سازمان هایی که تخصص نمی خواهند: تاملی بر رابطه محوری، بی عدالتی و فرسایش سرمایه انسانی

19 آبان 1404 - خواندن 3 دقیقه - 65 بازدید

سازمان هایی که تخصص نمی خواهند: تاملی بر رابطه محوری، بی عدالتی و فرسایش سرمایه انسانی


مقدمه

در بسیاری از نهادهای اجرایی و تخصصی، به ویژه در حوزه های توسعه محور، روندی نگران کننده در حال گسترش است: حذف تدریجی شایسته سالاری و جایگزینی آن با رابطه محوری. این پدیده نه تنها موجب بی عدالتی در جذب و ارتقای نیروهای متخصص می شود، بلکه سرمایه انسانی را فرسوده، انگیزه ها را خاموش، و مسیر توسعه را منحرف می کند. مقاله ی حاضر، با تکیه بر تجربه های زیسته ی کارشناسان علمی، به تحلیل این روند و پیامدهای آن می پردازد.


تجربه ی زیسته ی متخصصان

کارشناسانی که سال ها در حوزه های تخصصی فعالیت کرده اند—چه در قالب پژوهش، چه در مشاوره و اجرا—بارها با موقعیت هایی مواجه شده اند که در آن، نه دانش و تجربه، بلکه آشنایی و سفارش، معیار انتخاب و تصمیم گیری بوده است. این تجربه ها، که در ابتدا به صورت موارد پراکنده بروز می کردند، اکنون به الگوهایی تکرارشونده تبدیل شده اند: حذف نیروهای علمی از فرآیندهای تصمیم سازی، نادیده گرفتن گزارش های تخصصی، و جایگزینی افراد شایسته با نیروهای فاقد صلاحیت علمی اما دارای ارتباطات سازمانی.


پیامدهای ساختاری

رابطه محوری در ساختارهای تخصصی، پیامدهایی فراتر از نارضایتی فردی دارد. نخست، موجب فرسایش انگیزه در میان نیروهای متخصص می شود؛ افرادی که با تعهد علمی و اخلاقی وارد میدان شده اند، اما در برابر بی عدالتی ساختاری، دچار احساس بی ارزشی و انزوا می شوند. دوم، کیفیت تصمیمات و خدمات کاهش می یابد، چرا که جای تحلیل و تجربه را مصلحت های غیرعلمی می گیرد. سوم، اعتماد عمومی به نهادهای تخصصی تضعیف می شود، چرا که خروجی این نهادها دیگر بازتاب دهنده ی خرد جمعی و تخصص نیست، بلکه محصول روابط پنهان و منافع محدود است.


نقد ساختار کارمندی

در دل این ساختارها، نقش کارمند به تدریج از یک نیروی خلاق و تحلیل گر، به یک مجری بی صدا و بی اختیار تقلیل می یابد. بسیاری از نیروهای علمی، که با امید به اثرگذاری وارد این فضاها شده اند، خود را در موقعیتی می یابند که صرفا باید «اجرا» کنند، نه «بیندیشند». این وضعیت، تضادی عمیق میان تعهد علمی و اطاعت اداری ایجاد می کند؛ تضادی که در بلندمدت، یا به ترک سازمان می انجامد، یا به خاموشی تدریجی استعدادها.


راهکارها و پیشنهادها

برای عبور از این وضعیت، بازنگری در سازوکارهای جذب، ارتقا و ارزیابی نیروها ضروری است. نهادها باید به جای تمرکز بر روابط، به شفافیت، رقابت سالم، و ارزیابی مبتنی بر شایستگی بازگردند. همچنین، ایجاد مسیرهای همکاری مستقل برای متخصصان—از طریق قراردادهای پژوهشی، مشاوره های تخصصی، و پروژه های فناورانه—می تواند راهی برای حفظ و بهره گیری از سرمایه انسانی باشد، حتی در شرایطی که ساختارهای رسمی ناکارآمد عمل می کنند.


نتیجه گیری

بی عدالتی سازمان یافته، نه تنها افراد را فرسوده می کند، بلکه بنیان توسعه را سست می سازد. بازگشت به شایسته سالاری، احترام به تخصص، و ایجاد فضا برای مشارکت واقعی نیروهای علمی، ضرورتی است که نمی توان آن را به تعویق انداخت. در غیر این صورت، نهادهایی که باید موتور توسعه باشند، به مانعی برای آن تبدیل خواهند شد.