پیوند حمایت اجتماعی و سلامت روان

16 آبان 1404 - خواندن 4 دقیقه - 62 بازدید

در سال های اخیر، توجه به سلامت روان و تاب آوری در میان دانش آموزان ابتدایی به یکی از ضرورت های اساسی نظام آموزشی تبدیل شده است. از نگاه من، مدرسه دیگر تنها مکانی برای یادگیری دروس نیست، بلکه بستری است برای پرورش ذهنی و عاطفی کودکان. اگر محیط مدرسه از حمایت اجتماعی کافی برخوردار نباشد، حتی بهترین برنامه های درسی نیز نمی توانند به رشد پایدار دانش آموزان منجر شوند. در همین راستا، نقش دو منبع اصلی حمایت، یعنی معلمان و همسالان، در ایجاد احساس امنیت روانی و افزایش تاب آوری کودکان، بسیار تعیین کننده است.

از دیدگاه علمی و تجربی، معلم نخستین منبع حمایت اجتماعی رسمی در مدرسه است. کودکان در سال های ابتدایی، بسیاری از واکنش های هیجانی و رفتاری خود را از الگوهای رفتاری معلمان می آموزند. اگر معلم، فضای کلاس را با پذیرش، احترام و همدلی همراه کند، دانش آموزان نه تنها احساس تعلق و ارزشمندی بیشتری خواهند داشت، بلکه در مواجهه با فشارها و ناکامی های روزمره نیز مقاوم تر می شوند. من در مشاهدات خود دیده ام که حتی یک بازخورد کوچک و حمایتگرانه از سوی معلم می تواند اضطراب کودک را کاهش دهد و انگیزه ی مشارکتش را چند برابر کند.

در کنار معلمان، همسالان نیز نقش مکمل و حیاتی دارند. ارتباط با همکلاسی ها و تجربه ی دوستی های سالم، به دانش آموزان فرصت می دهد مهارت هایی چون همدلی، همکاری و حل تعارض را بیاموزند. هنگامی که کودک در جمع همسالان خود احساس مقبولیت و حمایت می کند، اعتمادبه نفس او تقویت می شود و از تنهایی یا احساس طردشدگی فاصله می گیرد. پژوهش های معتبر نیز نشان می دهد که حمایت همسالان، یکی از پیش بینی کننده های مهم تاب آوری در سنین پایین است؛ زیرا کودکان از طریق تعاملات اجتماعی یاد می گیرند چگونه احساسات خود را تنظیم کنند و در برابر فشارهای روانی ایستادگی کنند.

در واقع، مدرسه ای که روابط انسانی در آن قوی است، خود به یک سپر روانی بدل می شود. این نوع حمایت اجتماعی به دانش آموزان کمک می کند تا هنگام مواجهه با استرس های تحصیلی، شکست ها یا حتی مشکلات خانوادگی، از درون دچار فروپاشی نشوند و به جای واکنش های هیجانی، راه حل های سازگارانه تری بیابند. به باور من، یکی از مهم ترین رسالت های معلمان ابتدایی، پرورش همین ظرفیت درونی است؛ ظرفیتی که در ادبیات روان شناسی با عنوان تاب آوری شناخته می شود.


از سوی دیگر، محیط آموزشی ما در ایران هنوز به اندازه کافی بر جنبه های عاطفی یادگیری تمرکز ندارد. بیشتر نظام ارزشیابی بر نمره، انضباط و عملکرد شناختی استوار است، در حالی که سلامت روان و تاب آوری، زیربنای تمام این عملکردهاست. اگر کودکی احساس کند در مدرسه شنیده می شود و مورد احترام است، حتی در شرایط دشوار خانوادگی یا اجتماعی، احتمال موفقیت تحصیلی و روانی اش بسیار بیشتر خواهد بود.

در نهایت، می توان گفت که حمایت اجتماعی معلمان و همسالان نه یک پدیده ی احساسی، بلکه یک ضرورت تربیتی است. این حمایت، بستر رشد هیجانی، یادگیری عمیق و سازگاری اجتماعی را فراهم می سازد. از نگاه من، هر معلمی باید بداند که حتی یک لبخند، یک تشویق یا گوش دادن واقعی به حرف های دانش آموز، می تواند بیش از هر روش تدریس رسمی، بر سلامت روان و تاب آوری او اثرگذار باشد.