نظریه (PIE) و ارتباط آن با علم جغرافیا و اقلیم شناسی

2 آبان 1404 - خواندن 5 دقیقه - 42 بازدید

نظریه "فرد در محیط" (Person-In-Environment) یک چارچوب بنیادین در مددکاری اجتماعی و علوم اجتماعی است که بر این اصل استوار است که برای درک کامل رفتار، سلامت روان و مسائل یک فرد، نمی توان او را به صورت جدا و مستقل بررسی کرد، بلکه باید او را در بستر پیچیده و پویای محیط های مختلف احاطه کننده اش مطالعه نمود. این محیط ها تنها شامل محیط فیزیکی نیستند، بلکه سیستم های گسترده تری مانند خانواده، فرهنگ، وضعیت اقتصادی-اجتماعی، شبکه های حمایتی، نهادهای آموزشی و هنجارهای جامعه را در بر می گیرند. به عبارت ساده تر، نظریه فرد در محیط یا (PIE) مفهوم رایج اجتماعی است که فرد را بشدت تحت تاثیر محیط قرار می دهد و می توان مشکلات و مسائلش را تا حد زیادی با مطالعه محیط و تاثیراتش درک کرد.

پیشینه این ایده به بنیان گذاران مددکاری اجتماعی مدرن باز می گردد. مری ریچموند (Mary Richmond) یکی از پیشگامان اصلی در تدوین این مفهوم است. او در کتاب تاثیرگذار خود به نام »مددکاری اجتماعی تشخیصی (Social Diagnosis) «که در سال ۱۹۱۷ منتشر شد، بر اهمیت درک فرد در زمینه روابط خانوادگی، محله و جامعه محلی تاکید کرد. ریچموند استدلال می کرد که یک مشکل فردی (مانند فقر یا اعتیاد) ریشه در تعامل پیچیده بین شرایط شخصی و نیروهای اجتماعی دارد. اگرچه او خود عبارت "فرد در محیط" را به کار نبرد، اما کارش پایه و اساس این نظریه را بنا نهاد. تقریبا در همان دوره، روشن فکران مکتب شیکاگو در جامعه شناسی نیز با کار بر روی بوم شناسی انسانی، بر تاثیر تعیین کننده محیط شهری بر زندگی ساکنان آن تاکید داشتند که به غنای این دیدگاه کمک شایانی کرد. این چارچوب امروزه نیز هسته مرکزی مددکاری اجتماعی است و به متخصصان این حوزه کمک می کند تا به جای سرزنش فرد به دلیل مشکلاتش، به ارزیابی همه جانبه عوامل محیطی موثر بر او بپردازند. برای مثال، مشکلاتی مانند بی خانمانی یا بیکاری تنها با تمرکز بر ویژگی های شخصی فرد قابل حل نیستند، بلکه باید ساختارهای اقتصادی، بازار کار و سیاست های حمایتی نیز مورد بررسی و اصلاح قرار گیرند. بنابراین، PIE دیدگاهی جامع نگر است که برای ایجاد تغییرات ماندگار، هم بر توانمندسازی فرد و هم بر اصلاح و تقویت محیط او تاکید می ورزد.

نظریه فرد در محیط اگرچه ریشه در علوم اجتماعی دارد، اما پیوندی عمیق و معنادار با جغرافیا و اقلیم شناسی برقرار می کند. در واقع، می توان جغرافیا را بستر فیزیکی این نظریه در نظر گرفت که در آن، محیط به طور ملموس بر زندگی انسان ها تاثیر می گذارد. در جغرافیا و اقلیم شناسی، این نظریه به ما می آموزد که نمی توان سکونتگاه های انسانی، الگوهای مهاجرت یا شیوه های معیشت را بدون درک عمیق از شرایط محیطی و اقلیمی حاکم بر آن مناطق تحلیل کرد. برای مثال، شکل گیری تمدن های بزرگ در حاشیه رودخانه ها (مانند نیل یا دجله و فرات)، نمونه ای کلاسیک از تاثیر محیط بر انتخاب های انسانی است. در مقیاس کوچک تر، معماری سنتی مناطق کویری (مانند ساختن خانه های گنبدی برای خنک ماندن) یا استقرار روستاها در دامنه های آفتاب گیر کوهستان، همگی نشان دهنده تطبیق فرد و جامعه با محیط فیزیکی و اقلیمی خود است.

از جنبه اقلیم شناسی، این نظریه امروزه بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. پدیده های اقلیمی شدید مانند سیل، خشکسالی، توفان های گردوغبار و امواج گرمایی، نمونه های بارزی هستند که چگونه یک عامل محیطی می تواند مستقیما بر سلامت، امنیت، معیشت و روان جمعیت های انسانی تاثیر بگذارد. یک خشکسالی طولانی مدت تنها یک پدیده اقلیمی نیست، بلکه می تواند منجر به ورشکستگی کشاورزان، مهاجرت اجباری از روستا به شهر، بروز تعارضات محلی بر سر منابع آب و ایجاد بحران های غذایی شود. در اینجا، اقلیم به عنوان یک متغیر محیطی قدرتمند، تمام جنبه های زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. در مقابل، این رابطه یک طرفه نیست. فعالیت های انسانی (فرد و جامعه) نیز به نوبه خود از طریق تغییر کاربری زمین، انتشار گازهای گلخانه ای و آلودگی ها، بر محیط جغرافیایی و اقلیم تاثیر می گذارند و یک چرخه بازخوردی پیچیده را ایجاد می کنند. بنابراین، نظریه PIE به جغرافیدانان و اقلیم شناسان یادآوری می کند که برای ارائه راه حل های پایدار در مواجهه با چالش هایی مانند تغییرات اقلیمی، باید به این تعامل پویا بین "انسان" و "محیط" به صورت یک کل یکپارچه نگاه کنند و راهکارها تنها به فناوری محدود نباشند، بلکه ابعاد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جوامع انسانی را نیز در برگیرند.