ایران؛ گرفتار در تنهایی استراتژیک
در میانه ی تحولات پرشتاب جهانی، ایران همچنان در موقعیتی ایستاده است که می توان آن را «تنهایی استراتژیک» نامید؛ وضعیتی که نه حاصل یک تصمیم واحد، بلکه نتیجه ی تراکم تاریخی از انتخاب های سیاسی، تحولات منطقه ای، و برداشت های متقابل از منافع ملی است. این تنهایی، برخلاف انزواهای مقطعی که کشورها گاه به دلایل تاکتیکی تجربه می کنند، ریشه دار، پیچیده و چندلایه است. ایران نه تنها از بسیاری از ائتلاف های منطقه ای و جهانی کنار گذاشته شده، بلکه در تلاش برای تعریف جایگاه خود در نظم نوین جهانی، با چالش هایی مواجه است که هم از درون برمی خیزند و هم از بیرون تحمیل می شوند.
در دهه های اخیر، سیاست خارجی ایران عمدتا بر محور مقاومت، استقلال و مقابله با سلطه جویی غربی تعریف شده است. این رویکرد، هرچند در برخی مقاطع توانسته است حمایت هایی در داخل و میان برخی گروه های منطقه ای جلب کند، اما در سطح بین المللی، به انزوای فزاینده ای انجامیده که نه تنها در عرصه ی دیپلماسی، بلکه در حوزه های اقتصادی، علمی، فرهنگی و حتی زیست محیطی نیز آثار خود را نشان داده است. ایران در بسیاری از نهادهای بین المللی یا عضویت ندارد، یا نقش فعالی ایفا نمی کند، یا با محدودیت های گسترده ای مواجه است. این وضعیت، به ویژه در مقایسه با کشورهای هم سطح از نظر جمعیت، منابع طبیعی و ظرفیت های علمی، نگران کننده است.
در سطح منطقه ای نیز، ایران با مجموعه ای از روابط پرتنش مواجه است. از یک سو، کشورهای عربی حوزه ی خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین، در سال های اخیر به طور فزاینده ای به سمت ائتلاف های امنیتی با غرب و اسرائیل گرایش یافته اند. از سوی دیگر، ترکیه با سیاست های تهاجمی و جاه طلبانه ی خود، تلاش دارد نقش رهبری منطقه ای را ایفا کند و در بسیاری از پرونده های منطقه ای، از سوریه گرفته تا قفقاز، با ایران رقابت می کند. حتی در حوزه ی آسیای مرکزی و قفقاز، جایی که ایران می توانست با بهره گیری از پیوندهای فرهنگی و تاریخی، نقش فعالی ایفا کند، حضور چین، روسیه و ترکیه، فضای مانور را محدود کرده است.
در چنین شرایطی، ایران به ناچار به سمت قدرت های شرقی، به ویژه چین و روسیه، متمایل شده است. اما این گرایش، نه حاصل یک انتخاب آزاد، بلکه بیشتر ناشی از محدودیت های تحمیلی و فقدان گزینه های دیگر بوده است. چین، با نگاه اقتصادی و منفعت محور خود، ایران را بیشتر به عنوان یک بازار و مسیر ترانزیتی می بیند تا یک شریک استراتژیک. روسیه نیز، با توجه به روابط پیچیده اش با غرب و تمایل به حفظ نفوذ در خاورمیانه، از ایران به عنوان یک ابزار در بازی های ژئوپلیتیکی خود بهره می برد. در هیچ یک از این روابط، نشانی از اتحاد واقعی، هم افزایی بلندمدت یا احترام متقابل به منافع ملی دیده نمی شود.
از سوی دیگر، پرونده ی هسته ای ایران، که بیش از دو دهه است در صدر اخبار بین المللی قرار دارد، به یکی از نمادهای این تنهایی بدل شده است. مذاکرات پر فراز و نشیب، توافق نامه ی برجام، خروج آمریکا از آن، و تلاش های نافرجام برای احیای توافق، همگی نشان دهنده ی پیچیدگی روابط ایران با غرب و ناتوانی در رسیدن به یک چارچوب پایدار برای تعامل هستند. در حالی که بسیاری از کشورها توانسته اند برنامه های هسته ای خود را در چارچوب های بین المللی توسعه دهند، ایران همچنان با اتهامات، تحریم ها و فشارهای سیاسی مواجه است. این وضعیت، نه تنها بر اقتصاد کشور اثر گذاشته، بلکه اعتماد عمومی به نهادهای بین المللی را نیز تضعیف کرده است.
در عرصه ی اقتصادی، تنهایی استراتژیک ایران به وضوح قابل مشاهده است. تحریم های گسترده، محدودیت های بانکی، قطع ارتباط با نظام مالی جهانی، و کاهش سرمایه گذاری خارجی، همگی به رکود، تورم و کاهش رفاه عمومی انجامیده اند. در حالی که بسیاری از کشورهای منطقه، با جذب سرمایه گذاری های خارجی، توسعه ی زیرساخت ها و گسترش تجارت بین المللی، جایگاه خود را در زنجیره ی ارزش جهانی ارتقا داده اند، ایران با چالش های بنیادینی مواجه است که نه تنها رشد اقتصادی را محدود کرده، بلکه توان رقابت در بازارهای جهانی را نیز کاهش داده است.
در حوزه ی فرهنگی و علمی نیز، ایران با محدودیت هایی مواجه است که تعامل با جهان را دشوار کرده اند. از کاهش فرصت های تبادل علمی و دانشگاهی گرفته تا محدودیت در دسترسی به منابع اطلاعاتی و فناوری های نوین، همگی نشان دهنده ی تاثیرات انزوای استراتژیک بر توسعه ی انسانی هستند. در حالی که علم و فرهنگ می توانند پل هایی برای تعامل سازنده با جهان باشند، ایران نتوانسته است از این ظرفیت ها به طور موثر بهره برداری کند. حتی در حوزه ی دیپلماسی عمومی، که می توانست با استفاده از هنر، ادبیات، و میراث فرهنگی غنی ایران، تصویر مثبتی از کشور ارائه دهد، ضعف در برنامه ریزی، سرمایه گذاری و ارتباطات بین المللی، مانع از تحقق این هدف شده است.
در کنار همه ی این چالش ها، باید به نقش سیاست داخلی نیز توجه کرد. ساختار تصمیم گیری در ایران، با تمرکز قدرت در نهادهای خاص، فقدان شفافیت، و محدودیت در مشارکت عمومی، به گونه ای عمل کرده که سیاست خارجی بیشتر بازتاب منافع گروه های خاص بوده تا ترجمان خواست عمومی. این وضعیت، نه تنها مشروعیت سیاست خارجی را کاهش داده، بلکه مانع از شکل گیری اجماع ملی در مورد راهبردهای بلندمدت شده است. در حالی که بسیاری از کشورها با بهره گیری از نهادهای دموکراتیک، سیاست خارجی خود را بر اساس منافع ملی و خواست عمومی تنظیم می کنند، ایران با شکاف هایی مواجه است که انسجام داخلی را تضعیف کرده اند.
با این حال، تنهایی استراتژیک ایران یک وضعیت قطعی و غیرقابل تغییر نیست. تاریخ نشان داده است که کشورها می توانند با بازنگری در سیاست ها، اصلاح ساختارها، و تعامل سازنده با جهان، جایگاه خود را تغییر دهند. ایران، با برخورداری از منابع طبیعی، ظرفیت های انسانی، موقعیت ژئوپلیتیکی، و میراث فرهنگی غنی، می تواند نقش فعالی در نظم جهانی ایفا کند. اما این امر، نیازمند تغییر در نگاه، بازتعریف منافع ملی، و پذیرش اصول تعامل، گفت وگو و همکاری است.
در پایان، باید گفت که ایران در نقطه ای ایستاده است که می تواند مسیر خود را بازتعریف کند. تنهایی استراتژیک، هرچند واقعیتی تلخ است، اما می تواند انگیزه ای برای تحول باشد. اگر سیاست گذاران، نخبگان، و جامعه ی مدنی بتوانند با نگاهی جامع، واقع گرایانه و آینده نگر، به بازسازی روابط خارجی، اصلاح ساختارهای داخلی، و بهره گیری از ظرفیت های ملی بپردازند، ایران می تواند از انزوا خارج شده و به بازیگری فعال، محترم و موثر در عرصه ی جهانی بدل شود. این مسیر، دشوار اما ممکن است—و شاید اکنون، بیش از هر زمان دیگری، ضرورت آن احساس می شود.