اقتصاد؛ سلاح سیاست
اقتصاد امروز تنها علم تولید و توزیع ثروت نیست، بلکه سلاحی استراتژیک در دستان سیاستمداران است. از تحریم های خفه کننده تا سرمایه گذاری های حساب شده، دولت ها از ابزارهای اقتصادی برای اعمال قدرت و تغییر معادلات جهانی استفاده می کنند. این نوشته نشان میدهد چگونه پول و بازارها به ابزاری کارآمدتر از جنگ افزارهای نظامی تبدیل شده اند و چرا در قرن حاضر، اقتصاد به اصلی ترین میدان نبرد قدرت های جهانی بدل گشته است.
در جهان پیچیده امروز، جایی که مرزهای قدرت به سرعت در حال تغییر هستند، اقتصاد به عنوان یکی از موثرترین و در عین حال مرموزترین ابزارهای سیاست خودنمایی میکند. این سلاح خاموش که گاهی اوقات تاثیراتی عمیق تر و ماندگارتر از جنگ های نظامی از خود به جای می گذارد، در دستان بازیگران بین المللی به ابزاری برای پیشبرد اهداف استراتژیک تبدیل شده است. از تحریم های فلج کننده که زندگی میلیون ها انسان را تحت تاثیر قرار می دهند تا کمک های مالی ظاهرا بشردوستانه که در پس پرده اهدافی کاملا سیاسی را دنبال می کنند، اقتصاد به عرصه جدیدی از نبرد قدرت تبدیل شده است.
تاریخ معاصر پر است از نمونه هایی که نشان می دهد چگونه قدرتهای بزرگ از اهرم های اقتصادی برای اعمال فشار بر کشورهای دیگر استفاده کرده اند. تحریم های یکجانبه و چندجانبه، محدودیت های تجاری، مسدود کردن دارایی ها و حتی دستکاری در بازارهای جهانی همگی بخشی از زرادخانه اقتصادی هستند که دولت ها از آن برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره می برند. آمریکا به عنوان قدرتمندترین اقتصاد جهان بارها از این ابزارها برای وادار کردن کشورها به تسلیم در برابر خواسته های خود استفاده کرده است. تحریم های فلج کننده علیه ایران که بخش های کلانی از اقتصاد کشور را تحت تاثیر قرار داد، یا تحریم های گسترده علیه روسیه پس از الحاق کریمه، همگی نشان دهنده این واقعیت هستند که اقتصاد می تواند به سلاحی بسیار موثرتر از نیروی نظامی تبدیل شود.
اما این پدیده تنها محدود به روابط بین کشورها نیست. در عرصه داخلی نیز دولت ها از ابزارهای اقتصادی برای کنترل جامعه، سرکوب مخالفان و هدایت افکار عمومی استفاده می کنند. افزایش یا کاهش یارانه ها، تغییر نرخهای مالیاتی، دستکاری در بازار ارز و حتی توزیع هدفمند منابع مالی همگی می توانند به ابزاری برای تاثیرگذاری بر رفتار سیاسی شهروندان تبدیل شوند. در برخی کشورها، سیستم بانکی به ابزاری برای تنبیه مخالفان تبدیل شده است. حساب های بانکی مسدود می شوند، دسترسی به خدمات مالی محدود می شود و حتی مشاغل افراد منتقد تحت فشار قرار می گیرند. اینگونه است که اقتصاد از حوزهای صرفا فنی خارج شده و به عرصه ای کاملا سیاسی تبدیل می شود.
جنگ های تجاری اخیر بین قدرت های بزرگ نیز نشان داد که چگونه اقتصاد می تواند به میدان نبرد جدیدی برای رقابت های ژئوپلیتیک تبدیل شود. هنگامی که دونالد ترامپ تعرفه های سنگینی بر کالاهای چینی وضع کرد، این اقدام نه تنها یک تصمیم اقتصادی، بلکه حرکتی کاملا سیاسی بود که هدف از آن تضعیف رقیب اصلی آمریکا در صحنه جهانی بود. پاسخ چین نیز به همین اندازه سیاسی بود. تحریم محصولات کشاورزی آمریکایی نه به این دلیل انجام شد که چین واقعا به این محصولات نیاز نداشت، بلکه به این دلیل بود که بتواند بر حوزه های انتخاباتی حامی ترامپ تاثیر بگذارد. اینگونه است که اقتصاد به شطرنجی پیچیده تبدیل می شود که هر حرکت در آن پیامدهای سیاسی گسترده ای دارد.
در سطح بین المللی، نهادهای مالی جهانی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نیز به ابزاری برای پیشبرد سیاست های قدرت های بزرگ تبدیل شده اند. وام های این نهادها اغلب مشروط به اجرای سیاست های خاصی هستند که گاه با منافع ملی کشورهای دریافت کننده در تضاد است. خصوصی سازی اجباری، کاهش هزینه های اجتماعی و آزادسازی بازارها از جمله شروطی هستند که این نهادها برای کمک های خود تعیین می کنند. این شرایط اگرچه ممکن است در ظاهر اقتصادی به نظر برسند، اما در واقع تاثیرات عمیق سیاسی دارند و می توانند ساختار قدرت در کشورهای دریافت کننده را تغییر دهند.
ابتکاراتی مانند "کمربند و جاده" چین نیز نشان میدهد که چگونه سرمایه گذاری های اقتصادی می توانند به ابزاری برای گسترش نفوذ سیاسی تبدیل شوند. چین با سرمایه گذاری در زیرساخت های کشورهای مختلف، نه تنها به دنبال منافع اقتصادی است، بلکه در پی ایجاد شبکه ای از وابستگی های استراتژیک است که در بلندمدت، موقعیت ژئوپلیتیک این کشور را تقویت می کند. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که این پروژه عظیم اقتصادی در واقع ابزاری برای بازتعریف نظم جهانی تحت رهبری چین است.
در خاورمیانه نیز شاهد بوده ایم که چگونه اقتصاد به ابزاری برای جنگ های نیابتی تبدیل شده است. حمایت مالی کشورهای منطقه از گروه های مختلف در سوریه، یمن و لیبی تنها یک بعد اقتصادی ندارد، بلکه بخشی از یک بازی بزرگ سیاسی است که در آن پول به جای گلوله به کار می رود. حتی درگیری های فرق های و مذهبی نیز گاهی ریشه در رقابت های اقتصادی دارد که توسط قدرت های منطقه ای و بین المللی دامن زده می شود.
اما خطرناکترین وجه این پدیده زمانی آشکار می شود که اقتصاد به ابزاری برای تنش زایی عمدی تبدیل شود. بحران های مالی طراحی شده، حملات سایبری به سیستم های بانکی و دستکاری عمدی در بازارهای جهانی همگی می توانند به سلاحی مخرب تبدیل شوند که ثبات کشورها را تهدید می کند. برخی تحلیلگران معتقدند که بحرانهای مالی در برخی کشورها نتیجه اقدامات عمدی بازیگران خارجی است که از این طریق، به دنبال ایجاد بی ثباتی سیاسی هستند.
در این میان، شرکتهای چندملیتی نیز به بازیگران مهمی در این عرصه تبدیل شده اند. این شرکت ها که گاهی ارزش بازار آنها از تولید ناخالص داخلی بسیاری از کشورها بیشتر است، می توانند با تصمیمات خود سیاست های دولتها را تحت تاثیر قرار دهند. تهدید به خروج سرمایه ها، انتقال مشاغل به کشورهای دیگر و حتی لابی گری برای تغییر قوانین، همگی بخشی از ابزارهایی هستند که این شرکتها برای پیشبرد منافع خود از آنها استفاده می کنند. در بسیاری از موارد، این شرکت ها به قدرتی فراتر از دولت ها تبدیل شده اند که می توانند سرنوشت میلیونها انسان را تحت تاثیر قرار دهند.
صنعت نفت نیز همواره به عنوان یکی از ابزارهای مهم سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. تحریم نفتی اعراب در سال ۱۹۷۳ که به شوک نفتی معروف شد، نشان داد که چگونه کنترل منابع انرژی می تواند به سلاحی سیاسی تبدیل شود. امروز نیز نفت و گاز به ابزاری برای اعمال فشار در روابط بین الملل تبدیل شده اند. خطوط لوله نه تنها مسیرهای انتقال انرژی، بلکه مسیرهای نفوذ سیاسی هستند و جنگ ها بر سر مسیرهای انتقال انرژی، بخشی از بازی بزرگ ژئوپلیتیک را تشکیل می دهند.
در عصر دیجیتال، فناوری های جدید نیز به میدان این نبرد اقتصادی-سیاسی پیوسته اند. جنگ بر سر استانداردهای فناوری ۵G، محدودیت های اعمال شده بر شرکت هایی مانند هوآوی و تلاش برای کنترل زنجیره های تامین جهانی، همگی نشان می دهند که فناوری نیز به عرصه جدیدی از رقابت های ژئوپلیتیک تبدیل شده است. کشوری که بر فناوری های آینده تسلط داشته باشد، در واقع بر آینده جهان تسلط خواهد داشت و این همان چیزی است که قدرت های بزرگ برای دستیابی به آن در حال رقابت هستند.
حتی ارزهای دیجیتال نیز اکنون به عرصه جدیدی از این رقابت ها تبدیل شده اند. تلاش چین برای راه اندازی یوان دیجیتال یا بحث های حول محور بیت کوین و حاکمیت ملی نشان می دهد که حتی حوزه پولی نیز اکنون به میدان نبرد تبدیل شده است. کشوری که بتواند سیستم پرداخت بین المللی خود را مستقل از دلار آمریکا توسعه دهد، در واقع گامی بزرگ در جهت کاهش وابستگی به سیستم مالی غرب برداشته است.
در این میان، طبقات اجتماعی نیز تحت تاثیر این بازی بزرگ قرار می گیرند. افزایش نابرابری های اقتصادی در بسیاری از کشورهای جهان نه تنها یک مشکل اجتماعی، بلکه یک چالش سیاسی است. وقتی گروه کوچکی از افراد، ثروت عظیمی را در اختیار داشته باشند، در واقع قدرت سیاسی نیز در دستان آنها متمرکز می شود. اینگونه است که اقتصاد می تواند به ابزاری برای تداوم سلطه نخبگان حاکم تبدیل شود و دموکراسی را تحت تاثیر قرار دهد.
آینده روابط بین الملل بیش از هر زمان دیگری به اقتصاد گره خورده است. در جهانی که به هم پیوسته تر می شود، تصمیمات اقتصادی یک کشور می تواند تاثیراتی گسترده بر سایر نقاط جهان داشته باشد. بحران مالی ۲۰۰۸ که از آمریکا آغاز شد و به سراسر جهان سرایت کرد، نشان داد که چگونه اقتصاد جهانی به سیستمی به هم پیوسته تبدیل شده است. در چنین شرایطی، قدرت واقعی در دستان کسانی است که بتوانند این سیستم پیچیده را به نفع خود هدایت کنند.
اما این سلاح دو لبه همیشه در خدمت اهداف شوم نیست. اقتصاد می تواند به ابزاری برای صلح و توسعه نیز تبدیل شود. همکاری های اقتصادی بین کشورها می تواند انگیزه هایی برای حل مناقشات سیاسی ایجاد کند. نمونه اتحادیه اروپا نشان می دهد که چگونه وابستگی متقابل اقتصادی می تواند کشورهایی را که قرنها با یکدیگر در جنگ بودند به همسایگانی صلح جو تبدیل کند.
نکته نهایی این است که در جهان امروز، کشوری که نتواند از ابزارهای اقتصادی به شکل هوشمندانه ای استفاده کند، محکوم به وابستگی و انفعال است. استقلال اقتصادی اکنون به شرط لازم برای استقلال سیاسی تبدیل شده است. جنگ های آینده نه در میدان های نبرد، بلکه در بازارهای مالی، در شبکه های تجاری و در عرصه فناوری ها رخ خواهند داد. در این نبرد نامرئی، پیروز واقعی کسی خواهد بود که بتواند اقتصاد را به سلاحی استراتژیک در خدمت منافع ملی تبدیل کند.