردآوری شده است و با عنوان «کلیات باقی بالله» در لاهور در ۱۹۶۷ به چاپ رسیده است. مجموعه ای دیگر که به همت سیدنظام الدین احمد کاظمی گردآوری و با عنوان عرفانیات باقی در دهلی در ۱۹۷۰ چاپ شده است، فقط شامل اشعار باقی بالله و نیز فقراتی از شرح حال و کرامات اوست.

اشعار باقی بالله، شامل رباعیات و چند مثنوی کوتاه و ساقی نامه تماما عرفانی است. وی در توضیح دقایق عرفانی ۴۶ رباعی خود شرحی نوشته و آن را «سلسله الاحرار» نامیده است؛ ولی چنانکه در «ملفوظات» او آمده است، باقی بالله از این اثر خود که مسئله ی وحدت وجود در آن به خوبی تحقیق شده است خرسند نبوده است؛ زیرا ظاهرا بیم آن داشته است که سخنان او به دست نااهلان بیفتد. در این مثنوی که دارای ۷۲۵ بیت و در بحرهزج مسدس مقصور است، پس از ذکر توحید و مناجات و منقبت رسول و مدح اولیا و مشایخ، برخی از مباحث عرفانی و اصول طریقه ی نقشبندی بیان می شود. باقی بالله، چه در این مثنوی و چه در برخی منظومات دیگرش، به آثار مولانا عبدالرحمن جامی نظر داشته است (تفهیمی، 1366: ۷۴ ۱۰۸).

منثور:

علاوه بر سلسله الاحرار، چند رساله ی کوتاه نیز که برخی از آن ها یادداشت های مختصری بیش نیست، به جا مانده که در تفسیر چند سوره ی کوتاه و آیه ی قرآنی و در بیان حقیقت نماز و توحید است (همان: ۱۴۷ ۱۵۵). رساله ای ناتمام نیز در باب سلوک دارد که به خواهش یکی از مریدان نوشته و جزو مکتوبات او چاپ شده است. رساله ی کوتاه دیگری به نام ده اصل از او بازمانده که درباره ی ده اصل سلوک (توبه، زهد، توکل …) است و از آن نسخه های خطی در کتابخانه های پاکستان موجود است (منزوی، ج ۳، 1984: ۱۴۶۰).

از مکتوبات باقی بالله ۸۷ نامه به چاپ رسیده است که بسیاری از آن ها رهنمودهایی است درباره ی سلوک یا بیان نکاتی از معارف که به مریدان و خلفای خود نوشته است (همان).

سخنان (ملفوظات) او را در مجالس نیز یکی از مریدان گردآورده است که از روی تواضع نام خود را ذکر نکرده است؛ ولی در مرثیه ای که برای باقی بالله سروده است، تخلصش «رشدی» آمده است. هر یک از «ملفوظات» که هم در کلیات باقی بالله و هم جداگانه با عنوان حیات باقیه به چاپ رسیده است، با ذکر تاریخ ثبت شده و از صفر ۱۰۰۹ آغاز می شود و تا شعبان ۱۰۱۲ ادامه می یابد.

ملفوظات از نظر احتوا بر مباحث عرفانی و مسائل طریقه ی نقشبندی و شیوه ی خاص تربیتی باقی بالله سودمند است؛ ولی در قیاس با آثار مشابه، فواید تاریخی آن اندک است. علت این امر ظاهرا خواست خود باقی بالله بوده است که پس از ضبط سخنانش به مولف تاکید کرده است که سخنی که در طریقه دخلی داشته باشد بنویسند و حکایات و معاملات مشایخ … به آن ضم نسازند.

عقاید عرفانی

باقی بالله از معتقدان به ابن عربی بود و در نوشته ها و سخنانش از فصوص و فتوحات مکرر نام برده و نقل کرده است و عقیده به وحدت وجود را در آثارش و به ویژه در «سلسله الاحرار» بیان کرده است؛ ولی جانشین او، شیخ احمد سرهندی که مخالف وحدت وجود و مدافع وحدت شهود بود می گوید که باقی بالله در پایان عمر از این عقیده عدول کرد (ج 1، 1977: ۱۲۷). باقی بالله اختلاف علاءالدوله سمنانی و ابن عربی را در مسئله ی وحدت وجود، نزاعی لفظی می شمرد و می گفت که این اختلاف مانند سایر اختلافات اولیا نتیجه ی عدم فهم مقصود یکدیگر است نه در اصل مسئله و عدم فهم ناشی است از نارسایی سخن یا از علو حال گوینده به هنگام بیان آن سخنان چندانکه دیگران از وصول بدان قاصر هستند و زبان به طعن و تخطئه می گشایند. به اعتقاد او، علاءالدوله سمنانی نیز سخن ابن عربی را به درستی در نیافته است؛ زیرا ابن عربی وجود حق را مطلق گفته است و علاءالدوله از این اطلاق مطلق بشرط لا فهمیده است (باقی بالله، ۱۹۶۷: ۲۸، ۳۷).

باقی بالله بر تبعیت از شریعت و حفظ سنت تاکید داشت و طریقه ی نقشبندی را همان «طریقه ی سلف» می شمرد (همان: ۴۰) و می گفت مدار این طریقه سه چیز است: رسوخ در عقاید اهل سنت و جماعت، آگاهی (حضور) و عبادت (همان: ۲۵). در سلوک، «ذکر قلبی» و «رابطه» را موثرتر می دانست (کشمی، 1307: ۱۷) و ذکر جهر و سماع را روا نمی شمرد (رک: باقی بالله، ۱۹۶۷: ۴۲ ۴۳، ۱۲۵، ۱۲۶؛ کشمی، 1307: ۲۹، ۵۸ ۵۹) و عشق صوری را به خلاف برخی از صوفیه، راهبر به مقصود نمی دانست (باقی بالله، ۱۹۶۷: ۲۲، ۲۹) و اجتناب از هر «حال» را که مانع رعایت شرع شود، لازم می شمرد (همان: ۹۶ ۹۷).

در تربیت سالکان بیش از آنکه به کثرت عدد پیروان نظر داشته باشد، به مریدان خاص و مخلص توجه داشت (رک: همان: ۳۷). باقی بالله زندگی زاهدانه ای داشت و سالکان را نیز به زهد و تقوی و به ویژه «احتیاط لقمه» سفارش می کرد (همان: ۲۸ ۲۹، ۳۴؛ کشمی: ۲۵ ۲۶). با فقر می زیست و از دنیایی چیزی نیندوخت تا از جهان رخت بربست (باقی بالله، ۱۹۶۷).

دوران ارشاد باقی بالله در هندوستان، هرچند کوتاه بود، تاثیر عمیق و گسترده ای داشت؛ چندانکه طریقه ی نقشبندی به همت او و خلفایش یکی از رایج ترین و پربارترین طرایق در هندوستان شد (کشمی، 1307: ۲۶).