چگونه یک مقاله فلسفی بنویسیم

30 آبان 1404 - خواندن 32 دقیقه - 35 بازدید

متن حاضر ترجمه مقاله «How to Write a Philosophy Paper»، اثر«Shelly Kagan» است.

(این ترجمه با اجازه نویسنده صورت گرفته است.) از نویسنده بابت اجازه ترجمه این اثر و انتشار آن سپاسگزارم.

*یادداشت نویسنده بر ترجمه فارسی:

این راهنمای مختصر را چند سال پیش نوشتم تا به دانشجویانم در درک بهتر شیوه نگارش مقالات فلسفی برای کلاس هایم کمک کنم. اگرچه برخی از این نکات تنها مختص دانشجویان کلاس های من است (به ویژه تعهد من مبنی بر درنظرگرفتن پیشرفت در محاسبه نمره پایانی ترم)، اما با این حال معتقدم اکثر پیشنهادهای مطرح شده در اینجا - از جمله نحوه سازمان دهی مقاله فلسفی، ارزش بازنویسی و اهمیت بنیادی وضوح - در هر زمینه ای از نگارش فلسفی مصداق دارد. در حقیقت، به گمانم این توصیه ها برای بسیاری از دیگر قالب های نوشتاری نیز می تواند مفید باشد. در هر صورت، امیدوارم ایده های اینجا برایتان سودمند باشد و به خاطر داشته باشید: نوشتن، همچون هر مهارت دیگری، با تمرین بهبود می یابد. «Shelly Kagan»


«چگونه یک مقاله فلسفی بنویسیم»

۱. هر مقاله ای که می نویسید، بر اساس بیان یک تز و دفاع از آن استوار خواهد بود. به عبارت دیگر، شما باید موضعی را مشخص کنید که آن را صحیح می دانید، و سپس می بایست برای آن دیدگاه استدلال ارائه دهید، اشکالات را در نظر بگیرید و به آن اشکالات پاسخ دهید. به بیان دیگر: شما باید دلایلی ارائه دهید که باور به تز اصلی مقاله را موجه سازد.

ممکن است برخی از شما هرگز مقاله ای از این دست ننوشته باشد، پس بگذارید آن را با دو گونه دیگر از مقاله هایی که احتمالا نوشته اید، مقایسه نمایم. نخست، آنچه من در جستجوی آن نیستم «گزارش های کتاب» است: من خلاصه ای از یک یا چند متن نمی خواهم، و نیز نمی خواهم که آنچه نویسندگان مختلف یا آنچه نظریه های اخلاقی مختلف در باب موضوع مورد نظر گفته اند (یا ممکن است بگویند) را صرفا «مقایسه و تقابل» کنید. بلکه از شما می خواهم که «خود را به خطر بیندازید» - یعنی به من بگویید که به باور شما حقیقت موضوع مرتبط چیست. و سپس از شما می خواهم که از آن موضع دفاع کنید. البته ممکن است کاملا مرتبط یا سودمند باشد (یا شاید حتی بخشی از تکلیف مشخص) که به بحث درباره نویسنده یا دیدگاه خاصی بپردازید. اما حتی در اینجا نیز تاکید باید بر ارزیابی آن نویسنده یا دیدگاه باشد. گزارش های کتاب، هرچند هم که عالی باشند، به سادگی تکلیف محوله را برآورده نمی سازند.

دوما، آنچه من در جستجوی آن نیستم «اندیشه هایی درباره موضوع X»، یا «تاملاتی در باب X»، یا «ملاحظاتی درباره X» است. کافی نیست که صرفا تاملات مختلف خود را درباره موضوع مورد نظر به دنبال هم ردیف کنید، حتی اگر در این میان، ادعاهای گوناگونی را بپذیرید و برای دیدگاه های خود دلایلی ارائه دهید، و سپس به تامل بعدی بپردازید. مقاله، در عوض، باید دارای یک تز اصلی و واحد باشد. مقصود از مقاله، بیان و دفاع از آن تز است. مطالب گوناگون مقاله باید به گونه ای گزینش و سازماندهی شوند که از آن ادعای اصلی به بهترین وجه دفاع کنند. (برای مثال، جریان سیال ذهن، روشی ضعیف برای سازماندهی مطالب است و احتمالا شامل موارد زیادی می شود که به هیچ وجه به چیزی شبیه یک تز اصلی مرتبط نیست.) صرف تاملات، هرچند درخشان، به سادگی تکلیف محوله را برآورده نمی سازند.

۲. بنابراین، مقاله باید یک تز اصلی را بیان کرده و از آن دفاع کند. به طور مشخص تر، مقاله باید کارهای زیر را انجام دهد:

الف) مقاله باید با بیانی روشن از تز آغاز شود. لازم نیست که این بیان، دقیقا همان جمله اول باشد، اما تقریبا همیشه باید در نخستین یا دومین پاراگراف مقاله ارائه شود. بسیاری از مقالات هرگز بیان روشن، رسمی و دقیقی از تز ارائه نمی دهند. آنها خواننده را در حال حدس زدن رها می کنند که موضع دقیق نویسنده چیست. این کار را نکنید. ممکن است موضع شما برای خودتان بدیهی به نظر برسد؛ اما برای من بدیهی نخواهد بود. مقالات دیگر، بیان روشنی از تز ارائه می دهند – اما تنها در پاراگراف پایانی مقاله. ("آه! پس مقصود نویسنده این بوده است!") این شیوه ممکن است برای ساختار یک داستان کوتاه روشی دراماتیک باشد؛ اما برای ساختار یک مقاله فلسفی، روشی بسیار ضعیف است. من نباید مجبور باشم وقت خود را صرف خواندن مقاله کنم تا بفهمم دیدگاه شما چیست؛ بلکه باید بتوانم وقتم را صرف ارزیابی این کنم که آیا از عهده دفاع از آن دیدگاه به خوبی برآمده اید یا خیر.

محتمل است که اگر نتوانید تز اصلی مقاله را در قالب جمله ای روشن، موجز و دقیق بیان کنید، در واقع هنوز خودتان نیز به درستی نمی دانید که چه می خواهید بگویید. سعی کنید تز خود را با صدای بلند بیان کنید. "اگر متوجه شدید که در حال پرحرفی و زیاده گویی هستید، این نشانه ای است که باید دقیق تر بیندیشید که منظور دقیق شما چیست."

(البته گاهی بیانی نسبتا مختصر از دیدگاه شما، ذکر برخی قیود و ملاحظاتی که یک بیان مفصل تر در بر می گرفت را نادیده می گیرد. اشکالی ندارد که در ابتدا بیان کلی و تا حدی غیردقیقی از تز ارائه دهید، و سپس عبارتی از این دست بیافزایید: «البته این ادعا نیازمند قیدگذاری به شرح زیر است...»، یا «مسلما این ادعا نیازمند برخی قیود است و من این ملاحظات را در جای مناسب خود، در ادامه مقاله متذکر خواهم شد.» اما اگر متوجه شدید که به طور مکرر این کار را می کنید، این نشانه بدی است.)

ب) پس از بیان تز خود، لازم است از آن دفاع کنید - یعنی استدلال ها و دلایلی برای باور به آن ارائه دهید. فلسفه صرفا ابراز عقاید، هرچند ژرف، نیست؛ بلکه مستلزم پشتیبانی از این عقاید، تا آنجا که ممکن است، با مبانی متقاعدکننده است. البته، در این سطح از کلیت، دشوار است که بتوان چیزی سودمند درباره اینکه یک استدلال خوب چگونه باید باشد، یا چه نوع استدلال هایی قوی ترین و سودمندترین خواهند بود و غیره، گفت. این امر تا حد زیادی به تز خاصی که از آن دفاع می شود، وابسته خواهد بود. اما می خواهم متذکر شوم که یادگیری چگونگی پرورش و ارائه استدلال های متقاعدکننده و باورپذیر، مهارتی است که همچون هر مهارت دیگری نیازمند تمرین است. اگر روی آن کار کنید، در آن بهتر خواهید شد.

همچنین می خواهم شما را از یک خطای رایج برحذر دارم. برخی افراد می کوشند تا حد امکان استدلال های بیشتری برای دیدگاه خود ارائه دهند. ممکن است در یک مقاله پنج صفحه ای، یک جین یا بیشتر استدلال وجود داشته باشد که هر کدام تنها یک یا دو جمله، یا حداکثر یک پاراگراف را به خود اختصاص دهند. این روش خوبی برای دفاع از یک تز نیست، زیرا نتیجه اجتناب ناپذیر آن این خواهد بود که هیچ یک از استدلال ها با دقت کافی پرورش نمی یابند تا متقاعدکننده باشند. همه چیز سطحی خواهد بود. در عوض، کاری که باید انجام دهید این است که آنچه را فکر می کنید بهترین استدلال برای دیدگاه شماست، یا حداکثر دو استدلال برتر -- مهم ترین و متقاعدکننده ترین آنها -- انتخاب کنید و مقاله را به تشریح، تکمیل جزئیات و بسط این استدلال ها اختصاص دهید. صادقانه بگویم، یک مقاله کوتاه اغلب به زحمت فضای کافی برای ارائه حتی یک استدلال قوی با دقت و توجهی که سزاوار آن است، فراهم می کند. بنابراین، اگر از فضای موجود برای تشریح دقیق چگونگی عملکرد استدلال واحد و اصلی خود استفاده کنید، کار متقاعدکننده تری در دفاع از دیدگاه خود انجام خواهید داد.

ج) تقریبا همیشه می توان چیزی به نفع یک دیدگاه بیان کرد، صرف نظر از اینکه آن دیدگاه چقدر احمقانه باشد. پس آزمون واقعی این است که ببینید چقدر خوب می توانید از موضع خود در برابر اشکالات دفاع کنید. بنابراین، یک مقاله فلسفی خوب همواره یک یا چند اشکال نگران کننده را در نظر می گیرد و سپس می کوشد به آن اشکالات پاسخ دهد.

بار دیگر، به شیوه ای کلی دشوار است که بتوان گفت بهترین اشکالات چگونه خواهند بود. گاهی این اشکالات به نقص های بالقوه در استدلال های شما اشاره می کنند (و بدین ترتیب دلیلی ارائه می دهند برای اینکه فکر کنیم تز – صرف نظر از درست بودن یا نبودنش – به خوبی دفاع نشده است). گاه دیگر، مستقیما به خود تز حمله می کنند (و بدین سان دلیلی ارائه می دهند برای اینکه فکر کنیم تز باید نادرست باشد). در اینجا نیز، یادگیری چگونگی تشخیص و ارائه مهم ترین اشکالات، مهارتی است که باید با تمرین بهبود یابد. اما یک ایده سودمند این است: فردی بسیار باهوش را تصور کنید که توسط گفته های شما متقاعد نشده است. دقیقا چه چیزی است که احتمالا معترض آن هستند؟

در اینجا نیز، پرهیز از اشتباه رایج بیان صرفا حداکثر تعداد ممکن از اشکالات، حائز اهمیت است. بهتر است یک یا دو اشکالی را انتخاب کنید که ویرانگرترین، جالب ترین، یا نگران کننده ترین به نظر می رسند. بر همانها تمرکز کنید.

پس از طرح اشکال (یا اشکالات)، البته کوشش برای ارائه نوعی پاسخ، امری حیاتی است. به آن اشکالات. بالاخره، اگر اشکال از اساس ارزش مطرح کردن داشته باشد، باید یک دغدغه جدی ایجاد کند. بسیار خوب، پس دقیقا این اشکال در کجا دچار خطا می شود؟ چرا این اشکال شما را متقاعد نمی کند که از دیدگاه خود دست بردارید؟ آیا این اشکال بر نوعی خطا استوار است؟ یا شما را وامی دارد که دیدگاه خود را به نحوی تعدیل کنید؟ نباید تظاهر کنید که اشکالات کاملا احمقانه هستند. (اگر چنین باشند، نباید زحمت بیانشان را به خود بدهید.) فقط باید بهترین تلاش خود را برای پاسخ دادن به آنها به کار گیرید.

د) آنچه تاکنون گفته ام ممکن است این تصور را ایجاد کند که شیوه صحیح سازماندهی مقاله به این شکل است: تز، استدلال، استدلال، اشکال، اشکال، پاسخ، پاسخ. در واقع، اما این روش ضعیفی برای سازماندهی یک مقاله است، زیرا با چنین رویکردی، بخش های مختلف مقاله از یکپارچگی منطقی برخوردار نیستند. بهتر است اشکالات را در مرحله مرتبط به استدلال مطرح کنید. (یا شاید بهتر باشد استدلال را به طور خلاصه بیان کنید و سپس به طرح اشکالات نسبت به آن بپردازید.) بهتر است بلافاصله پس از طرح یک اشکال مشخص، به آن پاسخ دهید و سپس به سراغ اشکال جدید یا استدلال جدیدی بروید. اگر این کار را انجام دهید، ممکن است به ساختاری شبیه به این برسید: تز، استدلال، اشکال، پاسخ، اشکال جدید، پاسخ، استدلال جدید، اشکال، پاسخ. بدیهی است که این طرح کلی نیز هیچ ویژگی جادویی ندارد؛ موفقیت آن تا حد زیادی به جزئیات وابسته خواهد بود. اما شما باید هر آنچه در توان دارید انجام دهید تا عناصر مختلف مقاله را یکپارچه کنید.

ه) در فلسفه، استدلال های «قطعی و نهایی» بسیار نادر هستند. تقریبا همیشه در مورد یک موضوع معین، بیش از یک دیدگاه باورپذیر وجود دارد و هم برای موضع خاصی که از آن دفاع می کنید و هم علیه آن استدلال هایی موجود است. بنابراین، اگر در ارائه تز خود، ارائه استدلال ها، طرح اشکالات و پاسخ به آن اشکالات، کار منصفانه ای انجام داده باشید، حقیقت امر این است که وقتی گرد و غبار فرو می نشیند، باید – اگر صادق باشید – اعتراف کنید که در هر دو سوی مسئله حرفی برای گفتن وجود دارد. این به آن معنا نیست که شما باید نتیجه را مساوی بدانید. حتی اگر هر دو طرف همچنان «پابرجا» باشند، ممکن است شما همچنان فکر کنید که، در مجموع، یک سوی استدلال برتری دارد: قانع کننده تر، باورپذیرتر و تواناتر در دفاع از خود به نظر می رسد. امیدوارانه، این همان طرفی باشد که شما از ابتدا قصد دفاع از آن را داشتید. (اگر نه، طرف را عوض کنید و مقاله را دوباره بنویسید!) بنابراین، پایان بندی مناسب برای مقاله این است که با مرور مختصر مهم ترین نقاط قوت و ضعف دیدگاهتان (احتمالا در مقایسه با جایگزین اصلی) - و توضیح این مسئله که چرا در نهایت، دیدگاه شما را باورپذیرترین موضع می دانید.

بار دیگر، هدف شما نباید متقاعد کردن تمام خوانندگان مقاله باشد: این هدفی است که تقریبا همیشه دستیابی به آن غیرممکن است. هدف شما، در عوض، باید ارائه بهترین دفاع ممکن از دیدگاهتان باشد، با این شناخت که حتی پس از بیان کامل استدلال ها، دیگران ممکن است همچنان مخالف بمانند.

۳. در فرآیند نگارش و کار بر روی مقاله، چه باید بکنید؟نخستین کاری که باید انجام دهید این است: بیندیشید. پیش از آنکه تلاش کنید چیزی بنویسید، باید بسیار بیندیشید. شما نیاز دارید که درباره موضوع تامل کنید. شما نیاز دارید که درباره مسئله خاصی که می خواهید در مورد آن بنویسید، تامل کنید. شما نیاز دارید که درباره تکلیف مشخص (اگر وجود دارد) بیندیشید. شما نیاز دارید که درباره دیدگاه های خود تامل کنید. شما نیاز دارید که بیندیشید کدام موضع از دیدگاه شما باورپذیر بنظر می رسد. شما نیاز دارید که درباره دلایل خود برای باور به آن دیدگاه تامل کنید. شما نیاز دارید که درباره نقاط ضعف موضع خود تامل کنید. شما نیاز دارید که درباره پاسخ های ممکن تامل کنید. و شما نیاز دارید که تامل کنید آیا – با توجه به همه این موارد – نیاز دارید دوباره بیندیشید. پس انتظار نداشته باشید که شب قبل از موعد تحویل مقاله بنشینید و متنی را سریع و سرسری بنویسید. این کار به شما فرصت کافی برای اندیشیدن (و تغییر نظر) نمی دهد. پس، نخستین کاری که باید انجام دهید این است که چند روزی را صرفا به اندیشیدن درباره مطالب اختصاص دهید و بکوشید به این نتیجه برسید که به چه چیزی باور دارید.

هنگامی که درک نسبتا روشنی از آنچه می خواهید بگویید پیدا کردید، پیش نویس مقاله را بنویسید. آن را محصول نهایی تصور نکنید. این نگرش تنها می تواند نوشتن شما را محدود کند و شما را از کشف ایده های جدید (مسائل جدید، پرسش های جدید، استدلال های جدید، اشکالات جدید) در حین نگارش بترساند. نگران بی نقص بودن آن نباشید. نگران ثبت و تنظیم ایده ها باشید. سپس، پس از نوشتن پیش نویس کامل مقاله – آن را کنار بگذارید! یک شب تا صبح درباره اش فکر کنید. بار دیگر آن را در نور سرد بامداد، یا پس از روزی که به چیز دیگری اندیشیده اید، بازبینی کنید. با نگاهی تازه بهتر می توانید تشخیص دهید چه چیزی منطقی است و چه چیزی نیست، چه چیزی مرتبط است و چه چیزی باید حذف شود، چه چیزی متقاعدکننده است و چه چیزی نیاز به بسط بیشتر دارد، چه چیزی روشن است و چه چیزی نیست، چه چیزی خوب است و چه چیزی بی ارزش است. سپس، با در نظر گرفتن تمام این موارد (و پس از تامل درباره دشواری های جدیدی که کشف کرده اید) مقاله را دوباره بنویسید. ممکن است بخواهید نسخه اولیه را دور بریزید و همه چیز را از نو، به اصطلاح از پایه، بنویسید. یا شاید بخواهید از نسخه اولیه به عنوان پایه استفاده کنید و بنا به نیاز، بازبینی، بسط، تصحیح و حذف انجام دهید. در هر صورت، راه بهبود آن بازنویسی است

فکر نمی کنم بتوانم بر آخرین نکته به اندازه کافی تاکید کنم. هیچ کار دیگری به اندازه عادت به بازنویسی مقاله هایتان نمی تواند کیفیت نوشتار شما را بهبود بخشد. هیچ چیز.

در حالت ایده آل، حتی این نسخه بازنویسی شده مقاله نیز نسخه نهایی شما نخواهد بود. ممکن است دوباره آن را بازبینی کنید. و شاید باز هم. اما حتی زمانی که در نهایت به نسخه ای دست می یابید که از آن رضایت کامل دارید، هنوز اقدام دیگری وجود دارد که می تواند کیفیت کار را بیش از این ارتقا دهد: آن را به یک دوست نشان دهید. فرد دیگری در کلاس پیدا کنید، یا فقط یک دوست که نسبتا باهوش به نظر می رسد، و از آنان بخواهید چند دقیقه ای وقت بگذارند و مقاله شما را بخوانند. سپس از آنان بخواهید که - به زبان خودشان - به شما بگویند تز اصلی شما چیست و شما چگونه برای آن استدلال می کنید. اگر نتوانند این کار را انجام دهند، احتمالا مقاله به اندازه ای که باید، روشن نیست یا به اندازه ای که باید، سازمان یافته نیست—و این به شما درکی معقول از بخش هایی که نیاز به بازنویسی دارند خواهد داد. اگر واقعا خوش شانس باشید، در طول گفتگو ممکن است دوستتان به اشکال مهمی که شما نادیده گرفته اید اشاره کند. یا ممکن است در نهایت ببینید که چگونه می توانید منظور خود را روشن تر، ساده تر و متقاعدکننده تر بیان کنید. پس از آن می توانید بازگردید و مقاله را بیش ازپیش بهبود بخشید. (حتما با یک پاورقی، ایده های دوستتان را تصدیق کنید.)

من هیچ توهمی ندارم که بسیاری از شما وقت (یا تمایل) برای انجام تمام این کارها را دارید: بنویسید، بازنویسی کنید، دوباره بازنویسی کنید، به اشتراک بگذارید و باز هم بازنویسی کنید. درک می کنم که شما کلاس های دیگر و تعهدات دیگری دارید - و یک زندگی هم دارید. اما می توانید این فرآیند پیچیده را به منزله نوعی آرمان در نظر بگیرید و تا آنجا که می توانید عمل کنید. چرا که بازنویسی، راز واقعی نوشتار خوب است. هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، نوشتارتان بهتر خواهد شد.

۴. بگذارید برخی از فضیلت هایی را نام ببرم که در یک مقاله فلسفی خوب، اهمیت ویژه ای دارند. به اندازه کافی بدیهی است که داشتن استدلال های خوب مهم است: عمده نمره شما تابعی خواهد بود از اینکه چقدر خوب از تز خود دفاع می کنید. اما جنبه های دیگر و کلی تر نوشتار خوب نیز وجود دارند که نیاز به تاکید دارند. (بیشتر این موارد را قبلا ذکر کرده ام، اما شایسته تکرار هستند.) نخست، مقاله باید از سازمان دهی خوبی برخوردار باشد. یعنی، طرح اولیه زیربنایی باید بازتاب دهنده توالی منطقی ایده ها باشد. دوم - که ارتباط تنگاتنگی با نکته پیشین دارد - مقاله باید تنها شامل مطالبی باشد که به هدف اصلی مقاله مرتبط هستند. ایده محوری مقاله، بیان و دفاع از یک تز اصلی است. بسیاری از ایده ها ممکن است به طور معقولی به موضوع کلی مورد بحث شما مرتبط باشند، اما با این وجود، کاملا به موضع خاص یا استدلال های خاص شما بی ارتباط باشند. هر آنچه را که عملا کمکی به شما نمی کند، حذف کنید.

سوم، به زبان انگلیسی ساده و عاری از اصطلاحات تخصصی غیرضروری بنویسید. جملات طولانی و پیچیده می توانند دشوار یا غیرممکن برای درک باشند. و اصطلاحات تخصصی می توانند مانع ارتباط شوند، یا - بدتر از آن - می توانند ابهامات و سردرگمی ها را بپوشانند؛ می توانند مانع از دیدن دقیق آن چیزی شوند که شما واقعا درک نکرده اید. گاهی افراد گمان می کنند موضوعات عمیق باید به زبانی بحث شوند که «عمیق نما» است. اما این تنها یک اشتباه است. هیچ دلیلی وجود ندارد که نتوانید افکار خود را به انگلیسی ساده و مستقیم بیان کنید. (البته گاهی مقداری اصطلاحات تخصصی فلسفی ممکن است اجتناب ناپذیر، یا حتی سودمند باشد. اما باید به اندازه و با احتیاط به کار روند؛ و معنای هر یک از این اصطلاحات باید همواره در مقاله به دقت توضیح داده شود.)

چهارم، و مرتبط با نکته پیشین، کاملا حیاتی است که برای وضوح مطلق تا آنجا که ممکن است بکوشید. ایده های خود را تا حد امکان با دقت و وضوح کامل بیان کنید. آن را صریح و روشن بیان کنید. همه چیز را به طور کامل و آشکار بیان کنید. به چیزها "اشاره" نکنید یا صرفا جهت گیری افکار خود را "نشان" ندهید. فرض نکنید آنچه در ذهن دارید "واضح" خواهد بود. (اصلا واضح نخواهد بود، و احتمال زیادی وجود دارد که من سردرگم شوم، یا دست کم نامطمئن بمانم. من تمام این سال ها در ذهن شما زندگی نکرده ام.) تمامی مراحل استدلال را، حتی آن هایی که به نظرتان آن قدر بدیهی می رسند که نیاز به بیان ندارند، به طور کامل و روشن توضیح دهید. دقیقا توضیح دهید که رشته استدلال چیست - چگونه و چرا از A به B حرکت می کنیم، اما از C می گذریم تا به K برسیم! برای خواننده «نشانگرهای مسیر» قرار دهید، آنچه را که مقاله تاکنون نشان داده مرور کنید، و اعلام کنید که مقاله برای رسیدن به مقصد خود هنوز باید به کجا برود. چیزهایی مانند این بگویید: «به منظور دفاع از موضع خود، قصد دارم دو استدلال ارائه دهم. استدلال اول سه مقدمه دارد... اکنون بیایید هر یک از آن ها را بررسی کنیم. مقدمه اول این بود... در اینجا دلیل باورپذیر بودن این مقدمه از نظر خودم را بیان می کنم... اما اینجا یک اشکال به آن مقدمه مطرح می شود... و این هم پاسخ من است... این اولین مقدمه از سه مقدمه را پوشش داد. «دومین مورد، همان طور که به خاطر دارید، این بود...» – و الی آخر. همه چیز را تا حد امکان با وضوح کامل بیان کنید.

ممکن است به نقطه ای برسید که فکر کنید در مورد این مسئله وضوح، دارید آب در هاون می کوبید. اشکالی ندارد؛ من از شما می خواهم که باز هم به کوبیدن ادامه دهید. در تمام سال های تدریس ام، هرگز مقاله ای ندیده ام که در این جهت زیاده روی کرده باشد، اما صدها مقاله دیده ام که حتی به حد لازم هم نزدیک نشده اند. پس لطفا: هر آنچه در توان دارید انجام دهید تا مقاله تان تا حد ممکن روشن و واضح باشد. (اگر مقاله شما اولین موردی باشد که در این زمینه زیاده روی کند، با کمال میل در مقاله بعدی به شما خواهم گفت که کمی ملایم تر عمل کنید.)

یک جنبه دیگر از بیان روشن مطالب شاید مستحق ذکر ویژه باشد. اگر در مقاله تان از کسی نقل قول می آورید - حتی اگر از یکی از متون تعیین شده باشد - همیشه باید به دنبال آن، توضیح خودتان از معنای آن نقل قول را ارائه دهید. (معمولا، به هر حال، نقل قول ها معنای خود را به طور آشکار نشان نمی دهند.) ممکن است لازم باشد هر اصطلاح فنی که نویسنده به کار می برد را توضیح دهید، یا دلایل اصلی نویسنده برای اتخاذ آن دیدگاه خاص را خلاصه کنید. در هر صورت، نقل قول ها (مانند اصطلاحات تخصصی) باید به اندازه و با احتیاط استفاده شوند؛ آن را به حداقل برسانید.

۵. در اینجا دو مورد را نام می برم که در نوشتن مقاله برای من نیاز به انجام آنها نیست. نخست، لازم نیست «تحقیق» کنید – دست کم، اگر مقصودتان از تحقیق، مطالعه اضافی، بررسی دیگر آثار یکی از نویسندگانمان، یا مطالعه ادبیات ثانویه درباره موضوعی خاص باشد. بدیهی است که برای چنین پژوهش علمی ای جایگاه مهمی وجود دارد، و در بسیاری از کلاس ها، انجام خوب این کار، مقدمه ای مهم برای نوشتن مقاله است. اما برای کلاس های من (معمولا) هیچ نیاز به انجام چنین کاری وجود ندارد. در واقع، من ترجیح می دهم که شما این نوع تحقیق را انجام ندهید. زیرا آنچه واقعا برایم جالب است، این است که ببینم شما از طریق اندیشیدن درباره مسائل فلسفی مرتبط به چه نتایجی می رسید. من می خواهم که شما مستقیما با مسائل درگیر شوید، به جای اینکه ایده ها یا الهام خود را از افکار دیگری بگیرید. به طور خلاصه، از شما می خواهم وقت خود را به تامل فلسفی اختصاص دهید، نه پژوهش علمی. (همچنین می خواهم به این درک برسید که تامل فلسفی، خود شکلی از تحقیق در فلسفه است - در واقع، شکل اصلی آن.)

(بی نیاز از گفتن است که اگر توصیه مرا نادیده بگیرید و به هر حال تحقیق خارجی انجام دهید، و سپس دیدید که ایده هایی از آثار دیگر را در مقاله خود گنجانده اید، باید بدهی های فکری خود را در مقاله به طور مناسب و صریح تصدیق کنید. و البته همین امر صادق است، حتی اگر بدهی شما به یک دوست «صرف» باشد، نه به یک فیلسوف مشهور.)

اما اگر تحقیق علمی انجام ندهید تا بفهمید چه دیدگاه هایی قبلا بحث شده و چه انواع استدلال ها و اشکالاتی وجود دارد، آیا احتمال جدی وجود ندارد که صرفا چیزی را بگویید که دیگری قبلا گفته است؟ بله، درست است، احتمال قابل توجهی وجود دارد که مقاله شما از این جهت «اصیل» نباشد. اما این هم قابل قبول است – زیرا دومین کاری که در نوشتن مقاله برای من لازم نیست انجام دهید، این است که چیزی بگویید که هیچ کس قبلا نگفته باشد. من می خواهم شما تجربه اندیشیدن مستقل درباره مسائل فلسفی را کسب کنید. شما می توانید این کار را به همان خوبی انجام دهید - و به همان اندازه از این تجربه بیاموزید - حتی اگر در نهایت به کشف مجدد چیزی بپردازید. بالاخره، اگر واقعا چیزی به عظمت چرخ (یا معادل فلسفی آن) را دوباره ابداع کنید، این قطعا دستاورد بسیار بزرگی خواهد بود. البته، تنها در صورتی یک دستاورد محسوب می شود که واقعا آن را خودتان از نو ابداع کنید: اگر صرفا از طریق مطالعه خارج از برنامه در مورد آن چیز خوانده اید و سپس درباره آن نوشته اید، این هرگز نشانه ای از هیچ گونه استعداد خلاقانه در شما نخواهد بود. (پس این دلیل دیگری است که معمولا نمی خواهم شما «تحقیق» انجام دهید.)

۶. پیش از پایان، شاید گفتن نکته ای درباره انتخاب موضوع و تز مفید باشد. برای بسیاری از شما، این موضوع چالش بزرگی نخواهد بود. معمولا برای دوره های بزرگ و مقدماتی، تمایل دارم چند موضوع مقاله مشخص برای انتخاب تعیین کنم. در آن صورت، البته، هنگامی که تصمیم گرفتید کدام پرسش برای شما جذاب است - و درباره کدام یک حرفی برای گفتن دارید - انتخاب تز نسبتا سرراست خواهد بود: عمدتا مسئله این است که تصمیم بگیرید جانب کدام موضع را می گیرید.

اما برای برخی کلاس ها (معمولا دوره های پیشرفته) ترجیح می دهم شرایط را نسبتا باز بگذارم. اگر چنین باشد، عموما می توانید درباره هر موضوعی که (به طور معقولانه ای) به محتوای دوره مرتبط است بنویسید. ممکن است موضوعی را انتخاب کنید که در کلاس درباره آن صحبت کرده ایم، حتی اگر هیچ یک از متون مقرر به آن نپرداخته باشند. یا ممکن است موضوعی باشد که متون مقرر به آن می پردازند، حتی اگر در کلاس درباره آن بحث نکرده باشیم. یا ممکن است مسئله ای باشد که فراتر از هر آنچه ما درباره آن صحبت کرده ایم یا خوانده ایم قرار می گیرد، اما از نظر منطقی به مسائل مطرح شده مرتبط است. نمی توانم بگویم هر موضوعی قابل قبول است – موضوع واقعا باید به محتوای کلاس مرتبط باشد – اما در این مورد تمایل دارم نسبتا آزادانه برخورد کنم. (اگر مطمئن نیستید که موضوع خاصی مجاز است، فقط از من بپرسید.)

در هر صورت، با فرض اینکه بتوانید تشخیص دهید چه چیزی به دوره مرتبط است و چه چیزی نیست، مسئله واقعا حیاتی این است که موضوعی پیدا کنید که درباره آن حرفی برای گفتن داشته باشید! امید من این است: در یک یا چند نقطه در طول ترم، به این فکر افتاده باشید که بحث کلاسی به برخی دیدگاه هایی که به نظرتان جذاب می رسد، حق مطلب را ادا نکرده است. یا شاید دیدگاهی در متون مقرر ذکر شد که با وجود عدم بحث در کلاس، شما فکر می کنید ارزش دفاع کردن دارد. یا شاید فکر می کنید روشنگرانه خواهد بود که نشان دهید آن دیدگاه در کجا دچار اشتباه می شود. هر چه باشد.

به لحظاتی فکر کنید که احساس کردید حرف بیشتری برای گفتن دارید، چیزی فراتر از تکرار نکاتی که قبلا در متون مقرر یا در بحث کلاسی توسط دیگران مطرح شده است. یکی از آن مسائل را به عنوان موضوع خود انتخاب کنید. سپس می توانید بر تلاش برای فهمیدن دقیق آنچه می خواهید ادعا کنید متمرکز شوید. این مسئله، مربوط به شفاف سازی و اصلاح تز شماست.

قطعا یافتن موضوع دقیقا مناسب و تز دقیقا مناسب می تواند نیازمند تلاش باشد. بخشی از چالش، البته، انتخاب یک موضوع جذاب و یک تز جذاب است (دفاع از ادعاهای پیش پاافتاده یا غیرجنجالی فایده ای ندارد). اما مسلما انتخاب چیزی جذاب و جنجالی فایده ای نخواهد داشت اگر چیزی باورپذیر برای دفاع از دیدگاه انتخاب شده خود نداشته باشید. گاهی فقط باید بپذیرید که با وجود علاقه به یک مسئله خاص، یا با وجود باور به یک موضع خاص، به اندازه کافی حرف برای گفتن ندارید. در آن صورت باید ادامه دهید و چیز دیگری را امتحان کنید.

در مواقع دیگر باید بپذیرید که حرف های زیادی برای گفتن دارید، و نمی توانید از موضع خود در فضای محدود موجود به طور مناسب دفاع کنید. مهم است که موضوعی با «اندازه مناسب» پیدا کنید. اگر مقاله بیش از حد بلندپروازانه باشد، به سادگی نخواهید توانست دیدگاه خود را به طور کامل تبیین و به اندازه کافی از آن دفاع کنید، و در نهایت نتیجه کار سطحی، شتاب زده یا نامشخص خواهد شد. خوشبختانه، با کمی کار، اغلب می توانید راهی برای کاهش مقیاس پروژه های بیش از حد بلندپروازانه پیدا کنید – بخشی از آن را بیابید که مقاله ای قابل مدیریت تر بسازد. با این حال، در مواقع دیگر، فقط باید به نقطه آغاز بازگردید و سعی کنید موضوع دیگری بیابید.

۷. بدون شک، برخی از شما تجربه نسبتا خوبی در نوشتن نوع مقاله ای که توصیف کردم دارید. اما دیگران، همان طور که در ابتدا متذکر شدم، ممکن است تجربه کمی در انجام این نوع کار داشته باشند یا اصلا تجربه نداشته باشند. در هر صورت، به احتمال زیاد برای بسیاری از شما، تلاش های اولیه تان بهترین کاری که می توانید انجام دهید را نشان نمی دهد. اما این هم قابل قبول است (اگرچه قطعا امیدوارم برای هر مقاله تمام تلاشتان را بکنید). این که آیا شما از قبل می دانستید چگونه مقاله ای را که من می خواهم بنویسید یا نه، برایم اهمیت چندانی ندارد. عمده توجه من این است که وقتی از کلاس من خارج می شوید، آیا می دانید چگونه این کار را انجام دهید. بنابراین اگر کار شما الگوی واضحی از بهبود در طول ترم نشان دهد، مقالات بعدی و بهتر را بسیار بیشتر از تلاش های اولیه و ابتدایی به حساب خواهم آورد. این یک قول است.

این اثر با رعایت حقوق نشر و با اجازه نویسنده منتشر شده است.

هرگونه کپی برداری، بازنشر یا استفاده تجاری بدون مجوز کتبی، پیگرد قانونی دارد.

© کلیه حقوق برای مترجم محفوظ است.


* یادداشت انگلیسی نویسنده بر ترجمه فارسی:

I wrote this little guide a number of years ago, as a way of helping my students get a better grip on how to go about writing philosophy papers for my classes. While some of these remarks apply only to students in my own classes (in particular, of course, my promise about taking improvement into account when calculating the overall semester grade), for the most part I believe that the suggestions I make here--about how to organize a philosophy essay, the value of rewriting, and the crucial importance of clarity--hold true for philosophical writing in any context. Indeed, I think that these suggestions may be useful things to keep in mind for many other forms of writing as well. In any event, I hope you find the ideas here helpful, and remember: writing, like any other skill, gets better with practice.

«Shelly Kagan»