هیرمند، آب سیاست و آزمون عقلانیت در دیپلماسی شرقی ایران

8 آبان 1404 - خواندن 4 دقیقه - 193 بازدید

سیستان، قلب تاریخی شرق ایران، امروز درگیر بحرانی ست که تنها «خشکسالی طبیعی» نام ندارد؛ بلکه خشکسالی سیاسی و مدیریتی است. مردمانی که نسل ها با دامداری و کشاورزی زندگی کرده اند، اکنون در سایه نبود آب، زمین و امید، ناگزیر از مهاجرت شده اند. آنان که مانده اند، در تامین ابتدایی ترین نیازهای خود در مضیقه اند؛ مردمانی که روزگاری حافظ مرز بودند، امروز در آستانه فرسایش جمعیتی قرار دارند.
در این میان، رودخانه هیرمند نه فقط یک منبع آب، بلکه رگ حیاتی سیستان و نماد اقتدار ملی ایران در شرق کشور می باشد، اما واقعیت تلخ آن است که در برابر نقض مکرر معاهده ۱۳۵۲ از سوی افغانستان، واکنش جمهوری اسلامی ایران در حد بیانیه و تذکر باقی مانده و افغانستان با سیاستی آشکارا تجارت محور و امتیازطلب، آب را به اهرم فشار و معامله تبدیل کرده است. کابل از یک سو برق، سوخت و کالا از ایران دریافت می کند و از سوی دیگر، جریان حیاتی آب را به گروگان گرفته است.
پرسش اساسی اینجاست: چرا سیاست ایران در قبال این رفتار، منفعلانه و فاقد راهبرد اقتصادی متقابل بوده است؟
در حالی که ایران سالانه میلیون ها دلار برق به افغانستان صادر می کند، آیا نمی شد در قالب دیپلماسی مشروط اقتصادی، تعرفه صادرات برق و سوخت را منوط به رهاسازی منظم آب کند؟ یا امتیازات گمرکی و تجاری را بر اساس پایبندی کابل به تعهدات آبی تنظیم نماید؟ این ها ابزارهایی قانونی، مشروع و کارآمد بودند که می توانستند بدون تنش، دیپلماسی آب را به ابزار نفوذ منطقه ای ایران تبدیل کنند.
واقعیت این است که افغانستان با بهره گیری از فضای خلا قدرت در جنوب و شرق، و با اتکا به حمایت غیرمستقیم برخی بازیگران منطقه ای، از آب به عنوان کارت ژئوپلیتیکی در برابر ایران استفاده می کند. این رویکرد، نتیجه فقدان «سیاست هماهنگ میان دستگاه های امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیک» در داخل کشور می باشد و تا زمانی که وزارت نیرو، امور خارجه، و شورای عالی امنیت ملی در پرونده هیرمند یک صدا نباشند، طالبان سیاست را بر ما تحمیل می کنند، نه ما بر آنان.
خشکی سیستان امروز فقط بحران زیست محیطی نیست، بلکه هشدار ژئوپلیتیکی است. وقتی مرز خالی از سکنه شود، امنیت سخت افزاری نیز تضعیف می گردد. مهاجرت گسترده، افزایش قاچاق، و فروپاشی معیشت، همان تهدید نرم است که در نهایت به تهدید سخت تبدیل می شود. بی تدبیری در آب، یعنی سست شدن پیوند مردم با سرزمین.
اکنون زمان تصمیمی بزرگ است ، ایران باید دیپلماسی آبی خود را بازتعریف کند؛ نه در قالب خواهش برای حق آبه، بلکه در چارچوب معامله راهبردی میان آب و منافع اقتصادی. هر برق صادرشده، هر تانکر سوخت و هر کامیون کالای تجاری باید حامل پیام روشن باشد: آب هیرمند، حق ملت ایران است، نه امتیازی قابل چانه زنی.
در نهایت، مساله هیرمند آزمون عقلانیت سیاست گذاران ایرانی است. اگر نتوانیم از ابزارهای مشروع اقتصادی، حقوقی و ژئوپلیتیکی خود برای تامین منافع ملی استفاده کنیم، فردا باید برای حفظ مرزهای انسانی و اجتماعی در شرق کشور هزینه ای چندبرابر بپردازیم.
هیرمند، امروز بیش از آنکه مسئله آب باشد، آینه ای از میزان کارآمدی سیاست خارجی و عمق نگاه راهبردی ایران به شرق است.