زخم چرکین ظاهرگرایی دینی و فقدان مرحم عطر الهی

5 آذر 1404 - خواندن 8 دقیقه - 12 بازدید

خم چرکین ظاهرگرایی دینی و فقدان مرحم عطر الهی

تحلیلی بر بحران تقلیل دینداری به ظواهر و راه های بازگشت به باطن شریعت

بخش یکم: درآمدی بر ژرفای بحران

اینجا، در میانه میدان تنش ایمان و نمودهایش، پرسشی دیرپا سر برآورده است: چرا نگارخانه ی رفتاری بسیاری از مدعیان دینداری، با آنکه در ظاهر آکنده از نقش ونگارهای عبادی است، از "عطر الهی"، آن رایحه ی جان افزای معنوی، خالی مانده است؟ این پرسش، تنها یک مجادله ی نظری نیست؛ زخمی است که بر پیکر جامعه ی دینی امروز نشسته و نیازمند مرهمی از جنس تامل و بازخوانی است.

نگارنده بر این باور است که ریشه ی این گسست را باید در "تقلیل شریعت" جستجو کرد؛ آنجا که گستره ی بی کران دین، در دالان های تنگ ظواهر محبوس شد و "باطن"، آن جان جان دینداری، به حاشیه رانده شد. این نوشتار، سفری است برای واکاوی این بحران و یافتن راهی برای بازگشت به آن روح فراموش شده.

بخش دوم: کالبدشکافی یک دوگانگی، نظریه ها و چارچوب ها

برای درک این بحران، باید از منظر اندیشمندانی گذر کنیم که هر یک، چراغی به این تاریکی افروخته اند.

در مکتب قرآن: کتاب آسمانی ما، از همان آغاز، زنگ خطر را به صدا درآورده است: «بازاریان دین بی دلان را برحذر دار! آنان که زبان به اقرار می گشایند، ولی دل هایشان انکار می ورزد» (بقره: ۸). این آیه، پرده از یک حقیقت برمی دارد: ایمان فاقد پایگاه قلبی، همچون درختی است که ریشه در خاک ندارد و به زودی پژمرده می شود. تقوای راستین نیز، چنان که در آیات متعدد آمده تنها به رعایت حلال و حرام ظاهری خلاصه نمی شود؛ بلکه "تقوای قلبی" است که انسان را از آلودگی های درونی نیز می پالاید.

در دیدگاه اندیشمندان معاصر:

- شهید مرتضی مطهری با ظرافتی کم نظیر هشدار می دهد: «خطری که همیشه دینداری را تهدید می کند، این است که صورت، جانشین معنا شود و ظاهر، باطن را دفن کند. آنگاه دین، به پوستینی وارونه تبدیل می شود که گرما نمی بخشد، بلکه تنها سنگینی اش را به دوش می کشی.» (عدل الهی، ص ۱۴۳)

- علامه محمدتقی جعفری از "زندگی معقول" به عنوان غایت دینداری نام می برد. از نگاه او، دینی که نتواند انسان را به تعقلی ژرف و اخلاقی والا رهنمون شود، تنها مشتی اوراد و اذکار بی روح است.

-دکتر عبدالکریم سروش نیز در نظریه ی "قبض و بسط تئوریک شریعت" بر این نکته ظریف پای می فشارد که فهم ما از دین، تاریخی و زمینی است. اگر این فهم، در گذر زمان، یک بعدی و متحجر شود، نمی تواند پاسخگوی نیازهای پیچیده ی انسان معاصر باشد.

این چارچوب های نظری، به ما می آموزند که بحران کنونی، ریشه در "ناهماهنگی" و "تقلیل" دارد؛ ناهماهنگی بین ظاهر و باطن، و تقلیل دین به بخشی از اجزای آن.

بخش سوم: نمودهای عینی بحران، آنچه در سطح جامعه می بینیم

این بحران نظری، در صحنه ی جامعه، چهره های گوناگونی به خود می گیرد:

- نماز بی تاثیر: فردی را می بینیم که محاسنش بلند، تسبیحش به دست و دعایش طولانی است، ولی در معامله، کم فروشی می کند و در گفتگو، غیبت می راند. اینجاست که پرسش بنیادین می شود: اگر نماز، "تنها از فحشا و منکر بازمی دارد" (عنکبوت: ۴۵)، چرا این بازدارندگی در عمل دیده نمی شود؟

- اولویت های وارونه: جامعه ی دینی گاه چنان در حاشیه ها غرق می شود که متن را از یاد می برد. برای "پوشش عقلانی" که خود واجدی مهم است فریاد "وااسلاما" سر داده می شود، اما در برابر "ربا"، که قرآن از آن به "جنگ با خدا و رسول" تعبیر می کند (بقره: ۲۷۹) سکوت اختیار می شود. گویی مار خفته ی ربا، که خون فقرا را می مکد، خطرش کمتر از برهنگی است!

- ریاکاری نهادینه شده: هنگامی که دینداری به "نمایش" تبدیل شود، "نفاق"، آن زهر خفته، در جان جامعه رخنه می کند. افراد می آموزند که به جای "بودن"، "نمایش دادن" را بیاموزند. در چنین فضایی، راستی و صداقت که از ارکان اخلاق قرآنی است ذبح می شود.

این تصاویر، زنگ خطری است که نشان می دهد "دین" در خطر است که به "آیین" تبدیل شود؛ از جانمایه ی اخلاقی خالی گردد و به ظاهری خشک و بی روح تقلیل یابد.

بخش چهارم: نقش تبلیغ دین، بخشی از مسئله یا بخشی از راه حل؟

در این میان، "تبلیغ دین" خود به عاملی دو پهلو بدل شده است. از سویی، می تواند درمانگر باشد و از سوی دیگر، اگر به درستی انجام نگیرد، بر شدت بحران می افزاید.

- تاکید یک سویه بر فروع: اگر مبلغ دین، تمام هم خود را مصروف "چگونگی"های ظاهری کند و از "چرایی"ها غافل بماند، مخاطب را به سطحی نگری سوق داده است. او تنها می آموزد که "چه کند"، اما نمی آموزد که "چرا باید بکند" و "این عمل، چه تاثیری در جان و جهان او می گذارد".

- تحمیل به جای تفهیم: قرآن کریم با ظرافت می فرماید: «لا اکراه فی الدین» (بقره: ۲۵۶). روح این آیه، نفی هرگونه اجبار و تحمیل در باور دینی است. هنگامی که تبلیغ، رنگ "اجبار" و "تهدید" به خود می گیرد، از جذابیت ذاتی دین که دین "فطرت" است، می کاهد و آن را به بار گرانی بر دوش انسان تبدیل می کند.

- غفلت از عدالت و اخلاق: تبلیغی می تواند کارساز باشد که "عدالت" آن محور اصلی قرآن و "اخلاق" آن هدف بعثت پیامبران را در کانون خود قرار دهد. اگر مردم ببینند که مبلغان، خود پیشگام مبارزه با ربا، رشوه و تبعیض هستند، سخنشان در دل می نشیند.

پس تبلیغ، اگر به راه راست رود، خود بخشی از راه حل است؛ و اگر به کج راهه برود، به بخشی از مسئله بدل می شود.

بخش پنجم: راهی به سوی نور، پیشنهادهایی برای برون رفت

برای خروج از این گرداب، به نقشه ی راهی نیاز داریم که ما را به سرچشمه های زلال دین بازگرداند.

1. بازگشت به قرآن با نگاهی نو: باید بار دیگر به سمت قرآن بازگردیم؛ اما نه با نگاهی تاریخی و منجمد، بلکه با چشمی که در جستجوی "پیام" است، نه صرفا "متن". باید آیات عدالت، رحمت، اخلاق و عقلانیت را در کانون توجه قرار دهیم.

2. اخلاق، مقصد است نه وسیله: باید به مردم بیاموزیم و پیش از آن، خود باور کنیم که عبادات، وسیله ای برای تربیت اخلاقی انسان هستند. نماز، انسان را راستگو می کند؛ روزه، او را به درد گرسنگان آشنا می سازد؛ و حج، برادری را به او می آموزد.

3. عقلانیت، محور فهم دین: از عقل این "حجت باطن" باید بهره بگیریم. احکام دین را تا آنجا که ممکن است با زبان عقلانی و منطقی تبیین کنیم و از تحمیل های غیر منطقی بپرهیزیم.

4. الگوسازی معنوی: به جای ستایش از متظاهران به دینداری، از کسانی تقدیر کنیم که در سکوت و بی آلایش چهره ی واقعی یک "مومن" را به نمایش گذاشته اند؛ کسانی که دست یاری دارند، زبان راستگو و قلبی سرشار از محبت.

بخش ششم: سخن پایانی؛ فراخوانی برای بازآفرینی

بحران ظاهرگرایی، یک شبه پدید نیامده و یک شبه نیز رخت برنخواهد بست. این راه، پرپیچ وخم و طولانی است. اما باید آغاز کرد.

آغازش، با یک "تغییر نگاه" است. نگاهی که در آن، "اخلاق" بر "ظاهر" تقدم می یابد، "عدالت" محور می شود و "عقلانیت" معیار سنجش قرار می گیرد. اگر این تغییر نگاه هم در سطح مبلغان و هم در سطح عموم رخ دهد، می توان امیدوار بود که "عطر الهی" در فضای جامعه پراکنده شود؛ آن عطری که دل ها را به سوی خود می کشد و جان ها را از کدورت پاک می سازد.

این، نه یک پایان، که آغازی است برای گفتگویی گسترده تر.