شاخص های فرهنگ سیاسی و ذهنیت توطئه محور در تحولات سیاسی ایران معاصر

12 آبان 1404 - خواندن 10 دقیقه - 119 بازدید

مقدمه

در تاریخ معاصر ایران، از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، شکل گیری و تثبیت ذهنیت توطئه به عنوان یکی از شاخص های برجسته فرهنگ سیاسی قابل بررسی است. این ذهنیت نه تنها بازتاب دهنده نگرش های روان شناختی فردی، بلکه محصول تعامل پیچیده ساختارهای نهادی، نهادهای سیاسی و تجربه های اجتماعی تاریخی بود. ذهنیت توطئه محور به طور مستقیم بر تصمیم گیری های سیاسی، مشروعیت دولت و رفتار اجتماعی تاثیر گذاشت و در بسیاری از مقاطع تاریخی به عنوان ابزاری برای توجیه شکست ها، حذف مخالفان و بازتولید اقتدارگرایی مورد بهره برداری قرار گرفت. پرسش محوری این پژوهش بر شاخص هایی تمرکز دارد که بیشترین نقش را در شکل گیری این ذهنیت داشته اند؛ شاخص هایی مانند بی اعتمادی نهادی، تجربه شکست های سیاسی، محدودیت مشارکت عمومی و رواج توهم توطئه در گفتمان رسمی و عمومی. هدف مقاله، تحلیل تاریخی و نظری این شاخص ها و بررسی چگونگی تعامل آن ها با یکدیگر برای بازتولید ذهنیت توطئه محور است. با توجه به اهمیت این موضوع در فهم چرخه های اقتدار و بحران در سیاست ایران، مطالعه شاخص های فرهنگ سیاسی می تواند زمینه ساز درک دقیق تر رابطه میان دولت، جامعه و کنش های سیاسی در دوره ۱۲۸۵–۱۳۵۷ باشد. این پژوهش تلاش می کند با ترکیب تحلیل تاریخی و چارچوب نظری، چشم اندازی سیستماتیک از تکوین و استمرار ذهنیت توطئه ارائه دهد.

چارچوب نظری

تحلیل شکل گیری ذهنیت توطئه محور در ایران معاصر نیازمند چارچوب نظری میان رشته ای است که فرهنگ سیاسی، ساخت قدرت و کنش های اجتماعی را در نظر گیرد. آلموند و وربا با طرح مفهوم «فرهنگ سیاسی تبعی» و «بی اعتمادی مدنی» نشان می دهند که ضعف مشارکت سیاسی، احساس بی قدرتی شهروندان و نبود نهادهای پاسخ گو، زمینه را برای پذیرش روایت های غیرعقلانی و بدبینی نسبت به دولت فراهم می آورد (Almond & Verba, 1993: 78). بر اساس این دیدگاه، بی اعتمادی نهادی نه صرفا نگرشی روان شناختی بلکه شاخصی ساختاری در فرهنگ سیاسی است که زمینه ساز پذیرش ذهنیت توطئه می شود.

ریچارد هوفستادر ذهنیت توطئه را به عنوان یک «سبک پارانویید» تحلیل می کند؛ بدین معنا که توطئه باوری پاسخی روانی و اجتماعی به بحران مشروعیت و نبود شفافیت نهادی است. در شرایطی که دولت ها مشروعیت خود را از دست می دهند یا کنشگر سیاسی احساس می کند اطلاعات محدود یا تحریف شده است، توطئه باوری راهکاری برای تفسیر رویدادهای پیچیده و کاهش ابهام است (Hofstadter, 1995: 16).

کارل مانهایم بر نقش ایدئولوژی در بازتولید بدبینی سیاسی و تقویت روایت های توطئه تاکید دارد. ایدئولوژی می تواند فیلتر شناختی ایجاد کند که در آن هر رخداد ناخوشایند به نفوذ دشمن یا توطئه مرتبط می شود و تفسیر عقلانی رویدادها محدود می گردد (Mannheim, 1996: 49).

بر اساس این دیدگاه ها، شاخص های اصلی فرهنگ سیاسی که در تحلیل ذهنیت توطئه محور اهمیت دارند عبارت اند از: 1. بی اعتمادی نهادی و ضعف نهادهای پاسخ گو: فقدان پارلمان قوی، سانسور مطبوعات و محدودیت نهادهای مدنی. 2. تجربه شکست های سیاسی و ناکامی جنبش ها: کودتای ۱۲۹۹، ناکامی نهضت ملی و سرکوب اعتراضات. 3. محدودیت مشارکت سیاسی و سرکوب: محرومیت عمومی از مشارکت معنادار و کنترل شدید دولت بر جامعه. 4. رواج گفتمان دشمن خارجی و تهدید داخلی: استفاده دولت و مخالفان از روایت های توطئه برای مشروعیت بخشی به اقدامات خود.

ترکیب این شاخص ها در چارچوب نظری یادشده، تحلیل تاریخی ذهنیت توطئه در ایران را از مشروطه تا انقلاب ۱۳۵۷ ممکن می سازد و نشان می دهد چگونه ضعف نهادهای مدنی و سیاسی، تجربه شکست ها و رواج گفتمان دشمن، ذهنیت توطئه را به یکی از شاخص های پایدار فرهنگ سیاسی تبدیل کرده است.

بستر تاریخی و نمونه های شاخص ها

در دوره مشروطه، ایران شاهد ظهور نخستین گفتمان سیاسی مدرن بود که مشارکت عمومی و نهادهای نوپای مدنی همچون انجمن ها و مطبوعات را به میدان آورد. در این دوره، ذهنیت توطئه به شکل نگرش به «دشمن داخلی» و «خیانت خائنان به ملت» نمود پیدا کرد. روشنفکران و علما اغلب شکست ها یا مخالفت های سیاسی را ناشی از نفوذ خارجی یا خیانت درونی می دانستند. این ذهنیت در فرهنگ سیاسی تازه متولد شده، به شاخصی از بی اعتمادی مدنی و نهادینه نشدن مشروعیت قانونی بدل شد.

در دوره پهلوی اول، تمرکز قدرت و نوسازی آمرانه رضاخان، همراه با سرکوب ایلات و مخالفان، نمونه روشنی از استفاده از ذهنیت توطئه برای مشروعیت بخشی بود. دولت با ارجاع مداوم به خطر نفوذ خارجی و تهدید داخلی، اقدامات اقتدارگرایانه خود را توجیه می کرد و مخالفت ها را به عنوان توطئه های پنهان تلقی می نمود. محدودیت مشارکت سیاسی و کنترل شدید جامعه، زمینه پذیرش روایت های توطئه محور را در سطح عمومی تقویت کرد.

در نهضت ملی، تجربه مصدق و ملی شدن صنعت نفت، شاخص دیگری از تعامل فرهنگ سیاسی و ذهنیت توطئه را نشان می دهد. هر ناکامی یا شکست سیاسی، از کودتای ۱۳۳۲ تا محدودیت های داخلی، به نفوذ بیگانگان نسبت داده شد. این دوره تثبیت ذهنیت توطئه به عنوان ابزار تحلیل سیاسی و دفاع از مشروعیت نخبگان ملی بود.

در دوره پهلوی دوم تا ۱۳۵۷، ذهنیت توطئه در گفتمان رسمی رژیم به عنوان عامل کنترل جامعه و توجیه سرکوب، بازتولید شد. همزمان، مخالفان نیز دولت را محصول توطئه غرب می دانستند. کنترل اطلاعات، سانسور مطبوعات و تبلیغات گسترده موجب شد روایت های توطئه به یک زبان مشترک میان دولت و اپوزیسیون تبدیل شود. تجربه شکست های سیاسی، ضعف نهادهای مدنی و محدودیت مشارکت، ذهنیت توطئه را در فرهنگ سیاسی ایران تثبیت کرد و آن را به شاخصی پایدار تبدیل نمود.

تحلیل شاخص ها و تبیین ذهنیت توطئه محور

تحلیل شاخص های فرهنگ سیاسی نشان می دهد که بی اعتمادی نهادی یکی از مهم ترین عوامل شکل گیری ذهنیت توطئه در ایران معاصر بوده است. ضعف نهادهای پاسخ گو، تمرکز قدرت در دست حکومت های اقتدارگرا و محدودیت نظارت عمومی باعث شد که جامعه برای تحلیل وقایع سیاسی، به روایت های ساده ساز و توطئه محور پناه ببرد. این بی اعتمادی، در کنار تجربه ناکامی های پی درپی جنبش ها و تلاش های مدنی، زمینه را برای پذیرش روایت های دشمن محور و تقویت ذهنیت توطئه فراهم کرد.

شکست های سیاسی، به ویژه ناکامی مشروطه خواهان، کودتای ۱۲۹۹ و کودتای ۱۳۳۲، شاخص دیگری بود که ذهنیت توطئه را تقویت کرد. هر ناکامی، به جای آنکه به ضعف ساختاری و نهادی نسبت داده شود، عمدتا به نفوذ بیگانگان و خیانت داخلی تعبیر می شد. این فرآیند موجب شد که تحلیل سیاسی به شکل ذهنیت جمعی ساده و دشمن محور درآمده و استدلال انتقادی به حاشیه رانده شود.

محدودیت مشارکت سیاسی و سرکوب اعتراض ها و نهادهای مدنی، عامل دیگری بود که باعث غلبه تفکر جمعی بر استدلال فردی شد. عدم امکان مشارکت گسترده در تصمیم گیری ها، سانسور مطبوعات و محدودیت انجمن ها، سبب شد تجربه سیاسی عموم مردم از راهبردهای عقلانی و جمعی محدود گردد و ذهنیت توطئه به عنوان یک ابزار فهم عمومی تثبیت شود.

نهایتا، گفتمان دشمن خارجی در گفتمان رسمی دولت و برخی اپوزیسیون، موجب مشروعیت بخشی به اقدامات اقتدارگرایانه شد. ارجاع مداوم به خطر بیگانگان، توجیه سرکوب داخلی و تمرکز قدرت را ممکن ساخت و ذهنیت توطئه را به یک عنصر هنجاری و فرهنگی در ساختار سیاسی ایران بدل کرد.

تحلیل ترکیبی نشان می دهد که این چهار شاخص با یکدیگر تعامل داشته و ذهنیت توطئه محور را تثبیت کرده اند. بی اعتمادی نهادی و تجربه شکست های سیاسی، ظرفیت پذیرش روایت های توطئه را افزایش داده و محدودیت مشارکت، امکان کنش جمعی عقلانی را محدود کرده است. همزمان، گفتمان دشمن خارجی این ذهنیت را مشروعیت بخشیده و بازتولید کرده است. نتیجه این تعامل، شکل گیری یک فرهنگ سیاسی مستمر مبتنی بر توطئه باوری بود که هم دولت و هم جامعه آن را به زبان مشترک تحلیل و فهم وقایع سیاسی تبدیل کردند.

پیامدها و چالش ها

تحلیل تاریخی نشان می دهد که تثبیت ذهنیت توطئه محور تاثیر عمیقی بر فرهنگ سیاسی ایران گذاشته است. این ذهنیت موجب تداوم بی اعتمادی نهادی شد؛ شهروندان تجربه های سیاسی خود را عمدتا از دریچه گفتمان دشمن محور می دیدند و اعتماد عمومی به نهادهای تصمیم گیر کاهش یافت. بی اعتمادی گسترده، هم توان جامعه برای مشارکت جمعی را محدود کرد و هم موجب شکل گیری رفتارهای انفعالی و پذیرش روایت های ساده ساز شد.

در سطح سیاست و ساخت قدرت، ذهنیت توطئه محور به دولت های متمرکز امکان داد تا با ارجاع مداوم به خطرات خارجی و داخلی، تمرکز قدرت و سرکوب مخالفان را توجیه کنند. این وضعیت، مشروعیت رسمی را در گرو کنترل گفتمان و محدودیت کنش های مدنی کرد و هرگونه انتقاد یا مقاومت مسالمت آمیز را به عنوان تهدیدی توطئه آمیز معرفی می کرد. در نتیجه، نهادینه شدن توطئه باوری، بازتولید الگوهای اقتدارگرایانه و کاهش پاسخ گویی سیاسی را تسهیل نمود.

برای آینده سیاسی ایران، چالش اصلی این است که چگونه می توان از فرهنگ سیاسی مبتنی بر توهم توطئه گذر کرد و عقلانیت انتقادی را تقویت نمود. پاسخ به این چالش در سه سطح قابل طرح است: نخست، آموزش تفکر انتقادی و تاریخ سیاسی برای نسل های آینده؛ دوم، شفافیت نهادی و پاسخ گویی دولت ها به شهروندان؛ و سوم، تقویت جامعه مدنی و نهادهای مستقل که بتوانند مشارکت فعال، نظارت و گفت وگوی عقلانی را ترویج کنند. تنها از طریق این راهکارها می توان فرهنگ سیاسی توطئه محور را کاهش داد و زمینه ای برای ثبات سیاسی و اعتماد عمومی ایجاد کرد.

نتیجه گیری

تحلیل تاریخی و نظری نشان می دهد که شاخص های فرهنگ سیاسی شامل بی اعتمادی نهادی، تجربه شکست های سیاسی، محدودیت مشارکت و رواج گفتمان دشمن خارجی به شکل دهی و تثبیت ذهنیت توطئه محور در ایران معاصر از مشروطه تا انقلاب ۱۳۵۷ کمک کردند. بی اعتمادی به نهادهای پاسخ گو و تمرکز قدرت، موجب شد شهروندان روایت های ساده ساز و دشمن محور را جایگزین تحلیل عقلانی کنند، در حالی که شکست های سیاسی و محدودیت مشارکت، امکان کنش جمعی موثر را کاهش داد و گفتمان توطئه محور را مشروعیت بخشید. این وضعیت پیامدهای مهمی برای سیاست معاصر و دموکراسی ایران داشته است: تسهیل تمرکز قدرت، محدود شدن آزادی های مدنی و استمرار رفتار سیاسی انفعالی، که همه زمینه را برای بازتولید چرخه ی توطئه فراهم کرده اند.

منابع

Almond, G., & Verba, S. (1993). The Civic Culture: Political Attitudes and Democracy in Five Nations. Princeton: Princeton University Press.

Arendt, H. (1970). On Violence. New York: Harcourt, Brace & World.

Hofstadter, R. (1995). The Paranoid Style in American Politics. New York: Vintage Books.

Mannheim, K. (1996). Ideology and Utopia. London: Routledge & Kegan Paul.