از تاریکی تا آگاهی: یک اشتباه کیهانی
جهان ما، پیش از پیدایش حیات، در تاریکی مطلق و بی خبری به سر می برد. زمین سیاره ای فعال اما فاقد هرگونه درک از خود بود. در این میان، زندگی تنها به شکل میکروب هایی ساده و در تاریکی جریان داشت. سپس، نقطه عطفی رخ داد: یک اشتباه کوچک و کاملا تصادفی در کپی برداری DNA یک باکتری که به آن موجود توانایی ساخت مولکولی را داد که می توانست نور خورشید را جذب کند. این اشتباه، که در واقع یک جهش ژنتیکی بود و سرآغاز یک انقلاب شد. این مولکول، نه تنها یک منبع جدید غذایی را گشود، بلکه سنگ بنای اولین حسگر نوری شد. نوری که تا دیروز تنها جریانی بی معنا بود، اکنون به عاملی برای دیدن تبدیل می شد. این لحظه، تولد بینایی و آغاز خروج جهان از تاریکی بود.
ما انسان ها، محصول نهایی این زنجیره طولانی از رویدادهای تصادفی و شگفت انگیز هستیم. اگر آن جهش خاص رخ نمی داد، مسیر تکامل به کلی متفاوت بود و چه بسا ما هرگز پدید نمی آمدیم. بنابراین، آن لحظه یک پیش نیاز ضروری برای وجود ما بود. این داستان به ما می گوید که ما نتیجه یک طرح از پیش تعیین شده نیستیم، بلکه ثمره شانسی کیهانی و تصادفی خلاق هستیم که اکنون به ما این توانایی را بخشیده تا به شکوه و پیچیدگی وجود خود و جهانی که در آن زندگی می کنیم، بیندیشیم. بنابراین، از نگاه ما که در انتهای این زنجیره ایستاده ایم، آن لحظه یک نقطه آغازین بحرانی محسوب می شود. این موضوع یک مفهوم فلسفی عمیق را به ذهن متبادر می کند: آنتروپی ضعیف. به بیان ساده، این اصل می گوید ما جهان را به شکلی که می بینیم، دقیقا به این دلیل می بینیم که شرایط آن برای وجود ما مهیا شده است. ما نمی توانیم در جهانی زندگی کنیم که آن جهش در آن رخ نداده است، زیرا در آن صورت اساسا وجودی برای پرسش این سوال نداشتیم.
کارل سیگن، اخترشناس معروف، آن را این گونه بیان کرد. ما موادی هستیم که ستاره ها در نهایت به آنجا رسیدند که بتوانند به تامل در خود بپردازند. آن باکتری هم بخشی از آن "مواد ستاره ای" بود که در مسیر طولانی خود، به توانایی "دیدن" و "فکر کردن" رسید.