مفهوم شرم در روانکاوی از دیدگاه جوزف برگو

20 آبان 1404 - خواندن 7 دقیقه - 368 بازدید

مفهوم شرم در روانکاوی از دیدگاه جوزف برگو

هیجان شرم یکی از بنیادی ترین و در عین حال کمتر فهمیده شده ترین هیجانات انسانی است. در حالی که هیجان هایی چون خشم، ترس یا غم در نظریه های کلاسیک هیجان و روان درمانی جایگاه مشخصی یافته اند، شرم غالبا به عنوان هیجانی حاشیه ای یا ثانویه نادیده گرفته شده است. با این حال، پژوهش های روان کاوانه و بالینی جدید نشان می دهند که شرم نقشی محوری در شکل گیری ساختار «خود» و الگوهای دفاعی دارد (Burgo, 2018). جوزف برگو، روان درمانگر و نویسنده ی آمریکایی، از چهره هایی است که تلاش کرده است با زبانی بالینی و قابل فهم، پیچیدگی روان کاوانه ی شرم را روشن کند. او شرم را نه صرفا یک احساس، بلکه تجربه ای وجودی از مواجهه ی فرد با نقصان و آسیب پذیری خویشتن می داند.


تعریف شرم از دیدگاه برگو:


برگو (2018) شرم را به مثابه ی تجربه ی خود ناکافی، تحقیرشده یا نالایق تعریف می کند. این هیجان زمانی برانگیخته می شود که فرد احساس کند در نگاه دیگری، یا حتی در نگاه خویشتن، از معیار مطلوب فاصله دارد. به بیان دیگر، شرم حاصل نوعی «خودآگاهی دردناک» است که با احساس دیده شدن در وضعیت ضعف یا نقصان همراه است. در مقابل، گناه به رفتار مرتبط است و به فرد اجازه می دهد با جبران یا اصلاح عمل، احساس درونی خود را ترمیم کند؛ اما در شرم، مشکل در «بودن» است، نه در «کردن» (Burgo, 2018). از همین رو، شرم اغلب به فروپاشی عزت نفس و انزوای روانی می انجامد.


شرم و دفاع های روانی:


از منظر روان کاوی، هیجان شرم در سطح خودآگاه به ندرت تجربه می شود، زیرا روان تمایل دارد با فعال سازی دفاع ها از آن محافظت کند. برگو (2018, 2021) تاکید می کند که بسیاری از سازوکارهای دفاعی — از جمله انکار، فرافکنی، تحقیر دیگری، و خودبزرگ بینی — در واقع واکنش هایی ثانویه به شرم هستند. به عنوان مثال، فردی که احساس بی کفایتی یا طردشدگی می کند، ممکن است برای دفاع از خود، به تحقیر دیگران یا برساختن تصویری برتر از خویش روی آورد. در چنین مواردی، خودشیفتگی نه نشانه ی اعتمادبه نفس، بلکه سپری در برابر تجربه ی شرم است.


برگو در کتاب Why Do I Do That? (2021) نشان می دهد که شرم سرکوب شده می تواند به اشکال متعددی از رفتارهای ناسازگار تبدیل شود، از جمله اجتناب اجتماعی، انتقاد از خود، رفتارهای جبرانی یا حتی اعتیاد. در بسیاری از درمان های تحلیلی، مواجهه با لایه ی شرم پنهان در پس این دفاع ها، نقطه ی آغاز دگرگونی روانی محسوب می شود.



چهار چهره ی شرم از نظر برگو :


برگو (2018) برای فهم بالینی تر این هیجان، چهار چهره یا تجلی اصلی شرم را برمی شمارد که هر یک در زمینه ی خاصی از تجربه ی بین فردی پدیدار می شوند:


1. شرم شکست – زمانی که فرد احساس می کند در مقایسه با دیگران نابسنده، بی کفایت یا «کوچک» است. این نوع شرم اغلب در افراد کمال گرا یا دارای معیارهای درونی سختگیرانه مشاهده می شود.

2. شرم طرد – هنگامی که فرد با بی توجهی، طرد یا کنارگذاشته شدن از سوی دیگری مواجه می شود و نتیجه می گیرد که «من دوست داشتنی نیستم».

3. شرم افشاگری – تجربه ای دردناک از دیده شدن در لحظه ی ضعف یا بی دفاعی؛ مانند زمانی که راز، شکست یا نیاز فرد آشکار می شود.

4. شرم نادیده گرفته شدن – حالتی که در آن، فرد احساس می کند حضورش برای دیگری بی اهمیت یا نامرئی است؛ تجربه ای که به شکل گیری احساس بی ارزشی پایدار منجر می شود.

این چهار چهره در عین تفاوت، همگی به یک محور مرکزی بازمی گردند: تهدید علیه حس ارزشمندی خود.


شرم، رابطه و رشد روانی:


در نظریه ی برگو، شرم نه تنها هیجانی فردی بلکه پدیده ای ارتباطی است. او استدلال می کند که تجربه ی شرم همواره در زمینه ی رابطه با دیگری معنا پیدا می کند، زیرا داوری و نگاه دیگری نقش کلیدی در شکل گیری خودپنداره دارد. از دید او، شرم نخستین بار در دوران کودکی و در تعامل با والدین یا مراقبان شکل می گیرد؛ زمانی که کودک احساس می کند مورد پذیرش یا محبت بی قید و شرط قرار ندارد. اگر این تجربه تکرار شود، کودک برای محافظت از خود در برابر شرم، دفاع هایی پایدار بنا می کند که در بزرگسالی به الگوهای شخصیتی تبدیل می شوند (Burgo, 2018).


شرم در فرایند روان درمانی:


در کار بالینی، برگو بر ضرورت بازشناسی و مواجهه ی همدلانه با شرم تاکید دارد. او معتقد است که بسیاری از مراجعان، به ویژه افرادی با گرایش های خودشیفته یا اجتنابی، در واقع از شرم عمیقی رنج می برند که به ندرت به آن اذعان می کنند. از نظر برگو، وظیفه ی درمانگر این است که فضا و رابطه ای ایمن فراهم کند تا مراجع بتواند شرم خود را بدون داوری تجربه کند.

فرایند درمان زمانی آغاز می شود که فرد قادر شود احساس شرم را نه به عنوان نشانه ی ضعف، بلکه به مثابه ی بخشی از انسان بودن بپذیرد. در این مرحله، شرم به جای آنکه نیرویی ویرانگر باشد، به منبعی برای رشد، همدلی و اصالت تبدیل می شود (Burgo, 2021).


نتیجه گیری:


در نگاه روان کاوانه ی جوزف برگو، شرم هیجانی مرکزی در حیات روانی انسان است که ریشه در احساس آسیب پذیری و نیاز به پذیرش دارد. او نشان می دهد که بسیاری از الگوهای دفاعی، روابط آسیب زا و اختلالات عاطفی در واقع واکنش هایی به شرم پنهان اند. از دید او، درمان موثر نیازمند آن است که این شرم به سطح آگاهی آورده شود و در بستر رابطه ی درمانی، با پذیرش و همدلی مواجه گردد. چنین مواجهه ای می تواند راهی برای بازیابی عزت نفس واقعی، پذیرش خویشتن و تجربه ی روابط اصیل تر باشد.


منابع (References)


Burgo, J. (2018). Shame: Free yourself, find joy, and build true self-esteem. New York, NY: St. Martin’s Press.

Burgo, J. (2021). Why do I do that?: Psychological defense mechanisms and the hidden ways they shape our lives. Scotts Valley, CA: CreateSpace Independent Publishing Platform.