چارچوب حکمرانی شهر هوشمند در ایران

3 آبان 1404 - خواندن 22 دقیقه - 31 بازدید

امیرحسین نوروزی :

چارچوب حکمرانی شهر هوشمند در ایران: از تفرق نهادی تا یکپارچگی داده محور



در شرایطی که کلان شهرهای ایران با چالش هایی فزاینده چون آلودگی هوا، ناکارآمدی خدمات عمومی، بحران های زیرساختی و گسست روزافزون اعتماد عمومی روبرو هستند، مفهوم «شهر هوشمند» دیگر نه یک رویکرد فناورانه لوکس، بلکه ضرورتی تمدنی برای بازآفرینی نظام حکمرانی شهری، افزایش بهره وری منابع، ارتقای کیفیت زندگی و بازسازی سرمایه اجتماعی به شمار می آید. در جهان امروز، شهر هوشمند به عنوان پاسخی پایدار و نوآورانه به پیچیدگی های مدیریت شهری، در خط مقدم اصلاحات حکمرانی و تحول دیجیتال قرار گرفته است. با این حال، در ایران، تحقق «شهر هوشمند» نه به دلیل فقدان فناوری یا محدودیت منابع مالی، بلکه بیشتر به واسطه ضعف در حکمرانی، تفرق نهادی، فقدان انسجام بین دستگاهی و نبود زیرساخت های حقوقی و داده محور ناکام مانده است. رویکردهای رایج در برنامه ریزی و اجرای پروژه های هوشمندسازی شهری، عمدتا فناوری زده، پروژه محور و فاقد دیدگاه نظام مند سیاست گذاری اند؛ همین امر سبب شده بسیاری از طرح ها یا اجرایی نشوند یا اثربخشی محدودی داشته باشند.

در مقابل، تجربه جهانی نشان می دهد که تحقق شهر هوشمند مستلزم وجود چارچوبی یکپارچه برای حکمرانی داده محور است؛ چارچوبی که نه فقط فناوری، بلکه نهاد، سیاست، مشارکت و شفافیت را توامان دربرگیرد. در این زمینه، شهرهای پیشرو جهانی، از سئول و بارسلونا گرفته تا آمستردام و سنگاپور، از طریق تلفیق فناوری با حکمرانی تطبیق پذیر، داده باز و مشارکتی، توانسته اند الگوهایی موفق از تحول شهری ارائه دهند.

این مقاله که توسط امیرحسین نوروزی، پژوهشگر سیاست گذاری در حوزه هوشمندسازی شهری، نگاشته شده است، با تکیه بر تجربیات تطبیقی نویسنده، یافته های میدانی و اسناد معتبر بین المللی، به طراحی یک چارچوب مفهومی و عملیاتی برای حکمرانی داده محور در شهرهای ایران می پردازد. این چارچوب با بهره گیری از مدل ها و رویکردهای کلاسیک سیاست گذاری از جمله چارچوب تحلیل سیاست (Policy Analysis Framework)، مدل مراحل خط مشی (Stages Model)، منطق طراحی سیاست (Policy Design Logic) و رویکرد شواهد-مبنا (Evidence-based Policymaking)، در پی پاسخ به این پرسش کلیدی است:

چگونه می توان با اصلاح ساختار حکمرانی شهری، ایجاد زیرساخت های داده محور و نهادینه سازی مشارکت و شفافیت، زمینه تحقق شهر هوشمند در ایران را فراهم ساخت؟

تحلیل وضعیت موجود در ایران

تحقق شهر هوشمند در ایران، بیش از آن که از کمبود فناوری، سرمایه یا دانش فنی رنج ببرد، به دلیل نبود بسترهای نهادی، ساختاری و فرهنگی مناسب برای حکمرانی هوشمند، در سطحی محدود باقی مانده است. بررسی وضعیت موجود نشان می دهد که چهار چالش اساسی، مانع شکل گیری یکپارچه شهرهای داده محور در کشور شده اند:

  1. خلا در سیاست های داده باز و شفافیت حکمرانی

در عصر داده محور، سیاست گذاری موفق نیازمند شفاف سازی اطلاعات و در دسترس بودن داده ها برای عموم ذی نفعان است. در ایران، علی رغم برخی تلاش های اولیه (مانند پرتال داده باز ملی)، هنوز چارچوبی فراگیر، الزام آور و به روز برای «سیاست گذاری داده باز» در سطح شهری تدوین نشده است. این خلا قانونی و اجرایی باعث شده تا بسیاری از نهادها از اشتراک گذاری داده های خود امتناع ورزند یا داده ها را با تاخیر و کیفیت پایین منتشر کنند. این وضعیت، شفافیت حکمرانی را تضعیف کرده و موجب کاهش اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی شده است. در حوزه مدیریت شهری، نبود سیاست صریح و الزام آور برای داده باز موجب شده تا اطلاعات حیاتی نظیر بودجه شهرداری، پروژه های عمرانی، وضعیت محیط زیست، حمل ونقل عمومی یا اطلاعات املاک و ساخت وساز، در اختیار عموم قرار نگیرد یا تنها در قالب گزارش های مبهم و ناقص منتشر شود. این موضوع نه تنها مانع نظارت عمومی و رسانه ها می شود، بلکه اکوسیستم نوآوری شهری را نیز دچار رکود می سازد؛ چرا که استارتاپ ها، پژوهشگران و کسب وکارهای فناورانه به داده های دقیق و قابل تحلیل نیاز دارند. برای جبران این خلا، تدوین «قانون جامع داده باز شهری» با تعیین سطح دسترسی، دسته بندی داده ها، شیوه نامه های انتشار و تضمین شفافیت در سطح شهرهای ایران ضروری است. هم چنین باید پلتفرم های بازخورد و پاسخگویی در کنار داده باز شکل بگیرد تا شفافیت صرف، تبدیل به مشارکت موثر شهروندان گردد.

  1. نبود فرهنگ نوآوری و ظرفیت فناوری در دستگاه های اجرایی

یکی از موانع پنهان اما بسیار تاثیرگذار در مسیر هوشمندسازی شهری، ضعف عمیق در فرهنگ سازمانی و ناتوانی ساختاری دستگاه های اجرایی در پذیرش نوآوری است. بسیاری از نهادهای شهری و سازمان های دولتی در ایران، از نظر ذهنیت مدیریتی، ساختار نیروی انسانی و فرآیندهای اداری، همچنان بر پایه مدل های سنتی و متمرکز عمل می کنند. چنین نهادهایی نه تنها ظرفیت جذب فناوری های نوین را ندارند، بلکه در برابر تحول دیجیتال مقاومت ساختاری و فرهنگی از خود نشان می دهند. مفهوم «نوآوری باز» یا «هم نوآوری با شهروندان» هنوز در نظام تصمیم سازی شهری ایران جایگاهی ندارد. رویکردهای سنتی نسبت به مشارکت، داده، فناوری و حتی بهره گیری از متخصصان بین رشته ای موجب شده تحول دیجیتال بیشتر به خرید سخت افزار یا سفارش سامانه های منفک تقلیل یابد. در حالی که هوشمندسازی شهری مستلزم اصلاح فرآیندهای اداری، طراحی ساختارهای منعطف، تربیت مدیران نوآور و ارتقاء سواد دیجیتال در بدنه اجرایی است. برای ایجاد ظرفیت واقعی، باید نهادهای آموزشی درون سازمانی، مراکز نوآوری شهری، و سیاست های تشویقی برای جذب و حفظ نیروی انسانی فناورمحور شکل بگیرند. هم چنین ایجاد چارچوب های ارزیابی بلوغ دیجیتال برای شهرداری ها و نهادهای مرتبط، می تواند انگیزه ای ساختاری برای توسعه نوآوری فراهم کند.

  1. خلا در سیاست های داده باز و شفافیت حکمرانی

داده باز (Open Data) از ارکان بنیادین حکمرانی هوشمند محسوب می شود؛ چرا که امکان نظارت عمومی، مشارکت شهروندی، پاسخ گویی نهادی و شکل گیری اکوسیستم نوآوری را فراهم می سازد. با این حال، در ایران، سیاست گذاری در حوزه داده باز هنوز در مراحل اولیه قرار دارد و فاقد چارچوب حقوقی الزام آور، ساختار اجرایی مشخص و پلتفرم های پایدار است. تجربه پرتال داده باز ملی (data.gov.ir) با همه ظرفیت هایش، به دلیل نبود ضمانت های اجرایی، پوشش پایین داده های محلی و عدم تعامل با شهرداری ها، نتوانسته نقشی موثر در شفافیت حکمرانی شهری ایفا کند. در سطح مدیریت شهری، انتشار داده ها عمدتا محدود به گزارش های سالانه یا فایل های غیراستاندارد در وب سایت های شهرداری است. داده هایی نظیر بودجه پروژه های عمرانی، قراردادهای کلان، داده های ترافیکی، اطلاعات کاربری زمین یا وضعیت محیط زیست، اغلب یا منتشر نمی شوند یا در قالبی منتشر می شوند که قابلیت تحلیل و بازاستفاده ندارند. این کم توجهی نه تنها مانع نظارت شهروندان و نهادهای ناظر می شود، بلکه موجب بی اعتمادی عمومی، تضعیف پاسخ گویی و حذف سرمایه اجتماعی دیجیتال در مقیاس شهری است. در نبود سیاست های داده باز، نه نهادهای حاکمیتی ملزم به شفاف سازی هستند، نه کسب وکارهای شهری و استارتاپ ها به منابع داده دسترسی دارند. این خلا مانع شکل گیری زیست بوم نوآوری مبتنی بر داده شده و بهره وری تصمیمات شهری را کاهش داده است. به ویژه در حوزه هایی نظیر حمل ونقل، سلامت شهری، تاب آوری محیطی و اقتصاد شهری، نبود داده های باز، مانعی اساسی در مسیر خلق راه حل های مشارکتی و فناورانه است. برای عبور از این وضعیت، تدوین «سیاست ملی داده باز شهری» به همراه آیین نامه اجرایی برای شهرداری ها، شوراهای شهر و نهادهای زیرساختی ضروری است. این سیاست باید شامل سطوح دسترسی، انواع داده، زمان بندی انتشار، شیوه نامه های فنی (APIها، فرمت های باز)، سازوکار پاسخ گویی و نظام حقوقی حفاظت از حریم خصوصی باشد. تنها از طریق چنین سیاستی است که می توان شفافیت را از یک شعار به یک ابزار حکمرانی موثر تبدیل کرد.

  1. نبود فرهنگ نوآوری و ظرفیت فناوری در دستگاه های اجرایی

هوشمندسازی شهری صرفا یک پروژه فناورانه نیست، بلکه تحولی بنیادین در فرهنگ، ساختار و فرایندهای حکمرانی به شمار می رود. در ایران، یکی از موانع اساسی تحقق شهر هوشمند، نبود زیرساخت فرهنگی و سازمانی برای پذیرش و پیاده سازی نوآوری در دستگاه های اجرایی است. بسیاری از نهادهای شهری – به ویژه شهرداری ها، سازمان های خدماتی و نهادهای نظارتی – دارای ساختاری سلسله مراتبی، کند، فاقد انعطاف و متکی به شیوه های مدیریتی سنتی هستند. این شرایط موجب شده که رویکرد به نوآوری، نه به عنوان یک الزام تحول آفرین، بلکه به صورت تشریفاتی یا صرفا نمایش فناوری تلقی شود. فرهنگ مقاوم در برابر تغییر، ترس از شفافیت، کم سوادی دیجیتال در سطوح مدیریتی و نبود انگیزه برای یادگیری سازمانی، از جمله عواملی هستند که سبب شده استفاده از فناوری های نوین مانند اینترنت اشیاء، هوش مصنوعی، بلاک چین یا سیستم های هوشمند تصمیم یار، در سطح سازمانی بسیار محدود، سطحی یا حتی معکوس باشد. بسیاری از پروژه های به ظاهر فناورانه نیز به دلیل نبود فرهنگ سازمانی پذیرای نوآوری، در مرحله اجرا شکست خورده اند یا بی اثر باقی مانده اند. از سوی دیگر، نهادهای اجرایی فاقد چرخه های توسعه ظرفیت در حوزه نوآوری هستند. نه مراکز نوآوری درون سازمانی شکل گرفته اند، نه سازوکارهایی برای شناسایی، جذب و رشد نیروی انسانی فناور و بین رشته ای در شهرداری ها تعبیه شده است. حتی اگر اراده ای برای تحول وجود داشته باشد، زیرساخت نرم افزاری لازم، از جمله فرآیندهای یادگیری، ارتباط با زیست بوم استارتاپی، یا ارزیابی بلوغ دیجیتال، فراهم نیست. برای عبور از این وضعیت، باید سرمایه گذاری در ارتقاء سواد دیجیتال مدیران، راه اندازی مراکز نوآوری شهری، اصلاح فرآیندهای اداری برای تسهیل نوآوری، و تربیت مدیران تحول گرا در دستور کار قرار گیرد. در غیر این صورت، هوشمندسازی شهری به پروژه هایی پرهزینه اما بی اثر و غیراجتماعی تبدیل خواهد شد.

راهبردها و پیشنهادهای سیاستی

۱. پایش بلوغ دیجیتال نهادها (Digital Maturity Model)

یکی از پیش نیازهای اساسی برای استقرار موفق سیاست های هوشمندسازی شهری، برخورداری نهادهای مسئول از یک مدل بلوغ دیجیتال است. این مدل، ابزاری برای سنجش سطح آمادگی سازمان ها جهت پذیرش و پیاده سازی فناوری های نوین (مانند هوش مصنوعی، اینترنت اشیاء، داده های بزرگ و غیره) فراهم می آورد.
مدل بلوغ معمولا در چند سطح طراحی می شود: از «سطح آغازین» (که سازمان فاقد ظرفیت نهادی و فناورانه است) تا «سطح پیشرفته» (که سازمان دارای رهبری نوآور، ساختار داده محور، و نظام حکمرانی چابک است). چنین مدلی به مدیران شهری کمک می کند تا بدانند در چه مرحله ای قرار دارند، چه شکاف هایی دارند و برای ارتقاء به سطوح بالاتر، چه اقداماتی لازم است.

بر اساس گزارش رسمی OECD با عنوان Enhancing Innovation Capacity in City Government (2023)، بررسی انجام شده بر روی ١۴٨ شهر عضو نشان می دهد که 55درصد  از آن ها دارای اهداف تعریف شده نوآوری شهری هستند و ۴۹درصد دارای استراتژی رسمی نوآوری شهری می باشند. این به آن معناست که نیمی از این شهرها عملا با مدل های سیاستی مشخص، ظرفیت نوآوری و بلوغ دیجیتال نهادهای خود را پایش می کنند. برخی شهرها مانند بارسلونا، آمستردام و سئول حتی دارای مدل های بومی شده سنجش بلوغ نوآوری هستند که شامل ابعاد مدیریتی، فناورانه، مالی و مشارکتی می باشد.

۲. ایجاد مراکز نوآوری شهری (Urban Living Labs)

«آزمایشگاه های زنده» یا Living Labs یکی از ابزارهای نوین سیاست گذاری شهری در مسیر تحقق شهر هوشمند محسوب می شوند. این مراکز با مشارکت شهروندان، نهادهای شهری، دانشگاه ها و بخش خصوصی، بستری فراهم می کنند تا راهکارهای فناورانه به صورت واقعی در محیط شهری آزمایش، ارزیابی و بومی سازی شوند.
هدف اصلی این مراکز، انتقال رویکرد نوآوری از فضای نظری به کنش عملی است؛ به گونه ای که شهر به آزمایشگاهی واقعی برای سیاست گذاری مشارکتی، طراحی انسان محور، و یادگیری نهادی تبدیل شود. این الگو، علاوه بر بهبود پاسخ گویی دولت محلی، ظرفیت های حکمرانی داده محور و فناوری پذیر را نیز ارتقاء می دهد.

کورنیا د یوبرگات(Citilab)، اسپانیایک مرکز نوآوری شهروندی دیجیتال در نزدیکی بارسلونا که در سال ۲۰۰۷ تاسیس شد. این مرکز ترکیبی از مرکز پژوهشی، فضای آموزشی و فضای کار مشترک (co-working space) است و از طریق پروژه های جمع سپاری و مشارکتی، فناوری اطلاعات را وارد سیاست گذاری شهری می کند.

مادرید، اسپانیا(Medialab Matadero)مرکز آزمایش دموکراسی مشارکتی، نوآوری اجتماعی و طراحی فناورانه در فضای شهری. این مرکز با ابزارهایی مانند fab labs، data commons، کارگاه های شهروندی و پلتفرم های متن باز، پیوند مستقیمی میان نوآوری فناورانه و سیاست گذاری عمومی برقرار می کند.
Medialabدر زمره معروف ترین مدل های اروپایی در حوزه حکمرانی باز و هوشمندسازی شهری مشارکتی است.

۳. تقویت همکاری دانشگاه–دولت برای ارتقای نوآوری شهری

یکی از موثرترین راهکارها برای توسعه ظرفیت حکمرانی نوآورانه در شهرها، ایجاد سازوکارهای همکاری پایدار میان دانشگاه ها و نهادهای شهری است. این نوع همکاری ها، زمینه ساز سیاست گذاری مبتنی بر شواهد (Evidence-Based Policy Making) بوده و موجب انتقال دانش، خلق نوآوری، و تسهیل ارزیابی سیاست ها در شرایط واقعی می شوند. چنین شراکت هایی اغلب در قالب «مراکز تحقیقاتی مشترک»، «پروژه های پایلوت شهری»، یا «قراردادهای مشورتی سیاستی» شکل می گیرند و می توانند به کاهش هزینه ها، افزایش کارآمدی و ارتقاء قابلیت های فناورانه نهادهای عمومی منجر شوند.

در مقاله ای با عنوان How Universities Can Help Cities Innovate, موسسه Brookings نشان می دهد که همکاری موثر دانشگاه و دولت محلی منجر به بهبود طراحی سیاست ها، ارتقاء کارآمدی اجرایی و کاهش هزینه های آزمون وخطا شده است. این مقاله دانشگاه ها را به عنوان «کاتالیزورهای نوآوری شهری» معرفی می کند که می توانند به طور مستقیم در طراحی سیاست های حوزه هایی نظیر حمل ونقل هوشمند، انرژی پاک، و داده باز مشارکت داشته باشند.

آزمایشگاه فقر Abdul Latif Jameel Poverty Action Lab (J‑PAL) وابسته به موسسه فناوری ماساچوست (MIT)، یکی از موثرترین نمونه ها در حوزه ارزیابی سیاست های عمومی مبتنی بر شواهد است. این مرکز با دولت های محلی در آمریکا، هند، شیلی و دیگر کشورها همکاری کرده و با اجرای آزمایش های میدانی (RCT)، اثربخشی مداخلات اجتماعی و فناورانه را بررسی می کند. این رویکرد، نقش مهمی در جهت دهی سیاست های شهری داده محور در کشورهای مختلف داشته است.
۴. جذب نیروی نوآور از بخش خصوصی و نهادینه سازی فرهنگ
یکی از مهم ترین موانع در مسیر تحقق حکمرانی هوشمند در کشورهایی نظیر ایران، فقدان نگاه چابک، ریسک پذیر و نوآورانه در دستگاه های اجرایی است. برای رفع این چالش، ورود موقت نیروهای متخصص و خلاق از بخش خصوصی، به ویژه از زیست بوم استارتاپی، به ساختار دولت و شهرداری ها یک راهکار موثر است. این رویکرد به تزریق فرهنگ «تست و یادگیری» (Test & Learn) و تجربه گرایی در سیاست گذاری کمک می کند و موجب می شود تصمیم سازان دولتی نیز به الگوهای منعطف تر و داده محورتر روی بیاورند.

در بریتانیا، برنامه ای با حمایت دولت مرکزی و به پیشنهاد نهادهای فناوری محور (همچون Nesta و Public) اجرا شد که طی آن، متخصصان بخش خصوصی و کارآفرینان استارتاپی برای دوره های ۶ تا ۱۲ ماهه در سمت های اجرایی و مشاورتی به دستگاه های دولتی منتقل می شوند. هدف این برنامه، تحول ساختار تصمیم گیری در دولت از طریق افرادی بود که دارای ذهنیت محصول محور، چابک و آزمایش گرا هستند. این افراد با پیاده سازی پروژه های پایلوت، داده کاوی، طراحی خدمات دیجیتال و ارزیابی سریع سیاست ها، نقش تسهیل گر نوآوری را ایفا کردند.

مزایای این رویکرد:

  • ایجاد حلقه اتصال بین دولت و اکوسیستم نوآوری
  • ارتقاء فرهنگ شکست قابل پذیرش و یادگیری سریع
  • ایجاد تیم های بین رشته ای برای حل مسائل شهری
  • تسریع طراحی خدمات شهری کاربرمحور

۵. حمایت از هاب های فناوری با مشارکت سه جانبه (Triple-Helix Tech Hubs)

یکی از اثربخش ترین الگوها برای تقویت زیست بوم نوآوری شهری، ایجاد هاب های فناوری با ساختار همکاری سه جانبه میان دولت، دانشگاه و بخش خصوصی است؛ الگویی که در ادبیات سیاست گذاری نوآوری با عنوان مدل سه مارپیچ (Triple Helix Model) شناخته می شود. این هاب ها نقش کلیدی در تبدیل ظرفیت های محلی به موتورهای رشد هوشمند، اشتغال فناورانه و توسعه سیاست های داده محور ایفا می کنند.

Tech Hubها با زیرساخت فیزیکی مشخص، سرمایه گذاری مشترک و شبکه سازی نهادی، بستری برای استقرار استارتاپ ها، شتاب دهنده ها، دانشگاه ها و نهادهای عمومی فراهم می آورند تا به صورت هم افزا چالش های شهری را حل و سیاست های نوآورانه را توسعه دهند.

یکی از موفق ترین نمونه های Triple-Helix در سطح جهانی، پروژه Porto Digital در شهر رسیف (Recife) برزیل است.
Porto Digital در اوایل دهه ۲۰۰۰ با حمایت شهرداری، دانشگاه فدرال پرنامبوکو (UFPE) و بخش خصوصی راه اندازی شد. این هاب فناوری، که در ابتدا با تمرکز بر IT و نرم افزار شروع به کار کرد، امروزه به یک قطب فناوری ملی تبدیل شده است که شامل بیش از ۳۰۰ شرکت نوآور، بیش از ۱۱,۰۰۰ شغل مستقیم در حوزه فناوری، طراحی و خدمات دیجیتال و زیرساخت هایی مانند مراکز داده، آزمایشگاه های شهری، آکادمی نوآوری، و برنامه های حمایتی برای استارتاپ ها است.

درس های سیاستی برای ایران:

ایجاد چنین هاب هایی در کلان شهرها می تواند با تکیه بر ظرفیت دانشگاه های مادر، جذب سرمایه بخش خصوصی، و حمایت نهادهای دولتی به عنوان راهبردی برای توسعه «نوآوری شهری بومی» عمل کند.

راه اندازی شهرک های نوآوری (مانند شهر فناوری پردیس) اگر با الگوی مشارکت سه جانبه و ماموریت حل مسئله شهری همراه شود، می تواند به نسخه ای از Porto Digital ایرانی منجر شود.

۶. ترویج فرهنگ نوآوری داخلی و روزمره سازی آن در حکمرانی شهری

یکی از ضعف های ساختاری در دستگاه های اجرایی ایران، فقدان فرهنگ نهادمند نوآوری در سطوح مدیریتی و کارشناسی است؛ به گونه ای که نوآوری اغلب صرفا در شرایط بحرانی یا در قالب پروژه های خاص مطرح می شود، نه به عنوان بخشی از رویه های عادی تصمیم گیری، برنامه ریزی و اجرا، تغییر این وضعیت مستلزم آن است که نوآوری به یک ارزش عملیاتی روزمره در دستگاه های دولتی و شهری تبدیل شود؛ از جلسات اداری تا شیوه مواجهه با مسائل پیش پاافتاده، از رویه های استخدامی تا سیاست گذاری شهری.

این نوع تغییر فرهنگی نیازمند ترکیب اقدامات زیر است:

  • آموزش مدیران در حوزه سیاست گذاری نوآورانه
  • تعریف ساختارهای تشویقی برای ریسک پذیری و آزمایش
  • الگوسازی از تجارب موفق داخلی و خارجی
  • گفتمان سازی از طریق رسانه های رسمی و درون سازمانی

مقاله با عنوان “Innovation as a Habit, Not Just a Crisis Response” هشدار می دهد که بسیاری از دولت ها تنها در زمان بحران، نوآورانه عمل می کنند، در حالی که نوآوری باید به بخشی از «رفتار نهادینه» حکمرانی تبدیل شود. این مقاله توصیه می کند دولت ها به جای نگاه پروژه ای، رویه های کوچک ولی مداوم تغییر را در فرهنگ اداری خود بگنجانند.
سازمان NLC در سلسله گزارش هایی به بررسی مدل های موفق فرهنگ سازی نوآوری در شهرهایی مانند سان فرانسیسکو، بوستون، شارلوت و دنور پرداخته است. طبق این گزارش، سیاست هایی مانند ایجاد نقش «مدیر نوآوری» (Chief Innovation Officer)، حمایت از پیشنهادهای درون سازمانی، و راه اندازی کمپین های داخلی برای ارتقاء خلاقیت نقش بسزایی در ارتقاء این فرهنگ داشته اند.

درس های سیاستی برای ایران:

دستگاه هایی مانند شهرداری تهران، وزارت ارتباطات یا سازمان برنامه، می توانند با انتصاب مدیر نوآوری، ایجاد صندوق پاداش نوآوری کارکنان، و شفاف سازی فرآیندهای تصمیم گیری، آغازگر فرهنگ روزمره سازی نوآوری در سطوح مختلف باشند. همچنین راه اندازی «جایزه سالانه نوآوری در خدمات شهری» برای کارمندان دولت و شهرداری ها می تواند به عنوان ابزار گفتمان سازی و انگیزش عمل کند.

در حالی که شهرهای ایران با بحران هایی چون آلودگی، ناکارآمدی خدمات و کاهش سرمایه اجتماعی مواجه اند، گذار به «شهر هوشمند» ضرورتی تمدنی است، نه گزینه ای فناورانه. اما تحقق آن، بیش از کمبود فناوری، به دلیل ضعف حکمرانی، نبود سیاست های داده باز، تفرق نهادی و نبود فرهنگ نوآوری در بدنه اجرایی با مانع مواجه شده است. بررسی های تطبیقی و تجربیات جهانی نشان می دهند که تحقق موثر شهر هوشمند، نیازمند یک چارچوب حکمرانی داده محور و مشارکتی است که فناوری، نهاد، مشارکت شهروندی و شفافیت را به صورت هم افزا در بر گیرد.

در ایران، فقدان سیاست گذاری داده باز، ضعف در ظرفیت دیجیتال شهرداری ها، غیبت مراکز نوآوری شهری، نبود سازوکارهای پایدار همکاری دانشگاه–دولت، و فرهنگ سنتی ضدنوآوری در ساختارهای اداری، مهم ترین موانع پیش روی تحقق شهر هوشمند محسوب می شوند. برای گذار از وضعیت موجود به آینده ای نوآور، بسته ای از راهکارها شامل: پایش بلوغ دیجیتال نهادها، ایجاد آزمایشگاه های زنده شهری (Urban Living Labs)، تقویت همکاری دانشگاه و دولت، جذب نیروی نوآور از بخش خصوصی، توسعه هاب های فناوری سه جانبه (Triple-Helix Tech Hubs) و نهادینه سازی فرهنگ نوآوری در حکمرانی روزمره پیشنهاد می شود.

الگوهایی چون Porto Digital در برزیل، Medialab Matadero در مادرید، Citilab بارسلونا، و همکاری دانشگاه MIT با دولت ها در چارچوب J-PAL، نشان می دهند که نوآوری نه در خرید تجهیزات، بلکه در اصلاح مدل حکمرانی، طراحی سیاست های شفاف، مشارکتی و داده محور، و ظرفیت سازی فرهنگی و نهادی برای مدیریت شهری هوشمند نهفته است. اکنون زمان آن فرا رسیده که ایران نیز با بازطراحی ساختارهای حکمرانی شهری، و بهره گیری از دانش سیاست گذاری شواهد-مبنا، گام های عملی در مسیر تحقق شهرهای هوشمند، تاب آور، مشارکتی و مردم محور بردارد.

منابع: