مدرس، واجب فراموش شده در نظام آموزش عالی

18 آبان 1404 - خواندن 5 دقیقه - 30 بازدید

وقتی از کیفیت آموزش عالی سخن می گوییم، در حقیقت درباره انسان ها صحبت می کنیم؛ درباره اعضای هیئت علمی، استادان مدعو و مدرسان حق التدریس. حتی اگر برنامه های درسی به روز و تجهیزات آموزشی کامل باشند، تا زمانی که این آدم ها خسته، بی انگیزه یا در فکر رفتن باشند، موتور دانشگاه درست کار نمی کند. در سال های اخیر، دو نیروی درهم تنیده بیش از هر عامل دیگری بر دانشگاه های ایران فشار آورده اند: فرسودگی شغلی و مهاجرت نخبگان.

داستان از جایی شروع می شود که حجم تدریس و فشار کار اداری و بروکراسی درهم تنیده بالا می رود، نقش ها با هم تداخل پیدا می کنند، منابع پژوهشی کافی نیست و حقوق و امنیت شغلی اطمینان بخش وجود ندارد. نتیجه چنین شرایطی، خستگی عاطفی و دوری تدریجی از کار است؛ همان فرسودگی ای که کلاس ها را بی جان، پژوهش ها را کند و احساس تعلق به دانشگاه را کم رنگ می کند. در ادامه، میل به ترک یا مهاجرت شکل می گیرد، و با رفتن هر گروه از نیروهای موثر، فشار کار و مسئولیت بر دوش باقی مانده ها بیشتر می شود؛ چرخه ای فرساینده که مدام تکرار می گردد.

این تصویر البته فقط به ایران محدود نیست. در بیشتر کشورهای دنیا، فرسودگی دانشگاهیان موضوعی جدی است، اما وزن عوامل در هر جا متفاوت است. در نظام های آموزشی غربی، فشار انتشار، رقابت برای جذب بودجه پژوهشی و حفظ تعادل میان کار و زندگی از عوامل اصلی اند؛ در ایران اما، مسئله معیشت، بی ثباتی شغلی و کمبود زیرساخت های پژوهشی نقش پررنگ تری دارند. در این میان، مدرسان حق التدریس آسیب پذیرترین گروه هستند؛ چون دسترسی کمتری به منابع، پاداش و مسیر رشد حرفه ای دارند و زودتر از دیگران نشانه های خستگی و دل زدگی را بروز می دهند.

برای عبور از این وضعیت، نسخه جادویی وجود ندارد، اما می توان گام های عملی برداشت. در سطح فردی، آموزش مهارت های تاب آوری، مدیریت زمان و مرزبندی شغلی، همراه با گفت وگو و حمایت همتایان در گروه های آموزشی، می تواند از شدت فشار روزمره بکاهد. اگر هر مدرس در آغاز ترم برای خود سه هدف واقعی تعیین کند؛ نظیر یک کاهش، یک نگهداشت و یک نوآوری، هم بار ذهنی سبک تر می شود و هم احساس پیشرفت بازمی گردد.

در سطح دانشگاهی، لازم است فشار کاری و حجم تدریس استادان و همچنین ظرفیت پذیرش دانشجویان در هر کلاس، متناسب با واقعیت های هر گروه بازطراحی شود، نظام پاداش دهی از تمرکز صرف بر مقاله نویسی فاصله بگیرد و شکل های متنوعی از قدردانی از نوآوری آموزشی، راهبری دانشجو یا همکاری بین رشته ای جای آن را بگیرد. اختصاص کمک هزینه های پژوهشی موقت و موثر برای حمایت از طرح های پژوهشی کوتاه مدت، تشکیل بانک تجربه های موفق تدریس، و ایجاد نظام شفاف ارتقای حرفه ای برای مدرسان حق التدریس نیز می تواند به تقویت روحیه و انگیزه در بدنه آموزشی کمک کند.

در سطح ملی نیز بدون یک بسته واقعی برای نگهداشت استادان کلیدی، نمی توان امیدی به کاهش روند مهاجرت داشت. این بسته باید ترکیبی از اصلاح حقوق، مزایای رفاهی، مسکن، بیمه تکمیلی و حمایت های پژوهشی باشد. در کنار آن، ایجاد مسیرهای بازگشت محور، مانند فرصت های کوتاه مدت بین المللی با تعهد بازگشت، یا امکان همکاری علمی از راه دور با دانشگاه های داخلی، می تواند چرخه مهاجرت را متعادل تر کند. همچنین پایش سالانه وضعیت فرسودگی و مهاجرت، انتشار شفاف داده ها و بازنگری در معیارهای ارتقا بر اساس واقعیت های بومی، گامی ضروری برای تغییر پایدار است؛ تغییری که باید در آن، اثر اجتماعی، نوآوری آموزشی و همکاری با صنعت جایگاه بیشتری بیابند.

در کنار همه این ها، چند قاعده ساده هم می تواند از همین فردا اجرا شود: درس ها را کمتر اما عمیق تر تدریس کنیم، زمان مشخصی را برای پژوهش بدون مزاحمت اداری در تقویم خود قفل کنیم، "نه گفتن" حرفه ای را تمرین کنیم تا بتوانیم میان کارها تعادل برقرار کنیم و به جای انبوه بازخوردهای پراکنده، چند پیشنهاد کوتاه اما کاربردی برای بهبود کار دانشجویان بدهیم.

در نهایت، روشن است که جان دانشگاه در جان آدم هایش دمیده می شود. اگر می خواهیم دانشگاه بماند، پویا باشد و بسازد، باید پیش از هر چیز از این آدم ها مراقبت کنیم؛ با سیاست های روشن، حمایت واقعی و قدردانی ملموس. تنها در این صورت است که کلاس ها دوباره زنده می شوند، پژوهش حرکت می گیرد و مهاجرت و ترک شغل دیگر تنها راه نخواهد بود.


پی نوشت:

این یادداشت برگرفته از یافته ها و تحلیل های مقاله ای تحت عنوان «چالش های منابع انسانی در آموزش عالی ایران از فرسودگی شغلی تا مهاجرت نخبگان در میان اساتید، مدرسان و اعضای هیئت علمی» به قلم آقای دکتر محمد ساوالان پور است.